عبدالجواد موسوی روزنامهنگار و تحلیلگر در «هم میهن» نوشت: علی لاریجانی که روزگارانی نهچنان دور، ریاست او را بر صداوسیما، ننگ ما میخواندند امروزه به یکی از معتدلترین و وزینترین سیاستمداران ما تبدیل شده. تا جایی که عدهای انتصاب او را بر دبیری شورای عالی امنیت ملی، نشانه تغییرات جدی در حکمرانی کشور میدانند و صراحتاً میگویند که این انتصاب یعنی پایان دوران تندروهای خودارزشیپندار در کشور. از آن روزگارانی که علی لاریجانی حامی تمامقد برنامه «هویت» در سازمان صداوسیما بود تا بهامروز چهها گذشته است؟ آیا علی لاریجانی حقیقتاً با برنامه «چراغ» و «کنفرانس برلین» و پخش سرود «آمریکا آمریکا مرگ به نیرنگ تو»، آن هم بلافاصله بعد از بازی تیم ملی فوتبال ایران و آمریکا در جام جهانی، فاصله گرفته است؟ میتوان از ایرجمیرزا مثال آورد و گفت:
سیاست پیشه مردم حقهبازند
نه مانند من و تو پاکبازند
به هر تغییر شکلی مستعدند
گهی مشروطه گاهی مستبدند
و خیال خود را راحت کرد. مخاطب عصبانی از وضع موجود هم از این حرفها خوشش میآید، اما اهل انصاف میدانند که سیاست ساحتی است پیچیدهتر از این حرفها. البته که سخن ایرجمیرزا خالی از حقیقت نیست و چه بسیارند کاسبکارانی که در هیئت اهل سیاست هیچ هنری جز همین تغییر شکل دادنها ندارند؛ اما انصاف این است که کم نبودهاند سیاستمدارانی که به اقتضای جوانی و خامی راه دیگرگونه رفتهاند و در میانسالی و کهنسالی منجی ملتی و کشوری شدهاند.
لاریجانی در مقام ریاست مجلس البته با لاریجانی رئیس صداوسیما تفاوتهای بسیار داشت و هرچه پیشتر رفت، این تفاوتها بیشتر رخ نمود اما بزرگترین لطف را در حق او کسانی انجام دادند که او را دوبار ردصلاحیت کردند. این ردصلاحیتها سبب شد تا لاریجانی نهتنها به سیاست، نتایج و توابع آن عمیقتر بیاندیشد بلکه در شیوه حکمرانی بهجد تأمل کند و حتی کتابی در این باره بنویسد. لاریجانی در این کتاب نشان میدهد که حاکمیت برای او صرفاً رسیدن به یک مقام سیاسی نیست و دغدغههای او چیزی فراتر از دعواهای روزمره اهل سیاست است.
حالا لاریجانی بار دیگر به عرصه سیاست بازگشته است. با کولهباری از تجربههای عجیب و دشوار. مردی که روزگاری روشنفکران این مرز و بوم را مزاحمانی بر سر راه آرمانهای انقلاب و نظام میدانست حالا خود متهم به روشنفکری است و فلسفهدانیاش برای جماعت تندرو نوعی ویژگی منفی تلقی میشود. تندروها از آمدناش بسیار عصبانیاند و جماعت اعتدالیون و اصلاحطلب به آمدنش امید بسیار بستهاند. همین فضای دوقطبی قطعاً کار را برای او دشوارتر از پیش خواهد کرد.
قرار نیست با انتصاب یکنفر در مقام دبیری شورای عالی امنیت ملی، اتفاق محیرالعقولی رخ دهد و یکشبه بساط تندروها و خودارزشیپندارها جمع شود اما همین بیم و امیدها نشان از انسداد و فروبستگی عجیبی در ساحت سیاستورزی کشور دارد. اگر ما در یک موقعیت معقول و معمول قرار داشتیم، این انتصاب میتوانست یک اتفاق عادی باشد یا فوقش تلاشی برای برقراری تعادل و توازن میان قوای سیاسی. اینکه تندروها اینطور به تکاپو افتادهاند و آمدن لاریجانی را تیرخلاصی بر حیات سیاسی خود میپندارند و از آنطرف هم طیف وسیعی از جریانات سیاسی او را علامتی برای تجدیدحیات خود، یعنی اوضاع بدجوری قمر در عقرب است.
بر تندروها حرجی نیست. آنها تا همین جایش هم نباید میآمدند. خودشان هم خوب میدانند تا همین جایی هم که آمدهاند، حقشان نیست. بنابراین میترسند. از سایه خودشان هم میترسند. وقتی چیزی را به ناحق در تصرف خودت درمیآوری، شب و روز باید بترسی که مبادا صاحبان اصلی حق سروکلهشان پیدا شود و آن حق غصبشده را از تو پس بگیرند. اما آنهایی که دل به علی لاریجانی بستهاند، باید حواسشان را جمع کنند که توقع بیش از اندازه از او نداشته باشند. او قرار نیست همانند «جان اسنو» در سریال «بازی تاج و تخت» به جنگ لشگر مردگان برود و یکتنه دمار از روزگار دشمنان انسان برآورد.
سیاست، ساحت این پهلوانبازیها نیست که اگر بود، ما خیلی زودتر از اینها از شر تندروها و دار و دسته آنها خلاص میشدیم. در سیاست گاهی برای یک تصمیم اشتباه باید تاوانهای سنگینی پرداخت. گاهی باید حسابی صبر کرد و دندان بر جگر فشرد تا روزنهای از امید یافت شود بلکه بتوان راهی برای برونشد از آن اشتباه سهمگین تدارک دید. از بازگشت علی لاریجانی به شورای عالی امنیت ملی – که این روزها شاید یکی از مهمترین مناصب عالی در کشور است – خوشحال باشیم اما این جایگاه را به مرگ و زندگی گره نزنیم. سیاستورزی در این مرز پُر گهر بازیهای شگفتی در پیش دارد. بنشینیم و صبر پیش گیریم و تماشا کنیم.