مرگ در غربت؛ روایت مشترک شاهان پهلوی در ایستگاه تاریخ

صدا و سیما یکشنبه 05 مرداد 1404 - 07:45
مرگ مشابه رضا شاه و محمدرضا شاه، هر دو با سلطنتی پایان یافته، نماد فروپاشی سیاسی و انزوای بین المللی خاندان پهلوی است.

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، روز‌های نخست مرداد ماه سالروز مرگ شاهان پهلوی است. رضا شاه پهلوی در سال ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی در حالی درگذشت که پس از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰، به دستور انگلیس از سلطنت خلع و به جزیره موریس و سپس آفریقای جنوبی تبعید شد. اسناد آمریکایی نشان می‌دهند که او حتی در تبعید تحت کنترل انگلیس بود و ثروت‌های کلانی که از ایران خارج کرده بود، در بانک‌های تحت نفوذ بریتانیا نگهداری می‌شد. پسرش محمدرضا پهلوی نیز در ۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره، پس از ماه‌ها آوارگی و رد شدن از سوی کشور‌های غربی، در حالی از دنیا رفت که حتی برای درمان سرطان مجبور شد با نام جعلی «دیوید نیوسام» در بیمارستانی درجه سوم در نیویورک بستری شود. این دو مرگ، نماد فروپاشی سیاسی و انزوای بین‌المللی خاندان پهلوی است.

تاریخ نگاران معتقدند حکومت رضاخان، محصول مستقیم کودتای اسفند ۱۲۹۹ با حمایت انگلیس بود و او در طول سلطنتش هرگز مستقل عمل نکرد. در نهایت نیز با حمله قوای شوروی و انگلیس از شمال و جنوب ایران و ورود آن‌ها به پایتخت به بهانه نزدیکی شاه به دولت آلمان، مجبور به استعفا و کناره گیری از قدرت شد. هر چند برخی محققان به استناد اسناد آمریکایی‌ها بر این باورند ادعای نزدیکی او به آلمان در جنگ جهانی دوم نیز بازی انگلیسی‌ها برای توجیه اشغال ایران در ۱۳۲۰ بود.

مدرنیزاسیون شتابان و بدون ضابطه، اصلاحات بر مبنای زور، دیکتاتوری نظامی، سرکوب عشایر، کشتار مخالفان (مانند وقایع مسجد گوهرشاد)، و تحمیل سبک زندگی غربی با اجبار از انتقادات جدی به اوست.

اقتدار او نه ناشی از اراده مردمی بلکه متکی به قدرت نظامی او بود؛ قدرتی که هزینه‌های زیادی صرف ایجاد آن شده بود و ارتش نوین ایران نماد آن به شمار می‌رفت؛ اما در بحران شهریور ۱۳۲۰ هیچ کارآمدی نداشت و کمتر از ۴۸ ساعت کشور به دست نیرو‌های متفقین آشغال شد.

۲۴ شهریور ماه، رضا شاه آخرین جلسه هیأت دولت را تشکیل داد و به وزیرانش گفت به زودی کشور را ترک خواهد کرد. آخرین جمله شاه به وزیران این بود که "راز موفقیت من این بوده که هرگز با هیچ کس مشورت نمی‌کردم و خود کار‌ها را مطالعه می‌کردم! ".

مرگ در غربت؛ روایت مشترک شاهان پهلوی در  ایستگاه تاریخ

در نهایت پهلوی اول در حالی که مجلس مشغول قرائت نامه استعفای او بود، پایتخت را ترک کرد. او حتی در انتخاب مقصد خود نیز آزاد نبود. رضا شاه که حالا دیگر شاه نبود، وقتی با کشتی "بندرا" به ساحل بمبئی رسید، با یک انگلیسی به نام "کلرمونت اسکرین" که قبلاً سرکنسول بریتانیا در مشهد بود رو به رو شد که به وی و همراهان خاطرنشان ساخت که حق خروج از کشتی را ندارند. تعدادی سرباز هندی نیز مراقب بودند که آن‌ها از کشتی خارج نشوند. اسکرین به رضاشاه گفت شما چند روزی در کشتی خواهید ماند و سپس به جزیره موریس در جنوب شرقی قاره آفریقا منتقل خواهید شد. رضاشاه عصبانی شد و به مأمور انگلیسی گفت: "مگر ما بازداشت شما هستیم. شما حق ندارید برای ما تعیین تکلیف کنید. در تهران به من گفته بودند که به هر کجا بخواهم می‌توانم بروم. چرا اجازه نمی‌دهید من به آمریکای جنوبی بروم و چرا مانع می‌شوید که ما در بمبئی پیاده شویم؟ ". آن مامور انگلیسی نیز در پاسخ فقط یک جمله گفت و آن اینکه "من اظهارات شما را تلگراف می‌کنم ولی فعلاً جز آنچه گفتم نمی‌توانم انجام دهم".

ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی آخرین مقصدش بود؛ او بدون هیچ استقبال کننده‌ای مانند مسافران عادی ابتدا در یک مسافرخانه اقامت کرد و سپس در منزل یک یهودی اسکان یافت. بامداد ۴ مردادماه ۱۳۲۳ رضاخان در حالی که از یک سو با تنهایی و بیماری و از سوی دیگر با احساس نفرت مردمش در داخل و بی اعتنایی دوستانش در خارج، دست و پنجه نرم می‌کرد، با حمله شدید قلبی از دنیا رفت.

مرگ در غربت؛ روایت مشترک شاهان پهلوی در  ایستگاه تاریخ

در همان روز‌ها که رضا شاه تحت فشار استعفا قرار داشت، فرآیند تعیین تکلیف ولیعهد نیز در جریان بود. در نهایت متفقین به این نتیجه رسیدند ولیعهد جوان بر تخت سلطنت بنشیند. فردوست که از دوستان نزدیک او بود حوادث آن روز‌ها را این گونه توصیف می‌کند: "فکر می‌کنم چهار یا پنج روز پس از اولین ملاقات بود که ترات (رئیس اطلاعات انگلیس در ایران و نفر دوم سفارت) گفت: امشب همانجا بیا. سر قرار رفتم. ترات گفت: محمدرضا پیشنهادات ما را انجام داده و این خوب است... به هرحال یک اشکال پیش آمده. روس‌ها صراحتاً مخالف سلطنت هستند و خواستار استقرار رژیم جمهوری در ایران می‌باشند! آمریکایی‌ها هم بی‌تفاوتند و می‌گویند برای ما فرقی نمی‌کند که در ایران جمهوری باشد یا سلطنت، و بیشتر هم، چون رژیم جمهوری را می‌شناسند به آن راغبند. ولی خود ما به سلطنت علاقمندیم، به دلایلی که آمریکایی‌ها متوجه نیستند، ولی روس‌ها دقیقاً متوجهند!... لذا من باید نخست با آمریکایی‌ها صحبت کنم و آنها را توجیه کنم و زمانی که مسئول مربوطه قانع شد، وزنه ما سنگین می‌شود و دو نفری به سراغ

ما طبق معمول هر روز تلفن کن! من همان شب سخنان ترات را دقیقاً به اطلاع محمدرضا رساندم و هر روز به سفارت تلفن می‌زدم. تا چند روز می‌گفت که مطلب تازه‌ای ندارم و به طور جدی دنبال قضیه هستم... بالاخره ۲۴ شهریور بود که ترات به من گفت: "با عجله همین امشب ترتیب کار را بده و هرچه زودتر محمدرضا به مجلس برود و سوگند بخورد و تأخیری در کار نباشد". من به محمدرضا اطلاع دادم. او هم مقامات مربوطه را تلفنی احضار کرد، توسط فروغی استعفانامه رضاخان، که منتظر تعیین تکلیف ولیعهد بود، تقریر شد و مقدمات رفتن رضاخان و انتصاب محمدرضا به سلطنت تدارک دیده شد".

مرگ در غربت؛ روایت مشترک شاهان پهلوی در  ایستگاه تاریخ

محمدرضا که در سال‌های نخستین حکومت فاقد قدرت کافی بود؛ پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که با طراحی CIA و MI۶ انجام شد، به طور کامل به سیاست‌های آمریکا وابسته شد. او حالا دیگر خود را پادشاهی قدرتمند می‌دید که رقیب بزرگی را از دور خارج کرده بود. این کودتا آغازی برای ورود به دیکتاتوری بود؛ ورودی که البته خروجی ناخوشایندی برای او داشت.

محمدرضا سیاست‌های پدر را در پیش گرفت. او نیز تلاش می‌کرد با برنامه‌هایی مانند انقلاب سفید و طرح‌های مشابه، روند غربی سازی ایران را سرعت بخشد؛ اما فساد مالی، توزیع ناعادلانه ثروت، وابستگی بیش از اندازه به نفت، ایجاد نهاد‌های سرکوب گر مانند ساواک، سیاست مشت آهنین در برابر مردم، انحلال تدریجی فضای سیاسی، فقدان آزادی‌های اساسی و خدشه دار کردن عزت ملی با لوایحی مانند کاپیتولاسیون و وابستگی به قدرت‌های خارجی، به نارضایتی عمومی دامن زده و بحران‌های اجتماعی را تشدید می‌کرد. این بحران‌ها منجر به انقلاب مردم علیه او شد.

مرگ در غربت؛ روایت مشترک شاهان پهلوی در  ایستگاه تاریخ

در واپسین روز‌های حکومتش، زمانی که انقلاب اسلامی اوج گرفت، آمریکا و متحدان غربی با وجود وعده‌های قبلی، از حمایت او خودداری کردند و او که اکنون نه مقبولیت عمومی داشت و نه حمایت خارجی، مجبور به ترک ایران شد.

اردشیر زاهدی داماد سابق و دوست نزدیک او بعد‌ها نقل کرده بود که شاه گفته است "آمریکایی‌ها مرا فریب دادند". او در خاطراتش نیز شاه را این گونه توصیف کرده بود: "شاه آدم باهوشی بود، اما متأسفانه ضعف کارآکتر داشت و اصلاً به درد موقعیت‌های مشکل و مواقع اضطراری نمی‌خورد. او پادشاهی بود که برای مواقع آرامش ساخته شده بود. به محض آنکه مشکلی پیش می‌آمد خودش را می‌باخت و سلسله اعصابش در هم می‌ریخت ... هر وقت با هم تنها می‌شدیم می‌گفت: اگر مرا آزاد گذاشته بودند ترجیح می‌دادم در آمریکا یک مزرعه بزرگ می‌خریدم و کشاورزی می‌کردم".

سرانجام پس از ماه‌ها آوارگی و تحقیر در کشور‌های مختلف، او که آخرین مقصدش قاهره بود در ۵ مردادماه ۱۳۵۹ در اثر بیماری از دنیا رفت.

پدر و پسر هر دو در ویژگی‌های زیر مشابه یکدیگر بودند:

۱- گسست از مردم: هر دو شاه، به فرهنگ اسلامی و ایرانی مردم بی اعتنا بودند و اصلاحات مورد نظرشان را از بالا و با تحمیل پیش بردند، بی‌آنکه پایه‌های مردمی داشته باشند. آن ها، چون مردم را در حکومت داری شریک نکردند، فاقد مشروعیت مردمی بودند و در بحران‌ها تنها ماندند.

۲- وابستگی به خارج: رضا شاه ابتدا به انگلیس تکیه کرد و محمدرضا شاه به آمریکا؛ این موضوع در دوران بحران، حمایت داخلی را از بین برد.

۳- سرکوب به جای مشارکت: حذف نخبگان منتقد از مصدق گرفته تا روحانیت، نظام را شکننده کرد.

سالروز مرگ رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی نه تنها یادآور پایان تلخ و دردناک دو حکومت دست نشانده است؛ بلکه بیانگر این است که رهاورد تکیه بر بیگانگان و دوری از مردم، چیزی جز رنج مرگ در غربت و تحقیر از سوی بیگانه و نفرت عمومی نیست.

نویسنده و پژوهشگر: عباس کریمیان

منبع خبر "صدا و سیما" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.