به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، اگر به آثار ادبی و سینمایی یهود دقت کرده باشیم، قهرمانان زن از دیروز تا امروز نقشآفرینی پررنگ و تاثیرگذاری در آنها دارند. این الگو هم مانند دیگر الگوهای قدیمی جامعه یهود بینالملل، در یکچرخه همیشگی تکرار شده است. نمونههای دیروزیاش قهرمانانی چون استر (در «کتاب استر») و جودی (در ماجرای کشتن هولوفرنس در «کتابهای قانونی ثانونی» از عهد عتیق) هستند.
سال ۲۰۲۳ یکی از همینآثار در قالب سینما منتشر شد؛ فیلم «گلدا» که اسم و تصاویر پوسترهایش مشخص میکنند درباره گلدا مایر نخستوزیر پیشین اسرائیل است. شروع فیلم با نماهای نزدیک در خودرو که با لب و سیگار و چشمهای بازیگر نقش مایر همراه است، از همان اول تکلیف مخاطب را روشن میکنند که بناست یکقهرمانسازی را شاهد باشد. اسم فیلم هم که روی صورت هلن میرن ظاهر میشود، تایید دیگری بر اینمساله است.
اما هلن میرن کیست؟ بازیگری انگلیسی که پیشتر با فیلم «بدهی» (Debt) (۲۰۱۰) خدمت بزرگی به یهودیان و دروغهایشان از آزمایشهای علمی غیراخلاقی نازیها روی انسانها کرده و خودش هم معتقد است اسرائیلیها حق غصب فلسطین را دارند و قوم اشغالگر باید بی دغدغه زندگی کنند. فیلم «گلدا» بازیگرانی دارد که بناست شخصیتهای واقعی و تاریخی را بازی کنند. بد نیست به بازیگر دیگر فیلم هم اشاره کنیم که نقش هنری کسینجر را ایفا کرده است؛ لیو شرایبر بازیگر بهظاهر آمریکایی که رگ و ریشه شرقی و یهودیاش را چهرهاش پیشتر فریاد میزند و سال ۲۰۰۸ در فیلم یهودپسند «دیفیانس» (Defiance) ادوارد زوییک بازی کرد.
از مباحث ابتدایی و بدیهی که عبور کنیم، فیلم با پیادهشدن خانم نخستوزیر از خودروی تشریفاتی و ورودش به راهروی جمعیت معترض و ناراضی شروع میشود. همینابتدای کار و در دقایق اول فیلم، باید بدانیم قهرمان داستان، با وجود خدمات و همه حماسهآفرینیهایش توسط مردم درک نشده و «باید بکشد عذاب تنهایی را/مردی (زنی) که ز عصر خود جلوتر باشد!» بازیگر نقش گلدا مایر با عبور از راهروی مردم عصبی، وارد ساختمانی میشود که باید روبروی چند مرد خشک و منضبط بنشیند و درباره جنگ یوم کیپور ۱۹۷۳ با مصر و سوریه پاسخگو باشد. او و دایان گالیلی بین صهیونیستها به اینمتهم بودند که بدون مشاوره با دیگر اعضای حزب کارگر اسرائیل، بسیار غیرمنعطف عمل کرده و تصمیماتی گرفتهاند که در نهایت باعث وقوع جنگ یوم کیپور شدهاند. مایر در زندگینامهاش در اینباره گفته «مرا متهم میکردند بهجای بررسی و تصویب موضوعات مهم در کابینه دولت، اینتصمیمها را در آشپزخانه منزلم اتخاذ میکنم. اینموضوع آنروزها در اسرائیل به دولت آشپزخانه موسوم گشت.»
روایتهای فیلم از نظر ساختاری، فلشبکهایی هستند که گلدا مایر در همینجلسه پاسخگویی به مقامات، میسازد و در طولشان خانم نخستوزیرِ از جانگذشته برای یهود، بهطرز مشمئز کنندهای سیگار میکشد و بهنظر میرسد گلدا مایرِ واقعی هم اینقدر که در فیلم تلاش شده سیگارکشیدنش را در چشم مخاطب کنند، سیگار نمیکشیده است.
به هرحال فیلم از آنجا شروع میشود که جاسوسهای اسرائیلی خبر قریبالوقوعبودن جنگ مصر و سوریه علیه رژیم صهیونیستی را مخابره کردهاند و مایر هم در شک و تردید است. در همانحال هم راهی جلسه پرتودرمانی میشود و از پیشکار نزدیکش قول میگیرد اگر نشانهای از زوال عقل در او دیده شد، حتما خبرش کند! چون از چاپلوس جماعت خوشش نمیآید.
در بحث شخصیتهای واقعی «گلدا»، از اشرف مروان جاسوس دوجانبه مصری هم صحبت میشود. پس از جلسه پرتودرمانی، فیلم به جلسه گلدا مایر با فرماندهان نظامیاش میرود و کارگردان در پی نشاندادن اینمفهوم است که خانم نخستوزیر و ناجی یهود، در برزخ پیشدستی یا صبر برای شروع جنگ، چه ها که نکشیده است! در اینجلسه هم فرماندهان اسرائیلی مثل گلدا مایر، سیگار پشت سیگار میکشند و حرص میخورند. چون نگران آینده مردم بیگناه یهود هستند! اما در حالیکه مردهای نظامی مردد هستند، گلداست که میگوید باید حمله کنیم!
در ادامه روایت، مصر حمله و بهاصطلاح شر را شروع میکند و در حالیکه خبرهای بد، یکی پشت دیگری میرسند و مردان دور میز همفکری، خود را میبازند، باز هم گلداست که آنها را به آرامش دعوت میکند و با آرامش خود نشان میدهد میتوان شرایط سختتر از این را هم مدیریت کرد!
اگر به یکمنبع موثقتر از اینفیلم سینمایی – یعنی کتاب زندگینامه خودنوشت مایر – مراجعه کنیم، به اینجمله برمیخوریم که هنوز چیزهای زیادی در مورد جنگ یوم کیپور هست که به دلایلی نمیتواند به آنها اشاره کرد. بنابراین آنچه (مایر) مینویسد، همه آن چیزی نیست که اتفاق افتاده است. گلدا مایر با وجود سرشکستگی و افتضاحی که بهخاطر رخ دادن جنگ یوم کیپور در اسرائیل برایش به وجود آمد، باز هم از جمله «اما من از پا نیافتادم.» استفاده میکند و البته در کنار اینشعاردادن، راستش را هم میگوید که مردم یهودی سرزمینهای اشغالی فلسطین (یا به قول او اسرائیلی)، پس از اینجنگ، کجخلق و بسیار ناامید بودند و تقاضا برای استعفای دولتش بین آنها بالا رفته بود.
میدانیم در واقعیتِ نیمبندی که در خاطرات مایر به آن دسترسی داریم، گلدا مایر و موشه دایان رئیس ستاد ارتش اسرائیل بهخاطر جنگ یوم کیپور مورد انتقادات جدی قرار گرفتند و کلی شماتت شدند. اما سینماست دیگر! پس از اولینجلسه هماهنگی با کابینه، گلدا مایر به موشه دایان میگوید وقتش شده به دشمنانمان درسی بدهیم که فراموش نکنند و دایان هم میگوید «استخوونهاشون رو خرد میکنیم!» اما خب در ادامه قصه بناست، دایان در نطق تلویزیونی، خودش را ببازد و مایر هم تعجب کند که اینمرد چرا اینطور میکند! اما کارگردان به اینحد از اغراق برای قهرمانسازی گلدا مایر بسنده نکرده و بازیگر نقش موشه دایان را سوار هلیکوپتر کرده تا از مناطق درگیری سرکشی کند و بیشتر خودش را ببازد و به ایننتیجه برسد که کار ما تمام است! تازه از ترس استفراغ هم میکند و زرداب بالا میآورد.
در چنینشرایطی که رئیس ستاد ارتش اسرائیل خودش را میبازد، بناست چهکسی اوضاع و احوال را جمع و جور کند؟ بله درست است! قهرمان یهود، خانم گلدا مایر! فرزند خلف استر و جودی که هر دو افسانه هستند و نه تاریخ! مثل موجودیت اسرائیل. بد نیست به یکنکته ظاهرا جزئی فیلم هم توجه کنیم؛ اینکه موشه دایان با ترسیدن و ناامیدشدنش، میخواهد دست به دامان سلاح اتمی شود. اما گلدا مایر و دیگر مردان کابینه، از کنار چنینتصمیمی میگذرند. شاید سلاح هستهایشان را برای روزهای سختتری نگه داشته باشند! کسی چه میداند!؟
اما اسرائیلیها آنقدرها هم نمکنشناس نیستند و قدر دوستان نزدیکشان یعنی آمریکاییها را میدانند. بنابراین سهمی را هم در فیلم برای آنها کنار میگذارند. به اینترتیب گلدا باید بعد از دیدن حال نزار موشه دایان، به هنری کسینجر وزیر وقت امور خارجه آمریکا زنگ بزند و از خواب نصفهشب بیدارش کند. کسینجر هم قول بدهد به مصر فشار دیپلماتیک وارد کند اما گلدا با صراحت و قدرت بگوید «اگر مصریها کشورشان را میخواهند باید ما را به رسمیت بشناسند!» بیایید ما هم منصف باشیم! اینجای قصه راست است. چون اگر زندگینامه مایر که راست و دروغ را درهم دارد، راست بگوید، گلدا مایر همیشه ایندغدغه را داشت که توسط کشورهای دیگر به رسمیت شناخته شوند.
بیایید به فرم و ساختار فیلمهای هالیوودی برگردیم؛ اول دشمن را در حدی مرگبار قوی و قدرتمند نشان میدهی و بعد که شکستش دادی و سرجایش نشاندی، قهرمان فیلم هستی! اینالگو را بارها و بارها دیدهایم؛ در بتمن (شوالیه تاریکی برمیخیزد - ۲۰۱۲) استاد کریستوفر نولان! یا حتی انیمیشنهای پاندای کونگفوکار و ...
در اینجای فیلم، وقت آن است که کمی غیرت و تعصب شخصیت خانم نخستوزیر به قصه تزریق شود. او در حال درد دل با منشی شخصیاش، از نگرانیهایش میگوید؛ اینکه نکند آمریکاییها ناامیدشان کنند! البته وقتی کسینجر در سکانسهای بعدی به خانهاش در تل آویو میآید، چنیننگرانیای وجود ندارد و زن یهودی میداند پشتوانه بزرگش در آمریکا جرات خالیکردن سنگر را ندارد. بههرحال گلدا مایر بناست در حال درد دل با منشیاش، حرف حماسی و عقیدتی بزند؛ اینکه شرایط طوری شده که یهودیها باید مثل سال ۱۹۴۷ (روز نکبت و به قول اسرائیلیها روز استقلال) برای جانشان بجنگند.
قدم بعدی فیلمنامه «گلدا» برای واردکردن فشارهای سنگین روحی روانی به شخصیت اصلی، جایی است که در اتاق جنگ، صدای ضجه و ناله سربازان یهودی در میدان جنگ را (از پشت بیسیم) میشنود. اینفشار هم باعث میشود تصویر سیگارکشیدن گلدا مایر در رختخواب هم پیش روی مخاطب قرار بگیرد. سپس در جلسه شورایی با وزای کابینه و سران نظامی رژیم صهیونیستی اینآمار را اعلام میکند که ۶۳ فانتوم و ۱۰ اسکای هایک را از دست داده و ۵۰۰ تانک اسرائیلی هم منهدم شدهاند. پس باید دوباره به کسینجر زنگ زد و برای تقویت نیروی هوایی، دست به دامان آمریکا شد.
بد نیست در میانه روایت جانبدارانه جنگ یوم کیپور به ۲ نکته موجز و ظاهرا ریز دیگر فیلمنامه «گلدا» هم اشاره کنیم. اول اینکه گلدا مایر در میانه معرکه در خانه خود حضور دارد و آشپزی میکند. دیگر اینکه از آریل شارون بهعنوان یکقصاب خونریز واقعی، تصویر جعلی یکقهرمان نظامی و مبتکر ساخته میشود که البته یهودیها اینتصویر را سالها ساخته و پرداخته و حفظ کردهاند. باز هم در میانه اینتصاویر، باید شاهد جملات ماندگار و حماسی خانم نخستوزیر هم باشیم؛ مثلا «اگر دشمنانمون از ترسیدن از ما دست بردارند، حمله میکنن و حمله میکنن و حمله میکنن!»
نویسنده فیلمنامه «گلدا» دو تصویر احساسی دیگر را هم برای همدردی هرچه بیشتر مخاطب با ملکه جنایت صهیونیستها، به نوشتهاش اضافه کرده است؛ اول این که از شنیدن اخبار جنگ، بهقدری حرص و جوش ميخورد که ناخنهایش را در دست فرو کرده و دست خود را زخمی و خونی میکند. دوم اینکه دفترچه یادداشتی دارد که هرگاه آمار تازهای از کشتهها و تلفات جنگ به او میرسد، در آن یادداشتش میکند.
در اینفیلم تلاش شده علاوه بر گلدا مایر، خدمات یکیهودی مهم دیگر یعنی هنری کسینجر هم به تصویر کشیده شود. کسینجر با سفر به تلآویو و حضور در آشپزخانه گلدا مایر، درباره بهای گزافی که آمریکا برای حمایت از اسرائیل میپردازد، صحبت میکند و میگوید ما به پیمان صلح و آتشبس نیاز داریم. در ادامه مناسبات مایر و کسینجر که در فیلم همدیگر را با نام کوچک یا صفات طنز خطاب میکنند و رفاقتشان به مخاطب نشان داده میشود، یکی از دروغهای فیلمنامه خود را نشان میدهد؛ بدگوییهای گلدا مایر از روسها! وقتی کسینجر درباره ورود شوروی به جنگ هشدار میدهد، گلدا مایر سینهستپر و مردانه میگوید روسها چیزی جز بدبختی برای دنیا نداشتهاند و در دوران کودکیاش، پدر خانواده، او و مادر و خواهرش را در پستو مخفی میکرده تا نصیب قزاقهای نانجیب نشوند! اما اگر زندگینامه خودنوشت نخستوزیر روستبار رژیم جعلی اسرائیل را مطالعه کنیم، به چنینچیزی برنمیخوریم. یعنی خاطرات چندان ناخوشایندی از روسیه قدیم که موطن واقعی گلدا مایر بوده، در کتابش وجود ندارد. پس اینبخش از فیلمنامه هم برای تزریق احساس و عاطفیکردن مخاطب در مواجهه با ایناستقامت و ایستادگی «بانوی آهنین» (لقب مارگارت تاچر) است.
هدف از حضور کسینجر در فیلمنامه «گلدا» این بوده که دو لبه مقراض یهود بینالملل به رخ مخاطب کشیده شود؛ اگر کسینجر نماینده عقلانیت و دیپلماسی است، گلدا مایر هم لقب خشم یهودیت است که با کسی شوخی ندارد. اینجدیت هم با وجود طی کردن مراحل شیمیدرمانی در او وجود دارد و از آن کوتاه هم نمیآید. چون در طول داستان فیلم، ۳ بار به جلسه شیمیدرمانی میرود که ۲ مرتبهاش در بازه زمانی جنگ یوم کیپور است. وقتی هم تلفنی برای کسینجر خط و نشان میکشد، بهسرعت به دستشویی رفته و خون بالا میآورد! کسینجر در اینمکالمه از صلح با مصر میگوید اما گلدا مایر میگوید مصریها در محاصره میمانند و راه آب را هم به رویشان میبندد مگر آنکه شرایط اسرائیل را بپذیرند!
سبک و شیوه گلدا مایر در بستن آب به روی لشکر مقابل، از نظر تاریخی برایمان آشناست و بهتر است با اشارهای ضمنی به تاریخ اسلام (که یهودیان با نفوذ صحنهگردانی کردند) بگوییم حداقل ۳ مورد مشابه دیگر از بستن آب به روی دیگری توسط یهود وجود دارد!
فکر میکنید پایان داستان «گلدا» با اینهمه رنج و مرارتی که قهرمانش تحمل میکند چیست؟ بله اینکه انور سادات اسرائیل را به رسمیت میشناسد و حاضر میشود به طور مستقیم با گلدا مایر مذاکره کند. بازیگر نقش گلدا مایر هم با شنیدن اینخبر از پشت تلفن جا میخورد و دوبار سوال میکند «آیا از لفظ اسرائیل استفاده کرد؟» این همان دغدغه همیشگی یهودیان برای به رسمیت شناختهشدن است که پیشتر به آن اشاره کردیم و البته بعد از آن، یکجوانمردی دیگر هم مانده که خانم نخستوزیر باید در حق یهودیان اسرائیل از خود نشان دهد؛ اینکه مردانه و بزرگوارانه، گناه و کمکاری سیستم شنود دستگاه جاسوسیاش را به گردن بگیرد تا کسی اذیت نشود! فقط خودش اذیت شود و سیگار بکشد و سرطانی که از درون او را میخورد، تصویر قهرمان تنها را تکمیل کنند.
اما اینقهرمان مستحکم، طبق قواعد فیلمنامهنویسی هالیوودی، باید جایی از خود احساسات نشان دهد و مخاطبان اشکش را هم ببینند. بله! نویسنده فیلمنامه اینجای کار را هم سنجیده است! پس زن ماشیننویس نخستوزیری به چه دردی میخورد؟ به درد اینکه پسر جوانش در یگان تانکهای اسرائیلی باشد و انتهای فیلم خبر شهادتش بهخاطر آرمان اسرائیل به مادر برسد و او هم برای اینکه نخواهد خبر را بپذیرد، تند و تند تایپ کند تا اینکه بغضش بترکد و گلدا هم با دیدن اینشهروند مظلوم اسرائیلی، بالاخره اشکش سرازیر شود. بعد هم موسیقی غمگین بیاید و صحنه مواجهه گلدا با تابوتهای پرچمپیچ سربازان اسرائیلی را شاهد باشیم که کنار هواپیما چیده شدهاند. وقتی هم سوار خودرو میشود و میخواهد از کادر خارج شود، دوباره دفترچه یادداشتش را از جیب درآورده و آمار نهایی را بنویسد تا وقتی از فلشبک برگشتیم، مقابل هیات جوری آن را بیرون آورده و نشان بدهد که حتی یکنفر از آمار اسرائیلیها هم برایش مهم بوده است.
قهرمان جنگجو و صلحطلب داستان «گلدا» باید بمیرد تا پایان داستان آنقدرها هم شیرین نباشد و واقعی به نظر برسد؛ آنهم موقعی که تلویزیون دارد توافق و خنده و شوخیاش با انور سادات را نشان میدهد؛ روی تخت بیمارستان در حالیکه در یکدست ماسک اکسیژن دارد و در دست دیگر سیگار!
واقعیت مطلب آن است که داستان پردازیهای دروغین یهود از ابتدای وجودش تا امروز، به اندازه همان دود سیگارهای متعددی که گلدا مایر در اینفیلم روشن میکند، شکننده و باد هوا هستند؛ به شرط آنکه مطالعه کنیم و بهخوبی آنها را بشناسیم. فراموش نکنیم اگر دروغ نباشد، چیزی از اسرائیل که ماهیتش هم برپایه دروغ است، نمیماند؛ باد هوا!
صادق وفایی