به گزارش مشرق، دشمنی آمریکا با ایران نه پدیدهای نوظهور است و نه صرفاً محصول وقایعی مانند تسخیر سفارت آمریکا در تهران پس از انقلاب اسلامی. این خصومت ریشه در عمق تاریخ معاصر ایران دارد و از زمانی آغاز شد که منافع استعماری غرب با اراده ملت ایران برای استقلال و خودمختاری برخورد کرد.
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که با طرحریزی و حمایت مستقیم آمریکا و انگلیس علیه دولت ملیگرای محمد مصدق اجرا شد، نقطه عطفی در این دشمنی به شمار میرود. این کودتا نهتنها دولت قانونی مصدق را سرنگون کرد، بلکه نمادی از دخالت خارجی در امور داخلی ایران شد و نشان داد که مدعیان دموکراسی آمادهاند تا برای حفظ منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی خود، حتی دموکراسیهای حداقلی را نابود کنند.
این الگو همچنان ادامه دارد. تحریمهای گسترده آمریکا علیه ایران که از دوران پسابرجام تشدید شد و در ادامه به حمله نظامی با هدف سرنگونی حکومت ایران منتهی شد، یادآور همان سیاستهایی است که انگلیس و آمریکا با کودتا علیه دولت ملیکننده صنعت نفت برای خفهکردن اقتصاد ایران به کار بردند.
آمریکا با ادعای حمایت از حقوق بشر تحریمهایی اعمال میکند که مستقیماً زندگی مردم عادی را تحت تأثیر قرار میدهد. اگر در سال ۱۳۳۲ نفت ایران هدف بود، امروز توان ایران برای مقاومت در برابر فروپاشی و تجزیه، انگیزه اصلی است.
آغاز نزاع آمریکا با ایران را باید از کودتای ۲۸ مرداد جستوجو کرد، نه از وقایعی همچون تسخیر لانه جاسوسی که برخی بهعنوان بهانه مطرح میکنند. کسانی که از ایران تغییر پارادایم مطالبه میکنند باید توجه داشته باشند که ایران همواره برای دیپلماسی آماده بوده و مصدق با حداکثر اعتماد در این مسیر گام برداشت، اما آمریکا که مصدق را فریب داد، همچنان سیاستهای خود علیه مردم ایران را تداوم میدهد. بنابراین اگر بنا بر تغییر پارادایم است، این تغییر را باید از طرف همواره متخاصم آمریکایی مطالبه کرد.
آمریکا تنها با دولتهایی در ایران موافق است که منافعش را تأمین کنند. مصدق که نماد ملیگرایی بود، در نهایت قربانی کودتا شد. امروز این الگو در مذاکرات هستهای دیده میشود؛ جایی که ایران هر بار دستی برای دیپلماسی دراز کرده، طرف مقابل یا بدعهدی کرده یا فرایند دیپلماسی را به ابزاری برای معطلی و فریب تبدیل کرده تا بتواند فرصت ضربه به ایران را پیدا کند.
تحریم ابزار جدیدی نیست
انگلیس که شرکت نفت ایران و انگلیس را کنترل میکرد، با تحریم اقتصادی ایران و فشار بر آمریکا برای جلوگیری از تداوم فعالیت صنعت نفت، زمینه را برای دخالت فراهم کرد. آمریکا تحت ریاستجمهوری آیزنهاور عملیات آژاکس را رهبری کرد و با کمک سیا، ارتش ایران را به سرنگونی مصدق موظف کرد. کرمیت روزولت، مأمور سیا، با رشوه به سیاستمداران و سازماندهی تظاهرات جعلی، کودتا را هدایت کرد و شاه را به قدرت بازگرداند.
این کودتا یک نمونه از دخالتهای آمریکا در امور داخلی کشورهاست. حمایت آمریکا از کودتاها در آمریکای لاتین مانند سرنگونی دولتهای چپگرا در گواتمالا یا شیلی الگویی مشابه دارد.
آمریکا با تحریمهای فلجکننده علیه ایران همان استراتژی اقتصادی را پیگیری میکند که در دهه ۳۰ برای تضعیف مصدق به کار برد. تحریمهای نفتی فعلی که هدفشان فشار بر اقتصاد ایران است، از همان تحریمهای انگلیس و آمریکا علیه مصدق الهام گرفته شدهاند.
علاوه بر آمریکا، نقش انگلیس در کودتا غیرقابل انکار است. انگلیس که منافع نفتیاش تهدید شده بود، آمریکا را برای مشارکت ترغیب کرد. انگلیس با تحریم جهانی نفت ایران و فعالیتهای جاسوسی، اقتصاد ایران را فلج کرد تا زمینه برای کودتا فراهم شود. این الگو اکنون هم در ائتلاف آمریکا، اروپا و اسرائیل علیه ایران تکرار میشود.
کودتا نهتنها سیاسی بلکه اقتصادی هم بود. ملیکردن نفت توسط مصدق که هدفش پایان دادن به استثمار انگلیس بود، آمریکا را نگران کرد، زیرا میترسید این الگو به سایر کشورهای نفتخیز گسترش یابد. بنابراین آمریکا کودتا را تأمین مالی کرد و ارتش ایران را برای حمله به دولت بسیج نمود. این دشمنی اکنون در قالب جنگ اقتصادی ادامه دارد.
کدخدامنشی جواب نداد
محمد مصدق گرایشاتی به آمریکا داشت و تلاش کرد از حمایت واشنگتن برای طرد انگلیس استفاده کند. مصدق در سال ۱۹۵۱ به آمریکا سفر کرد تا پیشنهادهایی برای تقسیم سود نفت ۵۰-۵۰ را بررسی کند، به این امید که انگیزهای برای جلب حمایت کاخ سفید در مقابل انگلیس به دست بیاورد.
او حتی از کمک مالی آمریکا برای جبران تحریمهای انگلیس درخواست کرد و امیدوار بود که آمریکا بهعنوان میانجی، انگلیس را تحت فشار قرار دهد. اما در واقعیت، آمریکا با انگلیس همدست شد و دولت مصدق را سرنگون کرد. این خیانت نشاندهنده آن است که آمریکا هرگز به استقلال ایران علاقهمند نبود و تنها به منافع نفتی خود فکر میکرد.
رویکرد مصدق در مواجهه با آمریکا در دولتهای اصلاحات و تدبیر و امید تکرار شد. سیدمحمد خاتمی در دوران ریاستجمهوریاش تلاش کرد روابط با آمریکا را بهبود بخشد، اما آمریکا با قرار دادن ایران در «محور شرارت» توسط بوش پاسخ داد. حسن روحانی با برجام، به آمریکا اعتماد کرد و خواست به تعبیر خودش با «کدخدا» وارد تعامل شود تا قدرتهای دیگر را مهار کند، اما ترامپ با خروج از برجام به رویکرد روحانی پشت پا زد و تحریمها را تشدید کرد.
درحالیکه ایران بار دیگر مسیر مذاکره با آمریکا را آغاز کرده بود، آمریکا روی موضوع مذاکره یعنی تأسیسات هستهای ایران بمب انداخت. این تجربه تکراری نشان میدهد که گرایش به واشنگتن، مانند آنچه مصدق کرد، همیشه با خیانت آمریکا همراه است و نباید به مذاکره بهعنوان راهحلی برای تنشزدایی با این کشور نگریست.
مذاکره صرفاً ابزاری است که اگر محتاطانه به کار گرفته شود، با قرار گرفتن در کنار سایر ابزارهای ایران، منافع ایران را تأمین میکند. مذاکره بیشتر از آنکه ابزار رفع تحریم باشد، ابزار از بین بردن بهانهها برای اتهامزنی به ایران است.
آمریکا تنها زمانی با دموکراسی در ایران موافق است که نتیجهاش دولتی باشد که منافعش را تأمین کند؛ در غیر این صورت حتی شده با بدنامی حداکثری و کودتا آن را سرنگون میکند. مصدق که با رأی مردم به قدرت رسیده بود، با ملیکردن نفت منافع غرب را تهدید کرد و در نتیجه آمریکا و انگلیس بر علیهاش کودتا طراحی کردند. این کودتا نشان داد که آمریکا دموکراسی را تنها ابزاری برای سلطه میبیند.
اکنون نیز ادعاهای آمریکا مبنی بر حمایت از دموکراسی در ایران مدام تکرار میشود، اما همزمان تحریمهای ضد ایرانی، مردم را تحت فشار قرار میدهد. آمریکا دموکراسی را شرطی برای منافع خود میداند؛ برای همین هم در ۲۸ مرداد از چماقدستان استفاده کرد تا ادعای دموکراسی را که خود داعیهدار آن است، بهطور کامل به سخره بگیرد.
بهانهتراشان ۱۳ آبان و توجیهگران ۲۸ مرداد
برخی ادعا میکنند که کودتایی رخ نداده و شاه قانونی، مصدق را عزل کرده است. اما این ادعا بر اساس قانون اساسی مشروطه رد میشود. قانون اساسی مشروطه اجازه عزل نخستوزیر بدون رضایت مجلس را نمیداد و مصدق هم فرمان عزل را خلاف روح مشروطیت دانست تا در نهایت شاه تحت فشارهای سیاسی و اجتماعی فرار کند و اثبات شود که هیچگونه مشروعیت حقوقی و اجتماعی برای بقا ندارد.
متمم قانون اساسی مشروطه درباره حق پادشاه برای عزل مستقیم نخستوزیر در غیاب مجلس ساکت است. روح مشروطیت این حق را نفی میکند، زیرا یادآور دوران پیشامشروطه است که شاه با فرمانی صدراعظم را عزل میکرد.
با این وجود، فرض کنیم شاه چنین حقی داشته و فرمان عزل مصدق را صادر کرده است. اما برای این موضوع نیز شواهد متعددی وجود دارد که این ادعا را رد میکند. فرمان عزل در ۲۲ یا ۲۳ مرداد صادر شد، اما رفراندوم انحلال مجلس هنوز توسط شاه امضا نشده بود. اعلام رسمی انحلال در ۲۵ مرداد توسط مصدق منتشر شد. پس مجلس در روز عزل مصدق منحل نبود و دلیلی برای توجیه عزل وجود نداشت.
افزون بر این، رفراندوم نهتنها انحلال مجلس، بلکه ادامه کار دولت تا مجلس بعدی را شامل میشد. اگر انحلال پذیرفته میشد، ادامه دولت نیز باید پذیرفته میشد. شاه یا رفراندوم را قبول داشت یا نه؛ اگر قبول داشت، ادامه دولت نیز بخشی از آن بود. بنابراین عزل مصدق غیرقانونی و بخشی از کودتا بود.
اما برخی برای اینکه دامن آمریکا را از کودتا بهوسیله شعبان بیمخها پاک کرده و ایران را به بهانه تسخیر لانه جاسوسی متهم به تخریب روابط کنند، برای عزل مصدق قانونتراشی میکنند.