بازخوانی گفتگو با نظامی گریخته از وطن در سال ۱۳۸۱: انتقال رایگان نفت ایران به سوریه شایعه بود/متوسلیان همان‌اول شهید شد

تابناک چهارشنبه 05 شهریور 1404 - 11:08
اصلاً رایگان نبود. فقط یک دوره آن هم به خاطر مبارزه با اسرائیل در سال ۱۹۸۲ بود. در واقع پول همان محموله را هم تقریباً گرفتیم چون آن‌ها خرج و امکانات نیروهای ما را می‌دادند. تا چندین سال ما به سوری‌ها چیزی ندادیم. حتی اطلاعاتی دارم که سوری‌ها طلب‌هایی از ما دارند که هنوز نتوانستند پس بگیرند، آقای رفیق‌دوست در جریان است. سوریه هم از نظر سیاسی به ما احتیاج داشت ما هم از نظر سیاسی به آن‌ها احتیاج داشتیم.

بازخوانی گفتگو با نظامی گریخته از وطن در سال ۱۳۸۱: انتقال رایگان نفت ایران به سوریه شایعه بود/متوسلیان همان‌اول شهید شد

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، علیرضا عسگری یکی از نظامیان بلندپایه‌ ایرانی است که مسئولیت‌های متعددی از وزارت دفاع تا حضور در لبنان داشته است. اما آنچه که حساسیت‌ها را روی وی زیاد می‌کند، سرنوشت این نظامی گریخته از وطن است. در سال ۱۳۸۵، ناگهان از ایران به ترکیه رفت و ناپدید شد. روایت‌های متعددی از این ناپدیدشدگی وجود دارد. مثلاً شبکه‌ اسرائیلی اینترنشنال مدعی شد وی در آمریکا حضور دارد و با دولت آمریکا برای ترورشهید فخری‌زاده همکاری اطلاعاتی داشته اما همسرش سال ۱۳۹۹، در مصاحبه با خبرگزاری فارس، ادعای جاسوسی همسر خود را تکذیب می‌کند و مدعی می‌شود که رژیم صهیونیستی او را از ترکیه ربوده است. اما آن‌چه قطعی‌ست ناپدید شدن این نظامی از سال ۱۳۸۵ تاکنون است که احتمال حضور او در آمریکا و حتی اسرائیل را بالا می‌برد.

عسگری مسئولیت‌های نظامی مختلفی در لبنان داشت که با توجه به آن‌ها سال ۱۳۸۱ با مرکز اسناد انقلاب اسلامی به مصاحبه و گفتگو پرداخت. این‌گفتگو توسط محمدحسین رفیعی تنظیم و پاییز ۱۴۰۳ در اولین‌شماره نشریه «گواه؛ مجله به گواهی اسناد» با تیتر «ناگفته‌های نظامی گریخته از وطن؛ حزب‌الله لبنان از شکل‌گیری تا حمایت» چاپ شد. 

مشروح متن این‌گفتگو را در ادامه می‌خوانیم؛

* در تاریخ دهم شهریور سال ۱۳۸۱ در خدمت برادر گرامی جناب آقای عسگری هستیم. لطفاً جنابعالی یه زندگینامه از خودتان بفرمایید، تحصیلات از ابتدا تا دانشگاه را بفرمایید و بعد از پیروزی انقلاب در چه جاهایی مشغول خدمت بودید.

بنده علیرضا عسگری هستم فرزند قاسم بیستم دی ۱۳۳۹ در شهرری متولد شدم، تقریباً دوران دبستان و دبیرستان را در شهرری و حومه‌ی شهرری تحصیل کردم. در دبیرستان با یک دبیر، که وابستگی به ساواک داشت، درگیر و اخراج شدم. از سال ۱۳۵۵ ـ ۱۳۵۶ رفتم اردستان. بعد هم که برگشتم تهران تقریباً انقلاب شروع شد و اوج‌گیری و تظاهرات‌ها بود.

من در جریان مبارزات با بچه‌های گروه امت واحده‌ی مجاهدین انقلاب مثل آقای علی‌عسگری و آقای فدایی ارتباط داشتم ولی از این جمع بیش از همه با شهید طاهری‌نژاد مرتبط بودم که در دستگیری اولیه‌ی اعضا، ایشان و شهید بروجردی از گروه صف دستگیر شدند. من خودم هیچ وقت رسماً عضو هیچ حزب و گروهی نبودم ولی با این افراد ارتباط رفاقت و همکاری داشتیم. این حوادث منتهی شد به انقلاب و ما در جریان تحولات انقلاب وارد کمیته شدیم و کمیته‌ آستان حضرت عبدالعظیم را تشکیل دادیم و بعداً جانشین کمیته‌ی شهرری شدیم. سپاه که تشکیل شد وارد سپاه شدم و مدتی بلوچستان، و بعداً در کردستان خدمت کردم. من درخرداد ۶۰ تهران بودم و در جریان ستاد خنثی‌سازی کودتا خدمت دوستان بودیم و سال ۱۳۶۱ دوباره رفتم کردستان تا پایان قطعنامه. از مقطع قطعنامه در شهریور ۱۳۶۷ وارد لبنان شدم و پنج سال و سه ماه و دو روز در لبنان بودم.

* مسئولیت شما در جنگ چه بود؟

من فرمانده پایگاه‌های سپاه کردستان بودم و بعداً فرمانده ناحیه‌ کردستان شدم و بعد از آن فرمانده قرارگاه مقدم نیروی زمینی در کردستان بودم.

* لطفاً درباره‌ شکل‌گیری حزب‌الله لبنان در دوره‌ی مسئولیت خود توضیح دهید.

سال ۱۳۶۷، پس از پذیرش قطعنامه، به من پیشنهاد حضور در لبنان مطرح شد. من هم پذیرفتم. وقتی وارد لبنان شدم متأسفانه جنگ امل و حزب‌الله شروع شده بود. مقام معظم رهبری [آیت‌الله خامنه‌ای] هم رئیس جمهور بودند، هم نماینده‌ی ولی فقیه در لبنان. من رفتم لبنان و برگشتم خدمت ایشان جهت ارائه‌ی گزارش. ایشان چند اولویت را برای ما مطرح کردند: ۱. توقف جنگ امل و حزب‌الله، ۲.حذف قیمومیت سپاه بر حزب‌الله و حرکت به سمت استقلال این جریان و ۳.حذف هرگونه اختلاف بین نیروهای ایرانی.

کار بسیار سختی بود. جنگ امل و حزب‌الله یک جنگ حیثیتی بود. بااین‌حال، شهید سید عباس موسوی و سید حسن نصرالله با ما همراه شدند تا توانستیم بر جناحی که در داخل حزب‌الله معتقد به جنگ بود پیروز شده و این جنگ را تمام کنیم.

البته حزب‌الله آن روزگار با حزب‌الله امروز خیلی تفاوت داشت و اساساً به مفهوم سازمانی حتی یک گروه هم نبود. فقط چهار چهره‌ی برجسته، یعنی آقای سیدعباس موسوی، آقای شیخ صبحی طفیلی، آقای سید حسن نصرالله و آقای سید حسین موسوی ابوهشام و دو نفر ایرانی که یکی سفیر جمهوری اسلامی، حجت‌الاسلام اختری و بعداً حجت‌الاسلام محتشمی پور و در نهایت فرمانده سپاه که بنده بودم حلقه‌ی اولیه‌ی شورای مرکزی حزب‌الله را تشکیل می‌دادیم. حتی در این شورا هم چیزی به عهده‌ی ‌خود حزب‌الله نبود. چون فرمانده سپاه مسئول عملیات بود، مسئول اطلاعات و حفاظت اطلاعات بود، یعنی همه‌کار باز دست سپاه بود. لبنانی‌ها حضور داشتند ولی فرماندهان ایرانی بودند.

بازخوانی گفتگو با نظامی گریخته از وطن در سال ۱۳۸۱: انتقال رایگان نفت ایران به سوریه شایعه بود/متوسلیان همان‌اول شهید شد

صبحی طفیلی

ما بعد از این‌که مشکل امل و حزب‌الله را حل کردیم، وارد سازماندهی حزب‌الله شدیم. اولین بار موضوع دبیرکل و این‌که لبنانی‌ها باید حاکم بر حزب‌الله باشند را ما در لبنان مطرح کردیم. یعنی قبلاً امت حزب‌الله بود و این سازمان تشکیلاتی نبود. حتی جناب آقای محتشمی‌پور به شدت مخالف ایجاد چنین سازمانی بود و اعتقاد داشت اگر ما در لبنان گروه ایجاد کنیم، باعث اختلاف و فتنه می‌شود. به این ترتیب ما حزب‌الله را سازماندهی کردیم و من شخصاً به آقای سید حسن نصرالله توصیه کردم که به قم رفته و تحصیل کنند. ایشان مدت‌ها خدمت آیت الله جوادی‌آملی و بسیاری از علما تلمذ کردند. ما اعتقاد داشتیم که سید حسن نصرالله استعداد خوبی برای اجتهاد دارد.

پس از اجرای دستور اول مقام معظم رهبری، بحث حذف قیمومیت سپاه از حزب‌الله را پیگیری کردیم. با این‌که ما اصرار به انتقال مسئولیت‌ها داشتیم، برادران لبنانی می گفتند حتماً شما باید باشید. به هر حال در گام اول بخش عملیات حزب‌الله را واگذار کردیم، یکی از نیروهای لبنانی را به عنوان فرمانده منصوب کردیم و بعد از مدتی اطلاعات را هم واگذار کردیم. مرحله‌ی بعد حفاظت اطلاعات بود و در نهایت قسمت‌های تبلیغی و فرهنگی. ما حتی در لبنان تلویزیون داشتیم ولی همه‌چیز را تحویل حزب‌الله دادیم. به این ترتیب حزب‌الله در یک فرآیند دوساله یک سازمان لبنانی گرفت و به جایی رسید که ما فقط آموزش را در دست داشتیم. حتی آموزش را هم تا حد فرمانده گردان در اختیار خودشان گذاشتیم. یعنی دیگر تقریباً همه‌ کارها به دست لبنانی‌ها انجام می‌شد.

شکل‌گیری حزب‌الله لبنان در ابتدا به آن مفهوم که یک سازمان منسجم باشد، نبود؛ بلکه عده‌ای از شیعیان بودند که خود را حزب‌اللهی می‌دانستند. بعداً سپاه سازماندهی کرد و دوباره به خود حزب‌اللهی‌ها برگرداند. خوشبختانه با توجه به روحیه‌ سلحشوری و ایمان واقعی جوانان حزب‌الله به سرعت رشد کرد تا حدی که ما هیچ نیروی غیرمنظمِ چریکی به اندازه و قوت حزب‌الله در سراسر دنیا نداریم.

بخش دیگر کاری که با حزب‌الله انجام شد ورود به مسائل سیاسی بود. آن‌ها در ابتدا از ورود به مجلس واقعاً می‌ترسیدند، در نهایت با کسب تکلیف از مقام معظم رهبری وارد سیاست شدند و الآن تقریباً بزرگ‌ترین فراکسیون شیعی لبنان هستند. توانست به اندازه‌ای قدرت بگیرد که الآن ۱۲ کرسی مجلس لبنان در اختیار آن‌هاست. فعالیت دیگری که برای حزب‌الله انجام شد موضوع ایجاد استراتژی بود. در نهایت پس از جلسات متعدد جزوه‌ای تهیه شد به نام «استراتژی مرحلی»، یعنی استراتژی مرحله‌ای، این استراتژی به تصویب مقام معظم رهبری رسید و فرمودند که حزب‌الله یک حرکت جهادی است که از مجلات سیاسی برای تقویت جهاد استفاده می‌کند. به همین دلیل الآن برای حزب‌الله لبنان همه چیز روشن و واضح است، یعنی عقب‌نشینی اسرائیل از جنوب برای حزب‌الله غیر منتظره نبود. بلافاصله پس از عقب‌نشینی مرحله‌ی بعدی استراتژی آن‌ها عملی شد.

* درباره‌ علت جنگ امل و حزب‌الله و تلاش‌های جمهوری اسلامی برای رفع این تنش توضیح دهید.

علل جنگ امل و حزب‌الله متعدد بود. اولاً که به نظر من اصل این جنگ را اسرائیلی‌ها از طریق عوامل نفوذی در داخل گروه‌ها ایجاد کردند و حزب‌الله در اصل در یک تله گرفتار شد و باید هوشیارانه‌تر عمل می‌کرد. از طرفی حزب‌الله قسمتی از حرکت امل بود که جدا شده بود یعنی چندین گروه شیعه فعال بودند که حرکت امل را تشکیل داده بودند. این موضوع ذاتاً حساسیت‌زا بود. در گذشته حزب‌الله آرمان‌گراتر از امل بود و امل عمل‌گراتر از حزب‌الله. املی‌ها می‌خواستند با سازمان ملل در چهارچوب قوانینش مبارزه کنند. حزب‌الله می‌گفت سازمان ملل پاسخگوی نیازهای جهادی ما نیست و به همین دلیل اختلاف پدیدار شد. رابطه‌ی حزب‌الله با فلسطینی‌ها رابطه‌ی خوبی بود و رابطه‌ی امل برعکس خیلی بد بود. در کنار این موارد اختلافات تاریخی بین عرفات و امام موسی صدر هم بی تأثیر نبود.

* دقیقاً چه اختلافاتی؟

اختلاف بر سر شیوه‌ مبارزه بود. عرفات در آن زمان بسیار انقلابی و تند بود، در طرف مقابل امام صدر می‌خواست طی یک چهارچوب مدنی عمل کند. ضمن این‌که امام موسی معتقد بود که ما باید ضمن مبارزه مردم را حفظ کنیم.

موضوع دیگر غلبه‌ی نفسانیات بر بعضی عناصر بود. مخصوصاً در حرکت امل افراد مشکوکی وجود داشتند. به‌هرحال، با یک جرقه این جنگ شروع شد. ضمن اینکه حزب‌الله روزبه‌روز در صحنه‌ی لبنان فعال‌تر و پرنفوذتر می‌شد. حتی در مناطقی مثل نبطیه و صور که املی‌ها حاکم بلامنازع بودند هم رشد حزب‌الله محسوس بود. به همین دلیل درگیری‌ها از آن‌جا شروع شد. البته جرقه‌ای داشت که در یک ایست بازرسی به سفیر جمهوری اسلامی که آن زمان آقای دستمالچیان بود بی‌احترامی شده بود.چند تن از حزب‌الله رفته بودند برای دفاع و از همان‌جا درگیری شروع شده بود. البته به نظر من کار غلطی شده بود و حتی حزب‌اللهی‌ها هم اشتباه کردند ولی این ریشه‌ی قضیه نبود. این جرقه‌ای بود که باروت قبلی را منفجر کرد.

دامنه‌ی جنگ سریعاً به بعلبک رسید و بعد از آن بیروت و در نهایت نزدیک مرزهای سوریه. در نهایت مقام معظم رهبری هم وارد شدند و اصرار داشتند که این جنگ باید تمام شود. حتی جدیت ما به حدی بود که با دبیرکل وقت حزب‌الله آقای شیخ صبحی طفیلی کار به حدی بالا گرفت که نزدیک به کتک کاری شد. شیخ گفت:«کسرتَ زهری» یعنی کمر من را شکستی. چون قصد ما این بود که علیه هرکس که جنگ را ادامه دهد موضع بگیریم. حتی ما به عنوان سپاه اطلاعیه دادیم که طرفین را در جنگ محکوم می‌کنیم. این جنگ نتیجه‌ای جز شادی صهیونیست‌ها نداشت. به‌هرحال با همکاری سوری‌ها جنگ امل و حزب‌الله تمام شد. خاطره‌ی جالبی که از حرارت این جنگ و خصومت داریم این است که ما بعد از اعلام صلح یک شب اعضاء امل و حزب‌الله را دعوت کردیم و هرکدام یک طرف سفره بودند. یکی از بچه‌های حزب‌الله به نام حاج خلیل الحرب که فرد بسیار شجاعی ست اسلحه کشید و گفت این چه مسخره بازی‌ای است که ما با قاتلان دوستانمان سر یک سفره بنشینیم. الحمدلله آن حساسیت هم تمام شد.

* قسمت خاموش جنگ بین امل و حزب‌الله نقش دیپلماسی جمهوری اسلامی است. در این رابطه توضیح دهید.

به نظرم جز شخص آقای ولایتی که آن هم در سطح بالای دیپلماتیک واقعاً مؤثر بود، دیپلماسی ما در میدان جنگ خیلی خاصیتی نداشت و بسیار سلیقه‌ای بود. در آن زمان ما کارداری داشتیم به نام آقای نیکنام حقیقت که با املی‌ها رفاقت داشت. خب این خیلی برای ما مشکل‌ساز بود. حتی نماینده‌های مجلس که به لبنان آمده بودند، این را متوجه شدند. بعداً ایشان عوض شد ولی آن مدت خیلی ما را اذیت کرد. در این قضیه شاید یک کمی آقای اختری هم مؤثر بود. ولی چون آقای اختری هم یک فرد بود و سازمان نداشت خیلی کارش نتیجه نمی‌داد. در مجموع دیپلماسی ما توسط بیشتر نیروهای منطقه‌ای مثل سپاه و وزارت اطلاعات و مثلاً رایزنی فرهنگی در صحنه عملی می‌شد. آن زمان آقای [محسن] آرمین مسئول رایزنی فرهنگی بود، آقای رحمتی مسئول اطلاعات بود، این‌ها جزو افراد هماهنگ با ما بودند. ولی در مجموع کار دیپلماتیک و عملیاتی را خودمان در صحنه انجام می‌دادیم.

* راجع‌به نقش و عملکرد سوری‌ها در این برهه از تاریخ مقاومت در لبنان توضیح دهید.

سوری‌ها یک معادله‌ی پیچیده‌ هستند. البته حافظ اسد و پسرش واقعاً علاقه‌مند به ارتباط با جمهوری اسلامی و حزب‌الله بودند. ولی به هر حال حرکت امل در لبنان مورد حمایت آن‌ها بود. به همین دلیل گاهی تضاد منافع بین ما و سوری‌ها به وجود می‌آمد. یکی از خاطره‌های جالبی که من دارم با آقای غازی کنعان، وقتی بود که نماینده‌ی دولت سوریه در لبنان بود. حتی ارتش هم زیر نظر او بود؛ چرا که یک شخصیت امنیتی خیلی فوق‌العاده‌ بود و در نهایت با هواپیمایی از سوریه به اسرائیل فرار کرد.

یک شب غازی کنعان زنگ زد ما را دعوت کرد گفت: «تشریف بیاورید این‌جا من با شما کار دارم.» ما رفتیم آن‌جا شروع کرد به گلایه و دعوا که شما هیچ همکاری‌ای با ما نمی‌کنید. چرا رون آراد را تحویل ما نمی‌دهید؟ رون آراد خلبان اسرائیل بود که به دست گروهی از بچه‌هایی که از امل جدا شده بودند و «مقاومت مؤمنه» را تشکیل داده بودند، اسیر شده بود. ولی در درگیری‌ها این فرد گم شد. هنوز هم کسی نمی‌داند که رون آراد کجاست؟ البته اسرائیلی‌ها معتقدند دست ایرانی‌خاست ولی دروغ می‌گویند. غازی کنعان سر این موضوع داد‌وبیداد کرد. گفتم: «حالا چه می‌خواهی؟» گفت: «این رون آراد را باید به ما بدهید.» گفتم: «دست ما که نیست. اتفاقاً دست طرف‌داران خود شماست.» یعنی جریان مقاومت مؤمنه طرف‌داران خود این‌ها بودند.

بازخوانی گفتگو با نظامی گریخته از وطن در سال ۱۳۸۱: انتقال رایگان نفت ایران به سوریه شایعه بود/متوسلیان همان‌اول شهید شد

غازی کنعان

گفتم اما بعد...! فارسی گفتم و به یکی از همراهان گفتم تو ترجمه کن. بهش گفتم: «آقای غازی کنعان در سال ۱۹۸۲ وقتی ایرانی‌ها در منطقه‌ی ضهر البیدر به کمک شما آمدند، شما دنبال سوراخ موش بودید که پنهان شوید! اگر ایرانی‌ها جلوی اسرائیلی‌ها را نگرفته بودند الآن شما در بغداد پناهنده به صدام شده بودید. اگر جمهوری اسلامی در روز گرسنگی شما نفت را بدون چشم داشت مالی به شما نداده بود، الآن اثری از شما نمانده بود.» خلاصه حدود یک ساعت به او پرخاش کردم. تا جایی که مترجم ما وحشت کرده بود. بعداً گزارش این جلسه را فرستادیم برای آقای دکتر ولایتی. او به من گفت که این حرف‌ها را ما چندین سال بود می‌خواستیم بگوییم ولی در فضای دیپلماتیک امکانش وجود نداشت. همین آقای غازی کنعان بعد از این جلسه یک قرآن حدود ۱۵ کیلو وزنش بود را برای ما هدیه آورد که من به آستان قدس رضوی اهدا کردم و گفت یک کیلو هم طلا در آن کار شده است.

به‌هرحال، درباره‌ روش سوریه می‌توان گفت که یک موضع‌گیری کاملاً سیاسی منطبق با عمل‌گرایی مطلق و منافع خود دارند. یعنی همیشه به دنبال منافع بلند مدتشان هستند. ما در لبنان واقعاً از همکاری سوری ها بهره‌مند می‌شدیم. آن‌ها هم از ما پشتیبانی‌ می‌کردند و دو طرفه بود. ضمن این‌که حافظ اسد شخصاً علاقه داشت که رابطه‌ خوبی با ایران داشته باشند. 

بازخوانی گفتگو با نظامی گریخته از وطن در سال ۱۳۸۱: انتقال رایگان نفت ایران به سوریه شایعه بود/متوسلیان همان‌اول شهید شد

حافظ اسد

یک نکته‌ای عرض کنم. ما خدمت مقام معظم رهبری از وضعیت سوریه گلایه می‌کردیم که آقا ما مشکل داریم، ضعف داریم و ... ایشان تعبیر قشنگی به کار بردند: «شما مثل درفش هستید که یخ را با آن می‌شکنند. درست است کوچک هستید ولی یخ را می‌شکنید. انقدر باید ضربه بزنید تا اسرائیلی ها را به دو نیم تقسیم کنید».

آقای سید عباس موسوی رحمت الله علیه بسیار آدم بزرگواری بود. از شاگردان بارز آقای آیت الله محمدباقر صدر و بسیار علاقه‌مند به سپاه. ایشان جزو نیروهایی بود که سپاه پذیرش کرد و آموزش داده بود. او هر سال سپاهی‌ها را به منزلش دعوت می‌کرد. در همان سالی که شهید شد پیش‌تر به ایشان گفتم: «ما خودرو ضد گلوله بنز ۵۶۰ زرهی برای شما تهیه کردیم» گفت: «نه، من اگه سوار بنز ضد گلوله شوم دیگه سید عباس نیستم» گفتیم: «یعنی چه؟!» گفت: «من آخوندم و باید مثل مردم زندگی کنم.» تأکید کردیم که شما دبیر کل حزب‌الله هستی و جایگاهت متفاوت است. نمی‌پذیرفت. نهایتاً روایتی از مقام معظم رهبری را نقل کردیم که ایشان هم اول محافظ نمی‌پذیرفت ولی چون امام فرموده بودند که حفظ جان این افراد به خودشان مربوط نیست و سپاه باید محافظ بگذارد ولو این‌که خود فرد رضایت نداشته باشد و ایشان رضایت داد. گفت: «یک چیزی به شما بگویم و موضوع را رها کنید. مطمئن باش که من هیچ وقت به این شکلی که شما فکر می‌کنید شهید نمی‌شوم! که بتوانید با خودرو ضد گلوله جلوگیری کنید و مطمئن باشید تا ام یاسر [همسرش] همراهم نباشد شهید نمی‌شوم. چون ام یاسر همیشه در نماز دعا می‌کند که خدایا اگر شهادت را نصیب سید عباس می‌کنی من را هم همراهش گردان. من مطمئنم بدون او هیچ وقت شهید نمی‌شوم».

بازخوانی گفتگو با نظامی گریخته از وطن در سال ۱۳۸۱: انتقال رایگان نفت ایران به سوریه شایعه بود/متوسلیان همان‌اول شهید شد

سیدعباس موسوی

سالی که شهید شد دوم یا سوم شعبان بود. زنگ زد به من و برای ولیمه دعوت کرد. گفت من به مراسمی در روستای جبشیت می روم و بعد از برگشت برنامه‌ی ولیمه را برگزار می‌کنیم. مراسم جبشیت به واسطه‌ی بارش برف عقب افتاد. راه ها بسته شد و ما نمی‌توانستیم برویم. هر روز تقریباً زنگ می‌زد که به محض باز شدن راه بیاید من خیلی دوست دارم شما را ببینم. روز چهاردهم شعبان در مسیر برگشت از سخنرانی با اصابت یک راکت اسرائیلی به خودرو ایشان، خودش، همسرش و پسر کوچکشان شهید شدند.

* راجع‌به گروه‌ها بگویید.

ببینید، در لبنان گروه‌های خیلی زیادی بودند گروه‌های اساسی لبنان یکی حزب کتائب بود که همون فالآنژها هستند. دیگری قوات اللبنانیه بود که قوات اللبنانیه و کتائب در اصل یک سازمان مارونی بودند که بعدا جدا شدند و هر دو اینها مرتبط با اسرائیلی‌ها بودند. حزب بعدی دروزی‌ها بودند به رهبری کمال جنبلاط که جریان مفصلی دارند. به غیر از امل و حزب‌الله همین‌ها احزاب مهم بودند. بقیه‌ی گروه‌ها که ارتودوکس‌ها و ارمنی‌ها بودند، هرکدام گروه‌هایی داشتند. ایلی حبیقه بود که امسال کشته شد هم حزبی داشت برای خودش. حزب لبنانیون الاحرار را هم داشتیم. خلاصه که خیلی احزاب زیادی بودند. اما آن چیزی که در صحنه‌ی سیاسی و دولتی لبنان مؤثر بود، در آن دوره فقط امل و قوات اللبنانیه بودند. بعد از حضور حزب‌الله در صحنه‌ی سیاسی لبنان، حزب‌الله مؤثرترین حزب بین مسلمانان شد. بین گروه‌های مسلمان در لبنان هم تنوع زیادی بود. حرکت توحید به رهبری شیخ سعید شعبان که توسط سوری‌ها سرکوب شد. حرکت علمای جبل عامل که هنوز هم شاخه‌هایی از آن حضور دارند. جماعت توحید [غیر از حرکت توحید]، حرکت اسلامی طرابلس و... . غیر از این‌ها صدها گروه فلسطینی هم بودند. فتح انتفاضه ابوموسی بود که آقای احمد جبرئیل فرمانده کل بود. دیگری جبهه‌ی ابونضال بود. تقریباً می‌شود گفت همه‌ی کشورهای عربی داخل لبنان یک گروه تحت حمایت خود داشتند.

بازخوانی گفتگو با نظامی گریخته از وطن در سال ۱۳۸۱: انتقال رایگان نفت ایران به سوریه شایعه بود/متوسلیان همان‌اول شهید شد

ایلی حبیقه

* از داستان‌های گروگان‌گیری در لبنان خاطره‌ای دارید؟

من هیچ خاطره‌ای ندارم. فقط از خود مقام معظم رهبری شنیدم که فرمودند که این کار گروگان‌گیری یک کار غیرانسانی‌ست و من اساساً با آن مخالفم.

* آیا شما تلاش‌هایی برای روشن شدن سرنوشت احمد متوسلیان داشتید؟

درباره‌ پیگیری پرونده‌ احمد متوسلیان خیلی در سطح دولت و در سطح گروه‌ها فعالیت کردیم. حتی نمایندگانی را نزد فالآنژها فرستادیم و گفتیم حاضریم تبادل اسرا انجام دهیم. حتی بحث پرداخت پول را هم مطرح کردیم. متأسفانه در آن زمان اختلافی بین ایلی حبیقه و سمیر جعجع پیش آمده بود که باعث انشعاب در قوات‌اللبنانیه‌ی قدیم شد. بعد از این انشعاب هر کدام تقصیر و مسئولیت را گردن دیگری می‌انداختند. ولی من خودم حدس میزنم که هیئت ایرانی در همان روز نخست شهید شده‌اند. چون احمد متوسلیان کسی نبود که در اسارت بماند. من تقریباً مطمئنم که این افراد شهید شده‌اند.

بازخوانی گفتگو با نظامی گریخته از وطن در سال ۱۳۸۱: انتقال رایگان نفت ایران به سوریه شایعه بود/متوسلیان همان‌اول شهید شد

احمد متوسلیان

* از عملیات‌هایی که شما در لبنان فرماندهی می‌کردید چه خاطراتی دارید؟

ما یک جنگ شانزده روزه با اسرائیل داشتیم که جنگ سرنوشت‌سازی بود؛ چرا که ارتش منظم رژیم صهیونیستی متشکل از سه لشکر در مقابل چند هزار تا نیروی نامنظم حزب‌الله واقعاً زمین‌گیر شدند. ما اولین‌بار آن‌جا توانستیم با قوت جلو گسترش اسرائیلی‌ها را بگیریم. گرچه در این مدت به حدی در محاصره قرار گرفته بودیم که اگر این جنگ ده روز دیگر طول می‌کشید، هیچ مهماتی برای ما باقی نمی‌ماند. مهمات را جیره‌بندی کرده بودیم و سوری‌ها هم اجازه نمی‌دادند امکانات به ما برسد. البته روزهای آخر موافقت کردند ولی در طول ۱۶ روزی که جنگ بود به شدت در مضیقه‌ مهمات و آذوقه قرار داشتیم. اما بچه‌های حزب‌الله به حدی به اسرائیل ضربه وارد کردند که اسرائیل همواره از جنگ شانزده روزه به عنوان تلخ‌ترین شکست خودش نام می‌برد.

اما عملیات‌های دیگر به شکل برنامه‌ریزی شده نبود و نیمی از عملیات‌ها خودکار بود. یعنی نیروی گشتی اگر با اسرائیلی‌ها مواجه می شد برخورد می‌کردند. در بعضی عملیات‌ها بود که پایگاه‌ها را می‌گرفتیم که بعضاً فیلم‌هایی از آن عملیات در دست است. در یکی از فیلم‌ها که بعضی مواقع تلویزیون حزب‌الله پخش می‌کند، تانکی روی قله‌ی کوه را بچه‌های حزب‌الله با ارپی‌جی زدند و پرچم حزب‌الله را هم نصب کردند. البته بیشتر مواقع‌ پرچم ایران را می‌زدند که ما گفتیم پرچم ایران را نزنید. پرچم حزب‌الله را بزنید. یادم هست که در یک سال حدود ۱۸۵ عملیات موفق داشتیم. یعنی تقریباً هر دو روز یک عملیات موفق انجام شده بود.

* درباره‌ حمایت ایران از سوریه و انتقال رایگان نفت به سوریه که برخی شایعات مطرح است نظر شما چیست؟

نه، نه، اصلاً رایگان نبود. فقط یک دوره آن هم به خاطر مبارزه با اسرائیل در سال ۱۹۸۲ بود. در واقع پول همان محموله را هم تقریباً گرفتیم چون آن‌ها خرج و امکانات نیروهای ما را می‌دادند. تا چندین سال ما به سوری‌ها چیزی ندادیم. حتی اطلاعاتی دارم که سوری‌ها طلب‌هایی از ما دارند که هنوز نتوانستند پس بگیرند، آقای رفیق‌دوست در جریان است. سوریه هم از نظر سیاسی به ما احتیاج داشت ما هم از نظر سیاسی به آن‌ها احتیاج داشتیم. سوری ها در جنگ ایران و عراق هم واقعاً پشت سر ما ایستادند و کمک کردند. تنها کشور عربی حامی ما سوریه و لیبی بود. باز در این بین سوریه بیشتر کمک کرد.

اما درباره‌ هزینه، به نظر من هزینه‌ خیلی بالایی نمی‌پردازیم. اگر هم هزینه‌ای باشد، که در داخل کشور این روزها مطرح است، به دلیل این است که فهم درستی از مسائل امنیتی ندارند. اگر اسرائیل را یک پدیده‌ای ببینید که فقط در یک محل حضور دارد [اشتباه است] اسرائیل مثل یک غده‌ی سرطانیِ قابل گسترشِ بدخیم، می‌تواند گسترش پیدا کند. اسرائیلی ها اعتقاد دارند که ایران هم باید جزئی از آن‌ها باشد. یعنی تا دنیا را نگیرند رها نمی‌کنند. چرا که به زعم آن‌ها، قوم یهود قوم برگزیده‌ی خداست و باید مسلط بر همه‌ی انسان‌ها باشد. اصلاً این‌طور نیست که اگر الآن اسرائیل را رها کنیم او هم ما را رها می‌کند. اصلاً این نیست. اسرائیلی‌ها قطعاً پیشروی می‌کنند. همین الآن هم اسرائیل آمده در آذربایجان، در ترکیه، در شمال عراق حضور پیدا کرده است. یعنی اسرائیل مرزهایش را به ما نزدیک می‌کند.

از نظر امنیتی اگر ما برویم در مرز لبنان بایستیم با اسرائیل بجنگیم کشورمان در امنیت بیشتری‌ست یا سر مرز ایران و ترکیه؟! خب پاسخ روشن است. اسرائیلی‌ها هم چه ما بخواهیم چه نخواهیم با ما دشمنی می‌کنند. مگر این‌که ما عوض شویم و آنچه مطلوب اسرائیل است باشیم که خب قطعاً آن ایران مستقل نیست. آن‌ها هم با ایران هم با اسلام مخالفند. به همین دلیل شما باید به نزدیک‌ترین نقطه‌ای که ممکن است بتوانید از خودتان دفاع کنید و از منافع اساسی و حیاتی بیشترین فاصله را داشته باشد حضور داشته باشید. آن‌جا باید حملات اسرائیل را پدافند کنید.

در اصل سوریه و لبنان دارند از ما حمایت می‌کنند و از ما در مقابل اسرائیل پدافند می‌کنند. اگر اسرائیل در مرز کردستان عراق حضور داشته باشد آرامشی که امروز در کشور داریم را خواهیم داشت؟ بنابراین کوته‌فکری‌ست اگر هزینه‌ی لبنانی‌ها و سوری‌ها را در قبال این نقش مهمی که دارند بالا بدانیم. با توجه به روابط تجاری که ما با لبنان و سوریه در قبال همین حرکت‌ها داریم، حتی می‌شود گفت که نه‌تنها هزینه‌ای متحمل نمی‌شویم بلکه اگر بهتر از این عمل کنیم بیش از آنچه که تصور می‌کنیم می‌توانیم بهره‌مند شویم.

* مجموع فعالیت‌های فرهنگی که در لبنان داشتید چه بود؟

زمانی که سپاه وارد لبنان شد اکثر مردم لبنان حتی شیعیانش بی‌حجاب بودند. اولین کاری که بچه‌های سپاه کردند با رفتارهای عملی و فکری خود در این وضعیت تغییر ایجاد کردند که الحمدالله الآن تعداد افراد محجبه خیلی زیاد شده و حجاب بسیار خوبی هم دارند. دومین فعالیت این بود که فرهنگ شهادت‌طلبی و حسینی و عاشورایی که اصلا ًوجود نداشت، آن‌جا گسترش دهند. الآن در لبنان هر سال مثل ایران دسته‌های سینه‌زنی وعزاداری فعال هستند. سومین فعالیت پرورش افراد مستعد بود که این‌ها را سپاه انتخاب می‌کرد در خود لبنان و آموزش‌های فکری و عقیدتی می داد. فعالیت دیگر این بود که فرهنگ انقلاب اسلامی را از طریق اعزام روحانیون مختلف، افراد کارشناس در سطح لبنان گسترش می داد و الآن خیلی از لبنانی‌ها نسبت به فرهنگ ما بیش از خودمان آشنایی دارند.

یکی از کارهای فرهنگی خوب راه‌اندازی تلویزیون بود که الآن منجر شده به تلویزیون المنار لبنان. قبل از رحلت امام (ره)، من داشتم از منطقه‌ای در لبنان عبور می کردم دیدم تلویزیون ایران را به سختی دریافت می‌کنند و می‌بینند. خدمت مقام معظم رهبری که آن موقع رئیس جمهور بودند رسیدیم گفتیم در لبنان حدود چهل و دو سه تلویزیون هست که هیچ‌کدام مورد تأیید نیستند. به همین دلیل به سختی تلویزیون ایران را می‌گیرند. ایشان به آقای محمد هاشمی که رئیس صداوسیما بودند دستور دادند و ایشان مساعدت کرد و تقریباً ۲۰-۱۰ روز بعد افرادی با چند دستگاه فرستنده آمدند. بلافاصله پس از راه‌اندازی تلویزیون، امام مرحوم شد و تمام سیر تشییع جنازه و تدفین و همه‌ی این مراسم را ما با این تلویزیون پخش کردیم. همه‌ی مردم منطقه می‌آمدند و می‌دیدند. این تلویزیون مبنایی شد که کم‌کم اخبار عربی منتشر کردیم و بعد از مدتی فیلم‌های عربی گرفتیم گذاشتیم و کم‌کم تلویزیون گسترده شد. حزب‌الله بر این مبنا رادیو صوت المستضعفین را به زبان عربی راه‌اندازی کردکه آن هم با همکاری سپاه انجام شد و بعدها ادامه پیدا کرد به تلویزیون المنار تبدیل شد.

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.