روایتی از پاک‌سازی قومی توسط رژیم صهیونیستی در داستان نویسنده فلسطینی

خبرگزاری مهر سه شنبه 04 شهریور 1404 - 12:16
عدنیه شبلی قرار بود ۲۰ اکتبر جایزه آزادی انجمن لیتپروم را در نمایشگاه کتاب فرانکفورت ۲۰۲۳ دریافت کند، که برگزار کنندگان بعد از 7 اکتبر اعلام کردند: هیچکس در حال حاضر حوصله جشن گرفتن ندارد!

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: کتاب «برداشت دوم» نوشته عدنیه شبلی، که توسط نشر هرمس با ترجمه فاطمه ترابی عسگری منتشر شده، کتابی است از قلب سرزمین‌های اشغالی فلسطین و خواندنش برای آنهایی که می‌خواهند درباره این مناقشه طولانی و نسل‌کشی عظیم و پاکسازی قومی و جزئیات زندگی ساکنین اصلی این سرزمین _اعراب و فلسطینیان تحت اشغال صهیونیست‌ها_ چیزی بیشتر از اخبار پرتکرار جنایت‌های رژیم اشغالگر بدانند، مفید است.

داستان دو قسمت دارد. بخش اول ماجرایی است از منظر راوی در ۱۹۴۹. یعنی یکسال بعد از تشکیل رژیم اسرائیل. به این بخش از سخنرانی فرمانده برای سربازان گویای زاویه نگاه و تلقی‌ای است که بنیان‌های این رژیم را شکل داده است توجه کنید: «مناطق جنوبی همچنان در معرض خطر است و باید با تمام توان ایستادگی کنیم و همین جا بمانیم وگرنه این قلمرو را از دست می‌دهیم. برای ساختن این بخش از کشور نوپای خود و حفظ و صیانت آن برای نسل‌های آینده نباید از بذل نیرو و قدرت روحی دریغ کنیم. برای این منظور، به جای انتظار برای پدیدار شدن دشمن باید دنبالش برویم. اگر کسی قصد جانت کرد، تو اول بلند شو و او را بکش! نمی‌توانیم بنشینیم و همچنان به زمین‌هایی با این وسعت، که قابلیت اسکان هزاران نفر از مردم دور از وطن را دارد، بی اعتنا باشیم. طاقت نداریم ببینیم مردممان نمی‌توانند به وطن برگردند. اینجا که امروز به ظاهر بی آب و علف است و جز نفوذی مشتی صحرانشین و شتر هیچ ندارد، هزاران سال پیش گذرگاه نیاکان ما بوده. عرب‌ها اگر بخواهند بر اساس احساسات عقیم ملی‌گرایانه‌شان عمل کنند و سکونت ما را در اینجا نپذیرند، اگر همچنان در برابر ما مقاومت کنند و ترجیح دهند این منطقه بایر بماند، ارتش ما دست به کار خواهد شد. آن همه وقت اینجا را رها کرده و به صحرانشینان و حیواناتشان وا گذاشته بودند؛ پس این منطقه بیشتر از هرکس حق ماست. وظیفه ماست که نگذاریم اینجا باشند و کاری کنیم تا ابد از اینجا بروند!» این دقیقاً همان شیوه نگاه صهیونیست‌هایی است که این سرزمین را سرزمین موعود خود می‌دانند و مردمانش را شایسته مرگ و رانده شدن.»

بخش اول، سال ۱۹۴۹

در کتاب دسته‌ای از نظامیان صهیونیست وارد صحرای نَقَب می‌شوند و ماجرا آغاز می‌شود. جزئیات رفتار فرمانده این نظامیان روایت می‌شود و حرکتش در بیابان و مواجهه‌اش با شرایط اقلیمی جدید و البته برخوردش به گروهی از اعراب که با شترانشان در میان تپه‌ها و کنار درختان آسوده‌اند و… همگی _بدون اینکه مسلح بوده باشند یا اقدامی تحریک‌آمیز انجام داده باشند_ به دست نظامیانی که تازه اردوگاهشان را برپا کرده‌اند با رگبار گلوله کشته می‌شوند. همه حتی شترانشان، و تنها دخترکی نوجوان و ترسیده از میان آن جمع زنده می‌ماند.

فرمانده دخترک را با خود به اردوگاه می‌برد، و از اینجا توصیف رفتار غیرانسانی صهیونیست‌ها با فلسطینیان آغاز می‌شود. از سخنرانی انگیزشی فرمانده برای سربازانش گرفته تا رفتار خود فرمانده که برای گرم شدن و آرام شدن تب و لرزش از گرمای بدن دخترک استفاده می‌کند، و سربازانی که با اشتیاق برای تقسیم دخترک بین خودشان برنامه‌ ریزی می‌کنند: «شادی و نشاطی که تا دمی پیش چادر را پر کرده بود به سکوتی سنگین بدل شد. چندین ثانیه کسی چیزی نگفت و همه معذب بودند تا آنکه باز به حرف آمد و اعلام کرد دو گزینه را به رأی می‌گذارد: یا دختر را برای کار به آشپزخانه اردوگاه می‌فرستند یا در اختیار همه‌شان قرار می‌گیرد! سربازان مدتی مبهوت ماندند. بعضی با هم قطاران چشم در چشم شدند که ببینند واکنششان چیست، و دیگران سردرگم و بلاتکلیف نگاهشان را دزدیدند. نمی‌توانستند بفهمند حرف‌هایش جدی است یا دارد کلک می‌زند یا مست است؛ اما کم کم صداهای پراکنده‌ای بلند شد و به زودی جمع یکصدا و پرشور گزینه دوم را فریاد می‌کرد. ولوله و غوغا همچنان چادر را برداشته بود و سربازان مشتاقانه بنا کردند نقشه کشیدن در مورد زمان بندی در اختیار داشتن دختر بین خودشان، روز اول را به سربازان جوخه اول، روز دوم را به جوخه دوم و روز سوم را به جوخه سوم اختصاص دادند و راننده، پزشک تیم تعمیر و نگهداری و آشپزها را هم به همراه گروهبانان، فرماندهان جوخه‌ها، سرجوخه‌ها و فرمانده در گروه جداگانه‌ای گذاشتند. سرانجام پیش از آنکه دوباره بر صندلی‌اش بنشیند با صدای بلند و رسایی گفت هرکس دستش به دختر بخورد با این طرف است، و به تفنگی اشاره کرد که سمت راستش بر زمین بود. بعد از شام یک راست به کلبه دوم رفت و به نگهبان گفت دختر را بردارد و دنبالش برود. به سوی کلبه خودش رفت و نگهبان و دختر و پشت سرشان سگ هم به دنبالش.»

از همین قسمت کوتاه می‌توان فهمید آنچه امروزه dehumanization یا انسانیت‌زدایی نامیده می‌شود، پایه رفتار مهاجمین صهیونیست بوده است. صدای دخترک شنیده و زبانش فهمیده نمی‌شود، او حتی نام ندارد. در ادامه می‌بینیم که سرنوشت دخترک پس از بریدن موها و سوزاندن لباس‌هایش، شستشوی سرش با بنزین و حمام اجباری پیش چشم سربازان و اهالی اردوگاه و پوشیدن اجباری لباس‌های آنها؛ این است که در غیاب فرمانده مورد تجاوز گروهی سربازان قرار می‌گیرد. وقتی در بازگشت دخترک سعی می‌کند از میان سربازان متجاوز به فرمانده پناه ببرد، او برای رفع مشکل و رقابت بین جوخه‌ها دخترک را به بیابان برده و به قتل می‌رساند و در شن‌ها دفن می‌کند.‌

بخش دوم، امروز

قسمت دوم اما داستان راوی است، زن جوان فلسطینی، که روز قتل این دخترک همزمان با تولد اوست و با خواندن مقاله‌ای _که به این ماجرا پرداخته_ سعی می‌کند حقیقت ماجرا را کشف کند. اینجاست که ابعاد دیگری از زندگی در سرزمین‌های اشغال شده آشکار می‌شود. در همان ابتدا توصیف راوی از انفجار ساختمانی در نزدیکی محل کارش را داریم و بعد منطقه‌بندی‌ها و ممنوعیت رفت و آمد لزوم داشتن کارت برای عبور از ایست‌های بازرسی، سختی جستجو در اسناد تاریخی و از همه مهمتر استفاده از نقشه‌ها. او دو جور نقشه را استفاده می‌کند، یکی نقشه‌های اسرائیلی و دیگری نقشه‌های مربوط به قبل از ۱۹۴۸.

این قسمت از داستان از روستاهایی نام می‌برد که دیگر روی نقشه نیستند: «باید آن قدر بزرگراه شماره ۵۰ را بروم تا به کف دره برسم و بعد به راست بپیچم و وارد بزرگراه شماره ۱ شوم و مدت‌ها بی‌آنکه به راست و چپ بپیچم در همان را ادامه بدهم مناطق اطراف بزرگراه شماره ۱ را بررسی می‌کنم که بر اساس نقشه انگار بیشتر جمعیتش شهرک‌نشین است. جز ابو غوش و عین رافه روستای فلسطینی دیگری نمی‌بینم. می‌روم سراغ نقشه فلسطین پیش از ۱۹۴۸. بازش می‌کنم، بر نام تعداد زیادی روستای فلسطینی که آن سال پس از تبعید ساکنانشان تخریب شدند، چشم می‌گردانم. بسیاری از آنها را می‌شناسم. بعضی از همکاران و آشنایانم اهل آنجاها هستند، اهل روستاهای لفتا، القسطل، عین کرم، الملاحه، الجوره، ابو شوشه، سیریس، عنابه، جمزو و دیر طریف. اما بیشتر نام‌ها برایم آشنا نیستند، تا حدی که با آنها احساس بیگانگی، دارم مانند خرّبه العَمور، بئر معین، البرج، خرّبه البویره، بیت شنّه، سلبیت، القُباب، الکنیسه، خروبه، خرّبه زکریا، بریّه، دیر ابو سَلَمه، النَعانی، جنداس، حَدَثا، ابو الفضل، کَسلا و بسیاری دیگر. باز نقشه اسرائیلی را نگاه می‌کنم حالا به جای تمام آن روستاها بوستان بزرگی به نام پارک کانادا کل منطقه را فرا گرفته.»

و چند صفحه جلوتر: «نقشه‌ها را از روی صندلی کناری برمی‌دارم. اول نقشه اسرائیل را باز می‌کنم و می کوشم با توجه به عددی که بر آخرین تابلوی جاده دیده‌ام موقعیتم را روی آن مشخص کنم. به نظر می‌رسد مسیرم مستقیمِ مستقیم است و البته راهی نمانده. خیلی زود به مقصد بعدی می‌رسم که روی نقشه نقطه سیاه ریزی است. عملاً تنها نقطه سیاه در محدوده وسیع زردرنگ است. بعد نقشه پیش از ۱۹۴۸ را بر می‌دارم، اما ناگهان ترس برم می‌دارد و نقشه را می‌بندم. در این نقشه آن قدر نام روستای فلسطینی هست که عملاً از صفحه بیرون می‌زنند، روستاهایی که در نقشه اسرائیل انگار دریای زردرنگی آنها را بلعیده.»

بیان راوی درباره ناتوانی‌اش در واکنش به رفتارهای تهاجمی اما عادی شده صهیونیست‌ها، تلاش برای یافتن محل دقیق قتل دخترک و پیوند و همزمانی این قتل با روز تولد او با فاصله ۲۵ سال، ورود به مناطق علامت‌گذاری شده و شهرک‌های صهیونیست نشین، پیدا کردن مسیر و نهایتاً رسیدن محدوده وقوع جنایت و ورود ناآگاهانه به میدان تیری که خودش هم سرانجام در آنجا به گلوله بسته می‌شود، سراسر حاوی نکاتی است که برای دانستن وضعیت زندگی فلسطینیان تحت اشغال مهم است؛ و شاید از تصور ما خارج باشد که این مردم برای کوچک‌ترین کارها در سرزمین‌شان ناچار به تحمل چه تحقیرها و تبعیض‌هایی هستند.

بخش سوم، بعد از ۷ اکتبر ۲۰۲۳

از سوی دیگر، سرنوشت خود کتاب و نویسنده‌اش هم جلوه‌ای از این تبعیض است. عدنیه شبلی که خودش _مثل قهرمان داستان_ متولد ۱۹۷۴ در فلسطین است دو رمان دیگر دارد: «لمس» و «همه به یک اندازه جدا مانده از عشقیم» که در سال ۲۰۱۲ به انگلیسی منتشر شدند، او در سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۴ برنده جایزه نویسندگان جوان از بنیاد عبد المحسن القطان شده بود. این کتاب یعنی «برداشت دوم» با ترجمه الیزابت رکت با عنوان «یک موضوع جزئی» در سال ۲۰۱۷ در آمریکا به انگلیسی منتشر شد و در سال‌های ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ نامزد دریافت جایزه ملی کتاب آمریکا و جایزه بوکر شد. او قرار بود روز ۲۰ اکتبر «جایزه آزادی» جایزه ۳۰۰۰ یورویی انجمن لیتپروم Litprom را در نمایشگاه کتاب فرانکفورت ۲۰۲۳ دریافت کند و با برگزاری نشستی از او تقدیر شود؛ اما مؤسسه ذکر شده که حامی آلمانی این مراسم بود، لغو اهدای این جایزه را اعلام کرد.

علت اصلی این لغو، وقوع درگیری بین حماس و اسرائیل در ۷ اکتبر بود که باعث شد برگزارکنندگان و انجمن لیتپروم به این نتیجه برسند که «هیچکس در حال حاضر حوصله جشن گرفتن ندارد».

این تصمیم _لغو جایزه آزادی_ با انتقاداتی همراه بود، از جمله اعتراض انجمن نویسندگان PEN-برلین که اعلام کرد اعطای جایزه به این رمان باید پایدار بماند و نویسندگان فلسطینی باید اجازه داشته باشند تجارب خود از اشغالگری اسرائیل را روایت کنند. در پی این لغو، بیش از ۶۰۰ نویسنده و فعال ادبی نیز در نامه‌ای سرگشاده این تصمیم را محکوم کردند و لغو جایزه را به عنوان اقدامی ناعادلانه و متأثر از فشارهای سیاسی بر ضد نویسنده فلسطینی خواندند.

به این ترتیب، آنچه بر نویسنده این کتاب گذشت، تمثیلی شد از آنچه بر تمامی ساکنین سرزمین‌های اشغالی می‌گذرد؛ چنانچه در این دو سال تمامی جهان دیده‌اند که مدعیان آزادی _حتی به اندازه جایزه‌ای در یک نمایشگاه کتاب_ بیان کوچکی از واقعیت زندگی ساکنین سرزمین فلسطین را در مقابل نسل کشی آشکار رژیم اشغالگر قدس برنمی‌تابند.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.