برترینها - آیدا فلاحیان: یکی از این پدیدههای نیمهپیدا در سینمای ایران که پرداختن به آنها چندان ساده نیست، بطریهای بیبرچسب و لیوانهای پر از مایع کهرباییرنگاند. اما همین حضور پنهان، گاه پررنگتر و تأثیرگذارتر از صدها سکانسِ علنی است و در شخصیتپردازی کاراکترها نقشی مستقیم و جدی ایفا میکند.
در این مطلب، سراغ کاراکترهایی رفتهایم که با یک جرعه نوشیدنی، بخشی از روانشناسی شخصیتشان را فاش کردهاند؛ آنها که از سر اندوه، بیپناهی، طغیان یا لذت، به سمت بطری رفتهاند. در ادامه با ما همراه باشید.
حسن پورشیرازی امسال تاریکترین چهره سینمای ایران بود.در واقع در سال اوج بازیگریاش. در دو فیلم پیرپسر و زن و بچه، او در قالب شخصیتهایی ظاهر شد که نهتنها خودشان در مسیر سقوطاند، بلکه سقوط دیگران را هم تسریع میکنند. ابزارشان برای این سقوط، چیزی نیست جز لیوانی همواره در دست که با هر جرعه، شرایط را وخیمتر میکند. یک زهر پنهان که ریشهی همه چیز میخشکاند. در هر دو نقش، نوشیدنی نه فقط یک ابزار ویرانگر، بلکه ابزاری نمایشیست برای نمایش درونیات شیطان رجیم داستان.
غلام باستانی در پیرپسر کاراکتر جنجالی پورشیرازی است؛ مردی که از هر ابزاری برای فرار از خود و واقعیت استفاده میکند. نوشیدن برای او، راهی دمدست برای فراموشی است؛ او لیوانش را سر میکشد تا راحتتر دروغ بگوید و مسیر تباهی را با سرعت بیشتری طی کند. انگار که بطریهای تو خالیاش برای او یک شریک جرم سنگدل هستند.
در زن و بچه، داستان کمی متفاوت است. پورشیرازی در این فیلم در تاریکترین نقطه داستان قرار ندارد، اما نوشیدن همچنان عنصری کلیدی در شخصیتپردازی اوست که نمیتوان آن را اتفاقی دانست. او شاید منفیترین شخصیت داستان نباشد، اما قطعاً با شخصیتی مثبت هم طرف نیستیم. نوشیدن، بهترین ابزار برای خاکستری شدن کاراکتر او در این فیلم بود. در کل باید گفت در هر دو کاراکتر، نوشیدن ابزاریست برای معرفی شیطانی که با هر جرعه، بیشتر به سمت تاریکی کشیده میشود.
در انتهای شب یکی از برجستهترین سریالهای نمایش خانگی در سالهای اخیر است؛ داستانی بهدور از کلیشههای عاشقانهای که به معنای واقعی کلمه از آنها بیزار شدهایم. یکی از نقاط قوت این سریال، نقش پررنگ شخصیتهای فرعی در پیشبرد داستان بود.
علیرضا داوودنژاد در نقش پدر ماهرخ (هدی زینالعابدین) یکی از همین شخصیتهای فرعی است که سهم مهمی در روایت دارد. از بازی خوب او به عنوان یک پدر که بگذریم، متوجه میشویم او به عنوان یک کاراکتر فرعی، یکی از خاصترین پدرها را به نمایش گذاشته است. پدری که قرار نیست نماد صبر، استقامت یا خوبی مطلق باشد. او مینوشد، نه برای فرار، بلکه برای دوام آوردن. او پذیرفته که دیگر تکیهگاهی محکم نیست، پس به نوشیدن پناه میبرد تا غمِ ناتوانیاش را فراموش کند.
سریال رهایم کن حالوهوایی آشنا داشت که تماشایش برای بسیاری از مخاطبان لذتبخش بود. کاراکترها طوری طراحی شده بودند که انگار آنها را از قبل میشناسیم. یکی از این شخصیتها، هاتف با بازی هوتن شکیبا بود؛ کاراکتری که در موقعیتهای پرتنش زیادی دیده میشود، اما آنچه احتمالاً در ذهن مخاطب باقی میماند، نوشیدنهای پُرشور اوست.
برای هاتف، نوشیدن بایدها و نبایدهای زیادی دارد. همه چیز باید دقیق و با جزئیات باشد؛ از انتخاب آهنگ گرفته تا انتخاب همراه. برادرش، حاتم، همیشه اولین گزینه او برای همنشینیست. دو برادر و یک بطری که به این بهانه، سفره دلشان را برای یکدیگر باز میکنند. انگار هر بار نوشیدن، فرصتیست برای گفتوگوی بیپرده؛ ابزاری برای نزدیکی و رهایی.
مهین در فیلم کیک محبوب من از آن شخصیتهاییست که فراموشکردنش آسان نیست. زنی مسن که برای بازگشت به روزهای جوانی، به سختترین راه ممکن روی میآورد: دوباره عاشق شدن. بعد از سی سال از مرگ همسرش، بالاخره دوباره دل میبازد. نوشیدن در شخصیتپردازی مهین، معنایی عمیقتر دارد. نه برای فراموشیست، نه برای تباهی، و نه برای طغیان. او مینوشد تا لحظهای دوباره به دوران جوانی بازگردد؛ تا حسِ زندهبودن را لمس کند.
برای او، هر لیوان مثل اکسیری است که زمان را کمی به عقب میبرد و او را چند سال جوانتر میکند.
شاید تاریکترین روایت این فهرست، مربوط به محمود (رضا بابک) در فیلم ترک عمیق باشد. در اینجا، نوشیدن معنایی سنگینتر و تلختر پیدا میکند. پس از بازگشت محمود از آسایشگاه، فیلم آرامآرام پرده از گذشتهای سنگین برمیدارد؛ گذشتهای که تاریکتر از چیزیست که ابتدا تصور میکنیم.
در این روایت، نوشیدن نه فقط ابزار شخصیتپردازی، که خود یک شخصیت مستقل است. آنقدر که وقتی به دنبال مقصر اصلی میگردیم، بطری در مقام متهم ردیف اول میایستد.