به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ «الان دقیقا نیمه شب است» این جمله رمزی بود میان چرچیل نخست وزیر انگلیس، محمدرضا پهلوی و کرمیت روزولت مامور آمریکایی اجرای کودتا ...
ماجرا ازاین قرار بود که دولت مصدق که بنای ناسازگاری با سیاست استعماری انگلیس در چپاول نفت ایران را گذاشته بود، باید برکنار میشد.
روزولت، در کتاب خاطراتش درباره دیدارش با محمدرضا پهلوی مینویسد: حرفهای بسیاری برای گفتن داشتم. ابتدا از وضعیت خودم گفتم و اینکه چطور به ایران آمدم و داستان «آقای زخم بر سمت راست پیشانی» را تعریف کردم و گفتم نام من در اسناد مرزی آنگونه ثبت شده است. به ایشان گفتم به همه افرادی که در ایران ملاقات میکنم با نام جیمز لاکریج معرفی میشوم بجز دو تن که ژنرال زاهدی و مصطفی ویسی هستند و از هویت واقعی من خبر دارند. خبر داشتم که ژنرال زاهدی گزینه مطلوب شاه برای جانشینی مصدق است. اما مهمترین نکتهای که عرض کردم این بود که: «من به نمایندگی از چرچیل و آیزنهاور خدمت اعلیحضرت رسیدهام. برای اطمینان از این موضوع رئیس جمهور آیزنهاور شخصاً نمایندگی بنده را با بیان یک جمله در سخنرانی فردا در سانفرانسیسکو تأیید میکنند. این سخنرانی در کمتر از ۲۴ ساعت آینده ایراد میشود و رئیس جمهور این جمله را میگویند. نخست وزیر چرچیل نیز با بی بی سی هماهنگ کرده است که در اعلام نیمه شب بی بی سی تغییری جزئی داده شود تا حضرتعالی از این بابت خیالتان راحت باشد. فردا شب گوینده بی بی سی به جای آن که بگوید الان نیمه شب است خواهد گفت: الان (مکث) دقیقاً نیمه شب است».
محمدرضا پهلوی طبق نقشه سیا و انگلیس، در ۲۱ مرداد، فرمان عزل مصدق و نصب سرلشکر زاهدی را صادر کرد. اما طاقت ماندن نداشت بنابراین به بهانه گرما راهی شمال شد و منتظر نتیجه ماند. ثریا در کتاب خاطراتش در این باره مینویسد: من و شاه، یک روز پیش از موعد مقرر شروع عملیات به کلاردشت، در نزدیکی رامسر، پرواز کردیم. ما ظاهراً کماکان تعطیلات تابستانی را میگذراندیم و برای آنکه جای کمترین سوءظنی باقی نماند، چند تن از دوستان و ملازمان همیشگی را که روحشان از اصل قضیه بیخبر بود با خود به کلاردشت بردیم، اما سرنوشت این بود که حتی یک لحظه هم نتوانیم با آسودگی سر کنیم. تنها وسیله ارتباطی ما و دنیای خارج یک رادیو بود که با آن میتوانستیم صدای رایو تهران و همچنین پیامهای رمز فرستنده مخصوصی را که به همین منظور در سعدآباد نصب شده بود، بشنویم. سیزدهم ماه آگوست، بهدنبال اولین پیام فرستنده سعدآباد، مبنی بر اینکه مصدق در کمدی رفراندوم انحلال مجلس با اکثریت ۹۹ درصد برنده شده است و دیگر مجلسی وجود ندارد، نصیری طبق قرار قبلی، برای ابلاغ فرمانهای عزل و نصب راهی تهران شد، اما بهطور ناگهانی فرستنده سعدآباد در سکوت مرگباری فرورفت و ما دو شبانهروز تمام از وقایع تهران بهکلی بیخبر ماندیم».
اما در تهران در شب ۲۴ مرداد، مرحلهی اول کودتا آغاز شد، نصیری ساعت ۱۲ شب به خانه مصدق رفت و فرمان عزل دکتر مصدق را تحویل او داد. ولی مصدق که توسط برخى از عوامل اطلاعاتى حزب توده در ارتش، از توطئه آگاه شده بود، گفت این فرمان جعلی است و حتی حکم بازداشت نصیری را صادر کرد. سرهنگ ممتاز فرماندهی گارد محافظ خانهی مصدق، نصیری و همراهانش را بازداشت کرد. روز بعد مردم با شنیدن خبرکودتا به خیابانها ریختند و تظاهرات سراسری در کشور برگزار شد. در تجمع بزرگی در میدان بهارستان، دکتر حسین فاطمی، وزیر خارجه، شعارهایی درباره لغو حکومت سلطنتی و برقراری حکومت جمهوری میداد.
در روزهای ۲۶ و ۲۷ مرداد تظاهرات در خیابانها ادامه داشت. مردم با پلیس درگیر شدند و به خودرو و مراکز اطلاعات آمریکا در تهران و شهرستانها حمله کردند. هندرسون سفیر آمریکا از مصدق خواست با استفاده از نیروی پلیس، تظاهرکنندگان را متفرق کند. مصدق هم بی اعتنا به نامه آیت الله کاشانی که روز قبل درباره ادامه کودتا وعملیات نظامی آمریکایی-انگلیسی، هشدار داده بود، از مردم خواست به خانه هایشان برگردند.
کیانوری از اعضای حزب توده در خاطراتش نوشته است: «حوالی ظهر به ما خبر رسید که کودتا توسط اوباش شدیدا در حال اجراست. از پادگانها خبر رسید که مستشاران آمریکایی دستور حرکت دادهاند و اوباش تنها نیستند و بهطور مسلم گروهبانهای ارتش در لباس شخصی در میان آنها هستند... ما در دوره مصدق نمیتوانستیم اسلحه جمع کنیم، چون اگر اتفاق لو میرفت، جنجال عجیبی به پا میشد که گویا ما میخواهیم علیه مصدق کودتا کنیم.»
هواداران شاه از ساعت ۹ صبح ۲۸ مرداد شعار «زنده باد شاه» را با «مرگ بر حزب توده» درآمیختند. ساعت ۲ بعد از ظهر شهربانی و ستاد ارتش با شش تانک و چند کامیون حامل سرباز محاصره شد. کودتاچیان گام به گام جلو میرفتند. آنها خانه مصدق را محاصره کردند و ساختمان رادیو را گرفتند. چند دقیقه بعد نخست وزیری زاهدی از طریق رادیو اعلام شد.. سرهنگ «غلامرضا نجاتی» از افسران هوادار مصدق مینویسد: ظهر ۲۸ مرداد چند نفراز افراد سازمان افسران ناسیونالیست متوجه توطئه میشوند و با همراهی سرهنگ طاهر قنبریک گروه پنج نفره تشکیل دادند که تنها سلاحشان اسلحه کمری بود. آنها برای دفاع از مصدق به خانه او رفتند، اما با دیدن ازدحام جمعیت کودتاچی متوجه شدند کاری از دستشان برنمی آید مصدق هم هنگامی که سرهنگ ممتاز مشغول دفاع از خانهاش بود، به اتفاق دکتر شایگان، از منزل خود به خانه مهندس معظمی رفت و فردای آن روز دستگیر شد.
به این ترتیب کودتای امریکایی انگلیسی ۲۸ مرداد با موفقیت به پایان رسید و بار دیگر منابع نفت ایران و ثروت ملی ایرانیان در اختیار بیگانگان قرار گرفت. محمدرضا پهلوی هم که سلطنت دوباره خود را مدیون انگلیس و آمریکا میدید، بیش از پیش ملت و کشور را تحت نفوذ استعمارگران قرار داد و ۲۵ سال از هیچ گونه خوش خدمتی به اربابانش دریغ نکرد.
تقریباً یک ماه و نیم پس از کودتا، روزنامه «آبزرور» در یک افشاگری نوشت: «آمریکا ۴۵ میلیون دلار در اختیار «فضلالله زاهدی» قرار داده بود تا او را در کودتا علیه دولت مصدق یاری کند».
نویسنده و پژوهشگر: طیبه السادات حسینی