دونالد هفلین، دیپلمات باسابقه و استاد کنونی دانشکده فلچر دیدگاه خود را درباره این دیدار غیرمتعارف در یادداشتی در آسیاتایمز به اشتراک گذاشته است. او معتقد است که این اجلاس احتمالاً تنها به یک بیانیه و عکسی از دستدادن ترامب و پوتین منجر خواهد شد، اما صلحی به ارمغان نخواهد آورد.
چگونه جنگها پایان مییابند؟
جنگها عموما به سه دلیل پایان مییابند:
خستگی دو طرف: هر دو طرف از جنگ خسته میشوند و تصمیم به صلح میگیرند.
تسلیم یک طرف: یک طرف جنگ خسته شده و اعلام آمادگی برای مذاکره میکند. که این مورد در میان جنگها شایعتر است.
مداخله خارجی: قدرتی خارج از دو طرف جنگ وارد میشود و میگوید: «بس است، باید متوقف شوید!»
در مورد روسیه و اوکراین، هیچیک از طرفین تمایل واقعی برای مذاکره و واگذاری سرزمین نشان ندادهاند، بنابراین جنگ ادامه دارد. نقش ترامپ و دولتش در این موقعیت، همان مداخله خارجی برای توقف جنگ است. اما روسیه، با وجود اینکه شاید دیگر ابرقدرت نباشد، همچنان قدرتی با تسلیحات هستهای و دارای ارتشی بزرگ است. این کشور کوچک خاورمیانهای نیست که آمریکا بتواند بهراحتی بر آن تسلط یابد. باید تردید داشت که بتوان روسیه را به مذاکره جدی واداشت، اگر خودش تمایلی نداشته باشد.
اجلاس مونیخ ۱۹۳۸ : شباهتها و تفاوتها
بسیاری این اجلاس را با کنفرانس مونیخ در سال ۱۹۳۸ مقایسه میکنند، جایی که بریتانیا با آلمان هیتلری مذاکره کرد. اما باید از مقایسه پوتین با هیتلر به دلیل تفاوتهای فاحش اجتناب کرد، اما از نظر دیپلماتیک شباهتهایی هم وجود دارد. در سال ۱۹۳۸، آلمان ادعا کرد که اتباع آلمانی در چکسلواکی مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند و خواستار الحاق بخشهایی از این کشور شد. نویل چمبرلن، نخستوزیر بریتانیا، با هیتلر در مونیخ دیدار کرد و توافقی امضا شد که بخشهای آلمانینشین چکسلواکی به آلمان واگذار شود، با تضمینهای امنیتی ضعیف برای چکسلواکی. اما چکسلواکی در این مذاکرات حضور نداشت و صلحی که تحمیل شد، پایدار نماند. آلمان ظرف یکی دو سال خواستار کل چکسلواکی و لهستان شد و جنگ جهانی دوم آغاز شد.
شباهت با اوکراین
مشابه مونیخ، اوکراین در اجلاس آلاسکا حضور ندارد. پوتین، مانند یک رهبر اقتدارگرا با ارتشی بزرگ، به دنبال تحمیل خواستههایش است. غرب در سال ۱۹۹۴، هنگامی که اوکراین تسلیحات هستهای خود را واگذار کرد، به این کشور تضمینهای امنیتی داد و قول داد در برابر تهاجم از آن محافظت کند. اما اوکراین در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۲۲ مورد تهاجم قرار گرفت و غرب نتوانست به وعدههایش عمل کند. تاریخ نشان میدهد که شانس دستیابی به صلحی پایدار از این اجلاس بسیار کم است.
تخصص موردنیاز برای مذاکرات صلح
در کشورهای دارای ساختار سیاست خارجی قوی، رهبران سیاسی هدف خود را تعیین میکنند و سپس کارشناسان، از جمله دیپلماتها، افسران سرویس خارجی و نظامیان، راههای دستیابی به آن هدف را تدوین میکنند. این فرآیند شامل همکاری با همتایان خارجی، محدود کردن مسائل مورد اختلاف و تهیه اسناد و نقشههای دقیق است. اما در دولت کنونی آمریکا، تغییرات گسترده در ساختار دولتی، از جمله اخراج مقامات ارشد و خروج بسیاری از کارشناسان میانرده، باعث کمبود متخصص شده است. حتی با وجود انتصابهایی مانند مارکو روبیو که دانش امنیت ملی دارد، تیم کنونی آمریکا در بهترین حالت یک «تیم دست دوم» محسوب میشود.
مشکلات اجلاس آلاسکا
دیدار رهبران دو کشور بزرگ معمولاً با چند روز اطلاعرسانی برگزار نمیشود، مگر در شرایط بحرانی. اگر این اجلاس چند هفته دیرتر برگزار میشد، امکان آمادهسازی دقیقتر، تهیه اسناد و مذاکره با همتایان روس و اوکراینی وجود داشت. اما در آلاسکا، این فرآیند حرفهای رخ نخواهد داد. دو رهبر سیاسی بدون آمادهسازی کافی و احتمالا تحت تأثیر ملاحظات سیاسی، تصمیمگیری خواهند کرد، بدون اینکه بدانند آیا این تصمیمات قابل اجرا هستند یا چگونه میتوان آنها را پیاده کرد.
چالشهای اجرای صلح
تاریخ نشان میدهد که غرب در اجرای تضمینهای امنیتی وعده داده شده به اوکراین در سال ۱۹۹۴ ناکام بوده است. تاریخچه پیوندهای عمیق روسیه و اوکراین، پیچیدگی بیشتری به این موضوع میافزاید. پوتین احتمالاً کریمه و بخشهایی از شرق اوکراین را که پیش از جنگ تحت کنترل روسیه بود، واگذار نخواهد کرد. شاید او مایل به مذاکره درباره مناطق تازه تصرفشده باشد، اما اوکراین نیز از واگذاری کریمه یا شرق کشور امتناع میورزد. این اختلافات اساسی، اجرای هرگونه توافق صلح را دشوار میکند.
دیدگاه دیپلماتها درباره اجلاس
دیپلماتهایی که فرآیند دیپلماسی را درک میکنند، این اجلاس را غیرحرفهای و بعید به دستیابی به نتایج قابل اجرا میدانند. این دیدار احتمالا تنها به یک بیانیه و عکسی از دستدادن ترامپ و پوتین منجر خواهد شد. برخی ممکن است باور کنند که این اجلاس مشکل را حل خواهد کرد، اما به احتمال بسیار اینگونه نخواهد بود.
منبع: خبر فوری