رافائل بِر میگوید دلار ناتو از تبلیغات کرملین مؤثرتر است، اما سرمایهگذاری هوشمندانه و بلندمدتِ ناتو در حوزههای نظامی، تکنولوژی دفاعی، امنیت سایبری و پایداریِ انرژی میتواند مؤثرتر از هر شعار و ضدتبلیغ روسیه باشد. غرب باید تمرکزش را بر همین موضع بگذارد.
عصر ایران؛ لیلا احمدی- ترامپ در کارزار انتخاباتی، وعده پایان سریع جنگهای جهان را داده بود و در ماه فوریه کوشید جنگ اوکراین را با «معامله» حلوفصل کند. پوتین هم با نگاهی امپریالیستی به دنبال بازسازی مرزهای شوروی سابق است.
حالا رافائل بِر درمقاله ای در گاردین هشدار داده ناتو بهجای اعتماد به وعدههای شکننده ترامپ، باید با تقویت واقعیِ بازدارندگی و سرمایهگذاری استراتژیک، امنیت اروپا را تضمین کند.
نوشته او از این قرار است:
پیش از آنکه ترامپ پا به عرصه سیاست بگذارد، سرمایهداری در بازار ملک بود و طبیعی است که جنگ اوکراین را هم شبیه به معامله ملکی ببیند، آتشبس را به واگذاریِ زمین منوط کند و به ولادیمیر پوتین بگوید در صورت پذیرش شرایط میتواند مناطقی از اوکراین را که پیشتر تصرف کرده بود، از آنِ خود کند.
اما پوتین پیش از آنکه سیاستمدار شود، مأمور کاگب بود؛ مردی که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را با اندوهی عمیق نظاره کرد. در ذهن او، «راهحل منصفانه» فقط از یک مسیر میگذرد: تسلیم کامل اوکراین و بازگرداندن آن به آغوش سرزمین مادری، در قالب روسیهی بزرگِ امپریالیستی.
هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد ترامپ از این جاهطلبی یا از جنایاتی که برای تحقق آن صورت گرفته، متأثر یا منزجر شده باشد. اما این روزها میگوید از تشدید درگیریها از سوی پوتین، آن هم بهرغم تلاشهای کاخ سفید برای پایاندادن به جنگ، دلآزرده است.
آنچه دونالد ترامپ را آزار میدهد، نه کشتار و ویرانی در اوکراین، که ناسپاسی است. او بخش بزرگی از خاک اوکراین را، بیآنکه حق مالکیتی بر آن داشته باشد، صرفاً در ازای آنکه بتواند خود را «صلحآفرین» جلوه دهد.به ولادیمیر پوتین پیشکش کرد. رد این معامله از جانب کرملین، چهرهای ناتوان از کاخ سفید ترسیم کرد و خشم ترامپ را برانگیخت.
پیامد این خشم و دلخوری، توافق برای ارسال سامانههای حیاتیِ پدافند موشکی به اوکراین و تهدید به اِعمال تعرفههای «شدید» علیه روسیه بود؛ مگر آنکه ظرف پنجاه روز آتشبس برقرار شود.
این ضربالاجل، زمان مناسبی به ترامپ میدهد تا به عادت دیرینهاش در نادیدهگرفتنِ رفتارهای مسکو بازگردد. موعدهای تعیینشدهی او نیز غالباً کشدار، متزلزل و بیثباتاند.
از همین رو، هنوز نمیتوان گلایههای اخیر ترامپ از «لافزنی»های پوتین را نشانهای از درکی تازه یا تغییری راهبردی دانست؛ چه رسد به همدلی صادقانه با کییف.
همین رئیسجمهوری که این هفته از «حق دفاع اوکراین» سخن گفت، پنج ماه پیش، زلنسکی را مقصر اصلی فلاکتِ ملتاش توصیف کرده بود؛ دغلبازی که جو بایدن را فریب داد تا منابع ارزشمند آمریکا را درگیر جنگی بیپایان کند.
در قاموس ترامپ، لطفی که یکبار دریغ شده و بار دیگر عطا شده، هر آن ممکن است پس گرفته شود. این همان سبکی است که او در معاملهگری سیاسی دنبال میکند. موضع فعلی ترامپ ممکن است ناپایدار و موقتی به نظر آید، اما بیارزش نیست. تغییری که اکنون رخ داده، شکننده و از سویی مهم است: زلنسکی و متحدان اروپاییاش توانستهاند ترامپ را قانع کنند که در این جنگ، سربار مالی آمریکا نخواهند شد. آنها نشان دادهاند که استقلال اوکراین نه از سر فریبکاری که مطالبهای واقعی و مسئولانه است.
نخستین گام در این مسیر، ایجاد صندوق سرمایهگذاری مشترک بود که قرار است در آینده، از منابع معدنی و نفت و گاز اوکراین پس از پایان جنگ بهرهبرداری کند. آمریکا بهطور نمادین صاحب ۵۰ درصد از این منابع شده که نوعی «بازپرداخت» برای کمکهای نظامیاش محسوب میشود.
کشورهای عضو ناتو نیز متعهد شدهاند بودجه نظامی را ظرف ده سال آینده به ۵ درصد از تولید ناخالص ملیشان برسانند. نشست سالانهی ناتو که ماه گذشته با هدف اقناع ترامپ ترتیب داده شده بود به صحنهای برای بزرگداشت او مبدل شد.
نمایش خیرهکنندهای نبود. مارک روته، دبیرکل ناتو، به چربزبانیهای دیگران در «پدر» خطابکردنِ ترامپ متوسل نشد و وقار دیپلماتیکاش را حفظ کرد، ولی همین نمایشِ حسابشده، گویا مخاطب اصلی را تحتتأثیر قرار داد. ترامپ، در کنفرانس خبریِ پس از اجلاس، برخلاف همیشه، با شوری کمسابقه از عزم اروپا برای مشارکت در امنیت جمعی سخن گفت.
تغییر موضع ترامپ، این هفته، بار دیگر نمایان شد؛ آنهم در برنامهای زنده از تریبون کاخ سفید. کنار مارک روته ایستاد و اعلام کرد: «اروپای قدرتمند برای ما موهبت است.» او نشست اخیر ناتو را «بسیار موفق» خواند، از تعهد کشورها به افزایش ۵درصدی بودجه نظامی سخن گفت و به توافقی تازه اشاره کرد: "قرار است سامانههای پدافند موشکی – ازجمله پاتریوت که مؤثرترین سامانهی موجود است و کییف بهشدت به آن نیاز دارد، نه مستقیماً به فرمان آمریکا، که به نمایندگی از اوکراین و با امضای متحدان اروپایی خریداری شود."
نکته اصلی نه برقراری عدالت جنگی، که صرفهجویی در هزینه است. در منطق ترامپ، همین که دیگران خرج جنگ را بپردازند، کفایت میکند. این تغییر موضع، از همان مشی معاملهگرانهای برمیآید که اروپا را عجالتاً شریک بهتری از کرملین میبیند. در این دور رقابت، دلارهای ناتو (دستکم فعلاً) بر رجزخوانیهای پوتین میچربند.
این وضعیت فعلاً برای اوکراین مایه تسکین است. سامانههای پاتریوت میتوانند تاحدی از شهرهایی که زیر آتشِ بیوقفه روسیهاند حفاظت کنند، اما در موازنهی قدرت، در میدان وسیعتر نبرد، تغییر چشمگیری حاصل نمیشود.
کرملین در جبهه نبرد، به بهای جان سربازانش، گامبهگام پیشروی میکند. نیروهای اوکراینی با شجاعتی تحسینبرانگیز مقاومت میکنند و گاه ضدحملاتی خیرهکننده ترتیب میدهند، اما در برابر حجم عظیم نیروی انسانی و منابع روسیه، مهارت و رشادت کافی ندارند. این جدال فرسایشی، عرصه اراده و عدد است. نقشه پوتین هم بیشتر بر مبنای حساب و کتاب است تا راهبرد. او میخواهد تا جایی که میتواند سرباز به میدان «چرخگوشت» – نامی که روسها بر جبهه نبرد گذاشتهاند – بفرستد، تا جایی که دیگر نیروی انسانی یا تجهیزات کافی برای مقاومت در سمت اوکراین باقی نماند.
به همین دلیل است که جبهه اقتصادی – بهویژه تحریمهایی که توان روسیه برای درآمدزایی از صادرات نفت و گاز را هدف میگیرند – تا اینحد حیاتی است و پشتیبانی ترامپ را باید گامی معنادار تلقی کرد.
پوتین ممکن است تهدید ترامپ را بلوف بپندارد یا هوسی زودگذر قلمداد کند، اما این احتمال نیز وجود دارد که رئیسجمهور روسیه، بیشازحد بر شانس خود تکیه کرده باشد. او کمتر از آنچه ستایشگران پرشور یا منتقدان بیمزدهاش میپندارند، بر امور مسلط است.
تبلیغات کرملین تصویری اسطورهای از ولادیمیر پوتین ساخته: «رهبر بزرگ و دوراندیشی» که بر جریان تاریخ مسلط است. این تصویر، بهویژه در نگاه خارجیها، به شمایلی بدل شده که گویی عروسکگردانِ جهان است و با چند نخ، دموکراسیهای غربی را از درون فرو میپاشد.
واقعیت، هولناک ولی معمولیتر و زمینیتر از آن افسانه است. پوتین، رئیس بلامنازعِ باندی مافیاییست که دستگاه امنیتیاش، نیرومندترین طایفه در ساختار قدرت بهشمار میرود. ایدئولوژیِ اولتراناسیونالیستی و کیش شخصیتاش، به همه سطوح گفتمان عمومی تزریق و ابزاری برای سنجش وفاداری شده است. در چنین فضایی، هیچکس نمیداند دیگری به چه باوری پایبند است. بهای ابراز عقیده ناهمگون میتواند سنگین و مرگبار باشد.
اقتصاد روسیه در همه سطوح برای جنگی فرسایشی و تمامعیار بسیج شده است. کارخانههای تسلیحاتی بیوقفه مهمات تولید میکنند، پاداشهای جذب نیرو افزایش مییابد و غرامتهایی به خانوادههای داغدیده تعلق میگیرد. خدمت سربازی در مناطق محروم تنها راه نانآوری است.
پوتین به مردمش گفته که با غرب، درگیر نبردی هستیشناختی هستند؛ نبردی که همپایهی مقاومت شوروی در برابر نازیها در سال ۱۹۴۱ است. در چنین روایتی، اگر جنگ با واگذاری بخشی از شرق اوکراین متوقف شود، پایان داستان، شباهتی به پیروزیِ وعدهدادهشده نخواهد یافت.
او با دمیدن در آتش احساسات ملیگرایانه، هر تردیدی را در نطفه خفه کرد و دستاورد این سکوت اجباری را «افتخار ملی» نامید. اگر این جنگ به توافقی سطحی و بیجان ختم شود، پوتین با موج مادران خشمگین روبهرو خواهد شد که گمان میکنند پسرانشان را بیدلیل از دست دادهاند. ناچار است برای کهنهسربازانِ سرخورده، شغلهای غیرنظامی فراهم کند و با بحرانهایی مواجه شود که ترجیح میدهد همه را به آینده نامعلوم حواله دهد.
گذر از «نوار نقالهی مرگ» برایش آسانتر از ماندن و تندادن به معاملهای است که ترامپ پیشنهاد داده؛ معاملهای که جز پاداشی مضحک برای تجاوزی بیدلیل نمیتوان نامی بر آن نهاد.
اکراه پوتین از پذیرش چنین مصالحهای نه نشانهی نبوغ راهبردی است و نه حاکی از درایتی کمنظیر؛ چنانکه یورش همهجانبهاش در سال ۲۰۲۲ نیز بیش از آنکه حاصل نبوغ باشد، ناشی از بدفهمیای فاجعهبار بود. طرح اولیهاش – اشغال چندروزهی اوکراین – بر پایهی برآوردی اشتباه از ضعف دشمن بنا شد. با شکست این نقشه، به راهبرد دوم روی آورد: قتلعامی کند و فرسایشی که بر صبر و تلفات تکیه دارد تا سرانجام دشمن را از مهمات و انگیزه تهی کند.
اما بازیدادن ترامپ، شاید همان خطای مرگباری باشد که سرنوشت پوتین را رقم میزند. اوکراین – و آندسته از متحدان وفاداری که هنوز به آن پشت نکردهاند – باید به این لغزش امید ببندند و تا فرصت باقیست، فشار را دوچندان کنند.
*********
یادداشت مترجم:
۲۸ فوریه ۲۰۲۵، جلسهای علنی میان ترامپ، معاونش و زلنسکی در کاخ سفید برگزار شد. این دیدار قرار بود به توافقی درباره منابع نفت و گاز اوکراین منتهی شود، اما بینتیجه بود و به یکی از درگیریهای علنیِ بیسابقه بین رؤسای جمهور مبدل شد. ترامپ پیشنهاد مالکیت ۵۰٪ آمریکا بر منابع اوکراین را مطرح کرد که زلنسکی نپذیرفت، با این استدلال که بدون تضمین امنیتی، هرگونه مصالحه بیثبات خواهد بود. عاقبت رئیسجمهور اوکراین، در روندی که برخی آن را «خصوصیسازی در شرایط جنگی» مینامند، راه را برای واگذاری یا مشارکتِ منابع طبیعی، بهویژه زمینهای کشاورزی، معادن و انرژی به شرکتهای خارجی هموار کرد.
پس از اصلاحات قانونی و لغو ممنوعیتِ فروشِ زمینهای کشاورزی (از سال ۲۰۲۱)، با حمایت نهادهایی مانند بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، سرمایهگذاران خارجی به بازار اوکراین راه یافتند و اینک گزارشها حاکی از آن است که شرکتهای آمریکایی، اروپایی و حتی چینی، مالک یا بهرهبردار میلیونها هکتار از زمینهای حاصلخیز اوکراین شدهاند.
ترامپ در ماه مه، گفتوگوی تلفنی دو ساعتهای با پوتین داشت و اعلام کرد مذاکره برای آتشبس آغاز شده، اما هیچ نشانهای دال بر پیشرفت واقعی به دست نیامد. همین اواخر، دور سوم مذاکرات مستقیمِ روسیه و اوکراین در استانبول برگزار شد و به جز تبادل ۱۲۰۰ زندانی، توافق دیگری حاصل نشد. پیشنهاد جلسه سران (زلنسکی–پوتین) هم رد شد و روسیه شروطی مثل الحاق شبهجزیره کریمه و خروج اوکراین از ناتو را تکرار کرد که برای کییف غیرقابل قبول بود.
حالا کار به جایی رسیده که ترامپ ضربالاجل ۵۰ روزهاش را به ۱۰ تا ۱۲ روز کاهش داده و هشدار داده اگر تا ۸ آگوست پیشرفتی در مذاکرات نباشد، تعرفههای شدید و تحریمها علیه روسیه اعمال خواهد شد. زلنسکی ضمن استقبال از این موضع، بر ضرورت فشار قاطع و تأثیرگذاری سیاست خارجی آمریکا تأکید کرده است.
روسیه کوتاه نمیآید. اخیراً حملات گستردهای به زندانها و بیمارستانها کرده و دهها کشته و زخمی برجای گذاشته است. تحلیلها نشان میدهند این نوع حملات با هدف تقویت همبستگی داخلی و نمایش قدرت در مقابل غرب انجام میشود. نیروهای اوکراینی هم پیشرفتهای محدودی دارند و کماکان زیر فشار مالی و لجستیکی هستند. در عین حال، تهاجم برای هدفگیری زیرساختهای دفاع صنعتی روسیه افزایش یافته است.
مذاکرات دو کشور ادامه دارد، اما تاکنون پیشرفت معناداری نداشته. اوکراین بر تضمین امنیتی و حضور در مذاکرات نهایی تأکید دارد. روسیه نیز شروط اقتدارگرایانه را تکرار میکند. ترامپ با ضربالاجل و تهدید اقتصادی، تلاش دارد فشار را افزایش دهد، اما واکنش کرملین محتاطانه و ملایم است. حملات روسیه ادامه دارند و خطر برای غیرنظامیان شدید است. اوکراین منابع محدود و مقاومتی تحسینبرانگیز دارد.
ترامپ در کارزار انتخاباتیاش، وعده پایان سریع جنگهای جهان را داده بود و در ماه فوریه کوشید جنگ اوکراین را با «معامله» حلوفصل کند. پوتین هم با نگاهی امپریالیستی به دنبال بازسازی مرزهای شوروی سابق است. رافائل بر در این مقاله هشدار میدهد که ناتو بهجای اعتماد به وعدههای شکننده ترامپ، باید با تقویت واقعیِ بازدارندگی و سرمایهگذاری استراتژیک، امنیت اروپا را تضمین کند.
نویسنده بر ذهنیت تجاری ترامپ در مواجهه با جنگ اوکراین تأکید دارد و بهدرستی ترامپ را با هویت سابقش یعنی سرمایهدار املاک تحلیل کرده است. او جنگ را به پرونده معامله ملکی شباهت داده؛ بخشی از خاک اوکراین از آنِ پوتین، در ازای صلح؛ نگاهی، سادهانگارانه و مخاطرهآمیز که ماهیت نزاع فعلی را درنظر نمیگیرد.
مقاله به نگاه امپریالیستی پوتین و ریشههای تاریخیاش پرداخته. پوتین که مأمور سابق کاگب است، فروپاشی شوروی را تراژدی شخصی و ملی میداند. مذاکره با او با امید به «توافق عادلانه»، بیثمر است. هدف از این تاختوتاز، کسب دستاورد محدود نیست. پوتین به احیای شکوه روسیهی تزاری نظر دارد.
نویسنده هشدار میدهد ترامپ متحدی غیرقابل اعتماد است. سیاست خارجیاش مبتنی بر اراده شخصی، منافع آنی و بیتوجهی به ساختارهای بینالمللی است. این خصیصه برای اروپا زنگ خطری جدیست. رافائل بِر میگوید دلار ناتو از تبلیغات کرملین مؤثرتر است، اما سرمایهگذاری هوشمندانه و بلندمدتِ ناتو در حوزههای نظامی، تکنولوژی دفاعی، امنیت سایبری و پایداریِ انرژی میتواند مؤثرتر از هر شعار و ضدتبلیغ روسیه باشد. غرب باید تمرکزش را بر همین موضع بگذارد.
نگاه نویسنده سرشار از هشدار درباره پوپولیسم و فرقهسازی سیاسی در غرب است. او بهشدت از ظهور چهرههایی چون ترامپ و فاراژ در غرب نگران است و تهدید را صرفاً از سمت شرق نمیبیند. مخاطرهای پنهان از دل دموکراسیهای غربی سر برآورده است: رهبران پوپولیستی با گرایشهایی شبهاقتدارگرایانه، که بنیانهای آزادی را از درون تهدید میکنند. رافائل بر در مقالهاش بر اهمیت نگاه واقعبینانه به بحران اوکراین تأکید دارد. جنگ، موضوعی ساده برای معاملهگری نیست و نمیتوان آن را با شعارهای پوپولیستی مدیریت کرد.
او بر این باور است که اروپا و ناتو باید به تقویت ظرفیتهای دفاعی و اقتصادی مستقل ادامه دهند. چرا که مذاکرات واقعی، فقط زمانی معنا مییابند که بر پایهی شناختی عمیق از منافع و محدودیتهای طرفین بنا شده باشند، نه بر اساس معاملهگریهای سطحی و زودگذر. از نگاه او، حمایت پایدار از اوکراین – آن هم بدون تکیهی کامل بر آمریکا – نهفقط ضرورت راهبردی، که وظیفه اخلاقیست. از همین رو، اوکراین و متحدانش باید به دنبال راهحلهایی دیپلماتیک باشند که بازتابدهندهی خواستههای مردم اوکراین و تأمینکنندهی امنیت بلندمدت منطقه باشد؛ نه توافقهایی شتابزده، سیاسی و پرخطر.
تحلیل رافائل بر، شخصیتمحور و تأثیرگذار
است. او با هوشمندی، شخصیتشناسیِ ترامپ و پوتین را کنار هم قرار میدهد تا نشان دهد نگاه تجاری و معاملهگرانه ترامپ با رویکرد امپریالیستیِ کرملین در تضاد است. این تقابل کمک میکند راهحل منطقی و راهبردی او را بهتر درک کنیم.
نویسنده با نگاهی انتقادی به عملگرایی ترامپ، بر این نکته تأکید دارد که او در پروندهی اوکراین، نه با انگیزهی عدالت، که برای کسب اعتبار و ایفای نقش قهرمانانهی «منجیِ صلح»، به محاسبهی هزینههای جنگ پرداخته است. دوراهیِ میان منطق معاملهگری و اصول اخلاقی، محور اصلی مقاله است.
در بخش دیگری از تحلیل، نویسنده به خلأ اعتماد در اتحاد غربی اشاره دارد. شرکای اروپایی ناچارند برای حفظ انسجام، نمایش تعهد در برابر ترامپ را ادامه دهند، درحالیکه هیچ تضمینی برای تداوم وفاداری آمریکا وجود ندارد. این اتحاد شکننده و دستکاریشده، چشماندازی نگرانکننده ترسیم میکند.
تمرکز مقاله بر شخصیت ترامپ است، اما همین رویکرد فردمحور سبب میشود نقش نهادهای امنیتی، کنگره، یا افکار عمومی آمریکا نادیده گرفته شود. در نتیجه، سازوکارهای ساختاری که در سیاستگذاری خارجی ایالات متحده نقشآفریناند، از نظر دور میمانند. مقاله به پیشرانان اروپایی و آتلانتیکی خارج از آمریکا – بهویژه تلاشها برای طراحی صندوق سرمایهگذاری مشترک اوکراین و حمایت از صلح پایدار – توجهی ندارد؛ عاملی که میتوانست تحلیل را از منظر منافع و اولویتهای اروپا غنیتر سازد.
مقاله در ترسیم چهرهی پوتین، به نوعی اسطورهسازی دچار شده؛ پوتین نابغهای مرگآفرین است یا تجسمی از خطا و حماقت. فضای پیچیدهی سیاست داخلی روسیه، شکافهای درونساختاری و مقاومتهای رو به رشد، بهسادگی کنار زده شدهاند؛ گویی هیچ نیرویی در برابر او ایستادگی نمیکند.
با اینحال، رافائل بِر موفق میشود تصویری قدرتمند از شکاف ذهنی و استراتژیک میان ترامپ و ناتو، در مواجهه با پوتین، ترسیم کند. او تغییر لحن ترامپ در قبال اوکراین را نه ناشی از دگرگونی راهبردی، که برخاسته از خودشیفتگی و تمایل به معاملهگری تفسیر میکند. با این حال، به نظر میرسد تحلیل در سطح کلان، از فقدان نگرش دقیق به ساختارهای نهادی و توجه به کنشگران بینالمللیِ فراتر از واشینگتن و بروکسل رنج میبرد.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
منبع خبر "
عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.