عصر ایران ــ مارس ۱۹۹۷، فرودگاه سندیگو آمریکا. ۳۹ جسد، همگی با لباسهای یکسان، کفشهای نو از برند نایک، بازوبندهایی با عنوان «تیم دروازهی بهشت» و در جیبشان فقط یک اسکناس ۵ دلاری و سه سکه ۲۵ سنتی. این صحنه، تصویر بزرگترین خودکشی دستهجمعی ثبتشده در تاریخ ایالات متحده بود. اما انگیزهی این خودکشی نه افسردگی بود، نه فقر، و نه میل به مرگ؛ بلکه ادعایی عجیب دربارهی «فارغالتحصیلی از کالبد انسانی».
ماجرا از سال ۱۹۷۲ آغاز شد؛ زمانی که مارشال اپلوایت با پرستاری به نام بونی نتلز آشنا شد و با او راهی سفری شد که به اعتقادشان یک سفر اکتشافی معنوی بود. این دو، تحت تأثیر کتاب مکاشفهی مسیحیان، خود را دو شاهد آخرالزمانی دانسته و فرقهای جدید با نام دروازهی بهشت (Heaven’s Gate) تأسیس کردند.
این فرقه دیدگاهی ترکیبی از مسیحیت، عرفانگرایی نوین، و نظریات مربوط به موجودات فرازمینی (یوفوها) داشت. آنها معتقد بودند که روح انسانها با ترک کالبد فیزیکی و پیوستن به سفینهای در پس دنبالهدارها، به سطح تکاملی بالاتری میرسد. به باور آنان، انسان باید از هویت انسانی خود انکار کند تا بتواند به موجودی برتر تبدیل شود.
اعضای این گروه، زندگیای کاملاً قانونمدار و منزوی را انتخاب کردند. از نوع لباسپوشیدن گرفته تا نحوهی حرفزدن و روابط شخصی، همه چیز تحت قوانین سختگیرانهای بود. در میان اعضا، افراد تحصیلکرده و حتی پدران و مادران نیز دیده میشدند. با مرگ نتلز در سال ۱۹۸۵، باورهای گروه متزلزل شد، اما با توجیه اینکه بدن فقط وسیلهای برای حمل روح است، مسیر خود را ادامه دادند.
در سال ۱۹۹۷، با عبور دنبالهدار هِیل-باپ از آسمان زمین، اعضای فرقه آن را نشانهای برای پایان دورهی حضورشان در کره زمین دانستند. آنها معتقد بودند یوفویی در پشت این دنبالهدار در حال حرکت است که پس از مرگ، روح آنها را به مرحلهی جدیدی از وجود منتقل میکند.
در ویدئوی خداحافظی منتشرشده روی وبسایت رسمی گروه آمده بود:
«۲۲ سال کلاس درس روی زمین به پایان رسیده؛ زمان آن رسیده که از مرحلهی تکامل انسانی فارغالتحصیل شویم و به یاران نتلز بپیوندیم.»
بر اساس یافتهها، مارشال اپلوایت در پی مرگ پدرش در اوایل دهه ۷۰ دچار بحران شدید معنوی شده بود و بهدنبال توضیحی برای رنج و مرگ در این دنیا میگشت. جستوجویی که سرانجام آن به خودکشی خودخواستهی ۳۹ نفر ختم شد.
گروه دروازهی بهشت، مثالی هولناک از این است که چگونه ترکیب بحران شخصی، اعتقادات آخرالزمانی و کاریزمای رهبری میتواند به یکی از تکاندهندهترین تراژدیهای معاصر منجر شود.