متن یادداشت عبدالرضا داوری به شرح زیر است:
در تاریخ معاصر، برخی شخصیتها نه صرفاً بهعنوان بازیگر سیاسی، بلکه بهمثابه واسطههای تمدنی نقش ایفا کردهاند؛ چهرههایی که بدون شکستن ساختار قدرت، آن را به درون مسیر تحول و توسعه سوق دادهاند. در چینِ دهه ۱۹۷۰، چنین نقشی را «چوئنلای» ایفا کرد. در ایرانِ امروز، شاید تنها فردی که بتواند در قامت چنین نقشی ظاهر شود، علی لاریجانی است.
اول: تجربه چین: تعادل میان ایدئولوژی و توسعه
چوئنلای، نخستوزیر باسابقه چین، در اوج حاکمیت ایدئولوژی انقلابی مائو، توانست نظم اداری و سیاست خارجی کشور را بازسازی کند. او، برخلاف مائو که بر «طهارت ایدئولوژیک» تأکید داشت، معتقد به واقعگرایی در عمل بود. همین نگاه عملگرایانه باعث شد در دل آشوبهای انقلاب فرهنگی، سازوکار دولت حفظ شود، سیاست خارجی با بلوکهای مختلف فعال گردد، از کنفرانس باندونگ تا گفتوگو با نیکسون و زمینه برای اصلاحات اقتصادی دنگ شیائوپینگ فراهم شود.
نکته قابل تأمل آن است که چوئنلای نیز، مانند علی لاریجانی، در دوران اوج ایدئولوژیگرایی انقلاب فرهنگی چین تا حد زیادی به انزوا کشیده شد. اما او توانست مجدد به عنوان یک بازیگر تعیینکننده و قدرتمند در ساختار سیاسی چین ایفای نقش نماید و شرایط را برای پروژههای توسعهگرای دنگ شیائوپینگ مهیا کند.انزوای موقت، او را حذف نکرد؛ بلکه بدل به فرصتی شد برای بازآفرینی نقش تاریخیاش.
دوم: ایرانِ امروز در موقعیت مشابه چینِ پس از انقلاب فرهنگی
ایران در آغاز قرن ۱۴۰۰ خورشیدی با ترکیبی از بحرانهای ساختاری مواجه است:
فرسودگی نهادهای تصمیمگیر
ناتوانی بوروکراسی در پاسخ به مطالبات اقتصادی
انزوای نسبی در نظام بینالملل
گسترش شکاف میان نسل حاکم و نسل جدید و اصرار بر ایدئولوژیهایی که تطابقی با زیست جهان امروز ندارند
این وضعیت، شباهت زیادی با چینِ پس از انقلاب فرهنگی دارد: ترکیب آشفتگی، رکود، ایدئولوژی پررنگ و ساختار سختجان.
در این شرایط، ایران به جای انقلاب دوم یا گسست ساختاری، به یک گذار عقلانی درونساختاری نیاز دارد؛ یعنی همان مدلی که چین با نقشآفرینی چوئنلای تجربه کرد.
سوم: چرا علی لاریجانی؟
در میان سیاستورزان جمهوری اسلامی، علی لاریجانی از معدود کسانی است که هم در ساختار رسمی مشروعیت دارد، هم با منطق توسعه آشناست، و هم قدرت دیالوگ با بازیگران متنوع داخلی و خارجی را داراست.
او در مجلس، صداوسیما، شورای عالی امنیت ملی، پرونده هستهای و مجمع تشخیص مصلحت، تجربهای کمنظیر اندوخته است. برخلاف رادیکالها، نه به تقابل با نظام باور دارد، نه به تداوم وضع موجود. جهان را میشناسد، ادبیات دیپلماتیک را بلد است، و توسعه را در چارچوب امنیت و ثبات دنبال میکند.
و مهمتر از آن: همانطور که چوئنلای در اوج فضای ایدئولوژیک چین به حاشیه رانده شد، لاریجانی نیز در یکی از ایدئولوژیکترین مقاطع تاریخ جمهوری اسلامی، عملاً به انزوا کشیده شده است.اما اگر تجربه چین تکرار شود، این انزوا نه پایان کار، بلکه آغاز بازگشت به صحنه بهمثابه واسطه تحول خواهد بود.
چهارم: نقش مورد انتظار از لاریجانی
اگر علی لاریجانی بخواهد در نقش چوئنلای ظاهر شود، باید دستکم چهار مأموریت راهبردی را دنبال کند:
۱. تنشزدایی هدفمند در سیاست خارجیعبور از منازعات بیحاصل با غرب، بازتعریف روابط با همسایگان و استفاده از ظرفیت قدرتهای شرقی چین و روسیه
۲. اصلاح تدریجی نظام تصمیمسازی و اجراییفعالسازی نهادهای برنامهریزی، احیای اقتدار بوروکراسی و بازآرایی دولت بهسوی عقلانیت اقتصادی
۳. ایجاد گفتوگوی میاننسلی در درون نظامپیوند میان نسل انقلاب و نسل آیندهخواه؛ بدون حذف هیچکدام
۴. بازتعریف نسبت میان ایدئولوژی و کارآمدیبه جای ایدئولوژیزدایی یا ایدئولوژیگرایی مطلق، باید به «عملگرایی مؤمنانه» روی آورد.
پنجم: عبور از تله تعارض
نقش چوئنلای در تاریخ چین، نقش یک واسطه تمدنی بود که بدون شکستن ساختار قدرت، چین را به مسیر توسعه هدایت کرد. اگر لاریجانی بتواند در چنین نقشی ظاهر شود — یعنی هم مشروعیت ساختاری داشته باشد، هم نگاه توسعهگرا، و هم هنر دیپلماسی در داخل و خارج — آنگاه میتوان گفت ایران از «تله تعارض میان ایدئولوژی و توسعه» عبور خواهد کرد.