به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، سخنان اخیر شینا انصاری، رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست کشور، مبنی بر اینکه «صندوق محیط زیست از سال ۱۳۹۸ تاکنون هیچگونه واریزی نداشته است»، نه یک اطلاعرسانی ساده، بلکه نشانهای از یک زخم کهنه، ساختاری و ریشهدار در بدنه حکمرانی محیط زیستی کشور است؛ زخمی که هر سال عمیقتر میشود و هر بار با ابراز تأسف و گلایههای بیاثر، بدون درمان رها میشود.
وقتی رئیس دستگاه متولی اصلی حفظ محیط زیست کشور، خود در قامت گزارشگر ظاهر میشود، این پرسش جدی مطرح میشود که نقش و مسئولیت سازمان حفاظت از محیط زیست چیست، اگر نه مقابله مؤثر با همین بیتوجهیها؟
صندوق ملی محیط زیست که با هدف تأمین مالی پروژههای زیستمحیطی تأسیس شد، عملاً در کماست. پس از آخرین واریزی در سال ۱۳۹۸ از محل عوارض آلایندگی، دیگر نه پولی به این صندوق آمده و نه فشاری برای احیای آن اعمال شده است. درحالیکه بر اساس اصل ۵۰ قانون اساسی و تعهدات بینالمللی کشور، حفاظت از محیط زیست یک وظیفه حاکمیتی است، بودجه این بخش در قیاس با تهدیدات رو به گسترش مانند ریزگردها، خشکسالی، آتشسوزی جنگلها و آلودگی هوا، چیزی فراتر از شوخی است.
از عیسی کلانتری در دولت حسن روحانی، تا علی سلاجقه در دولت رئیسی، و حالا شینا انصاری در دولت تازهبرپا شده مسعود پزشکیان، سه رئیس، سه دوره، اما یک نتیجه و آن بیتفاوتی، بیدستاورد، بیمقدار شدن محیط زیست در اولویتهای حکمرانی.
هیچیک از این افراد نتوانستهاند جایگاه این سازمان را از یک نهاد اجرایی تشریفاتی به یک بازیگر جدی، پیگیر و اثرگذار در سطح دولت و فراتر از آن ارتقا دهند. رئیس سازمان محیط زیست نباید فقط یک تحلیلگر منفعل باشد، بلکه باید مطالبهگر، چانهزن سیاسی، هماهنگکننده بیندستگاهی، و صدای پرطنین بحرانهای خاموش باشد.
مسئله ریزگردها، یکی از فوریترین بحرانهای فراموششده است. از مرزهای غربی کشور گرفته تا عمق پایتخت، کیفیت هوا به شکل فزایندهای رو به زوال است. با این حال، وظایف مشخص سازمان حفاظت محیط زیست در این باره ، از شناسایی منابع داخلی و خارجی ریزگردها، پایش مداوم، تدوین مقررات بازدارنده، تا مطالبهگری از دستگاههای مسئول، همچنان در حد شعار و نمایشهای رسانهای باقی مانده است.
چرا سازمان حفاظت محیط زیست جلسات اضطراری بیندستگاهی با وزارت نفت، نیرو، جهاد کشاورزی، سازمان هواشناسی و وزارت امور خارجه را برای رسیدگی به منشأ داخلی و خارجی ریزگردها تشکیل نداده یا اگر داده، چرا خروجی نداشته؟ چرا صدای محیط زیست در بودجهریزی کشور شنیده نمیشود؟ چرا مدیران این سازمان از قدرت رسانه، ظرفیت دانشگاهها و افکار عمومی برای فشار بر تصمیمگیران استفاده نمیکنند؟
از رسانهها انتظار میرود صدای بحرانها باشند. اما وقتی خود مسئولان تبدیل به گزارشگران منفعل میشوند و رسانهوار فقط از مشکلات سخن میگویند، تکلیف مردم، روزنامهنگاران و کارشناسان چیست؟ آیا جامعه باید همچنان مرگ تدریجی تالابها، خفگی شهرها، و خاموشی درختان را فقط تماشا کند؟ مسئولیتپذیری جای خود را به مصاحبه و گلایه داده است؛ و در این میان، طبیعت ایران بیصدا میمیرد.
نیاز به یک سازمان جنگجو، نه کارمندمحور
سازمان حفاظت محیط زیست، نه باید یک نهاد بروکراتیک ضعیف با مدیرانی بیدندان، بلکه باید به یک سازمان جنگجو، استراتژیک، و مطالبهگر در سطح ملی و منطقهای تبدیل شود. مقابله با بحرانهای زیستمحیطی، بدون اراده سیاسی، بدون بودجه مستقل، و بدون رهبری مقتدر، رؤیایی بیش نیست.
خانم انصاری! این صندلی، صندلی گزارشگری نیست. صندلی جنگ برای آینده کشور است.