بساط فقر و مسکنت گسترده است

دنیای اقتصاد سه شنبه 31 تیر 1404 - 00:02
دوم ذی‌الحجه ۱۳۰۶ قمری پس از آنکه وزارت خارجه مرا رسما تحت اختیار شاه قرار داده و به او معرفی شدم، در حالی که شاه تبسمی بر لب داشت با من دست داد و این چهار کلمه را به فرانسه ادا نمود: «شما طبیب من هستید» و این بود که من به همراه اعلی‌حضرت، پادشاه ایران به سوی ایران روانه شدم که مدت‌ها در خدمت پادشاه مونته نگرو در شغل طبابت درباری بودم.

در ایران و آذربایجان، توپ‌ها به شلیک درآمد و به میمنت وجود اعلیحضرت که به ایران برمی‌گشت (از سفر سوم فرنگستان) یکصد تیر توپ شلیک شد. وضع طبیعی راه تا مرند چندان فرقی نکرد. نزدیک ساعت چهار پس از طی راهی سراشیب به این قصبه رسیدیم... تمام روز (شانزدهم سپتامبر ۱۸۸۹ قمری) در مرند در چادرهایی که در باغات زده بودیم ماندیم. این قصبه که مستحکم و قدیمی است خالی از اهمیت نیست، خانه‌های آن از خشت و گل ساخته شده و همه آنها در میان جنگلی از درختان بارور قرار یافته... ورود ما به تبریز مصادف شد با یک اردو گدا که جلو ایشان را نمی‌گرفت، مگر به زور چماق شاطرها (ماموران نگهبانی سلطنتی) . در واقع از معجزات بود که با این کوچه‌های تنگ پر پیچ و خم کسی زیر کالسکه‌ها نمی‌رفت، زیرا که تنگی کوچه و خم‌های شدید آنها در هر قدم کالسکه‌ها را به توقف مجبور می‌ساخت، اگر در بیرون شهرهای بزرگ باز شدن فاضلاب‌های شهری به علت عفونت، هوای اطراف را کریه و غیرقابل استشمام می‌نماید، در ایران بساط فقر و مسکنت، این بزرگ‌ترین و پلیدترین زخم‌های پیکر جامعه انسانی، به وسعت تمام گسترده است و خوشبختانه با رسیدن به دارالحکومه از دیدن این منظره حزن‌آور نجات یافتیم.

تبریز، مرکز مهم‌ترین ایالات ایران یعنی آذربایجان است و به همین علت اداره آن را به ولیعهد مملکت می‌سپارند و ولیعهد تا وقتی که بر کرسی سلطنت بنشینند، حکمران آنجا است. غیر از این تبریز اهمیت دیگری نیز دارد و آن وقوع آن است در محل تقاطع راه‌هایی که متوجه روسیه در شمال و عثمانی در مغربند.

قوانلی (کاروان‌ها) که از ایران از طریق قفقازیه تا بندر ترابوزان و بحر سیاه به اروپا می‌روند و ایران را با این قطعه مرتبط می‌سازند از آن می‌گذرند، بدبختانه زلزله‌های متوالی تقریبا تمام ابنیه قدیمی را منهدم ساخته و در شهر و در خارج آن در هر گوشه و کنار خرابی‌های زیادی دیده می‌شود، بعضی در روی زمین و بعضی دیگر مدفون و مخفی در زیر خاک. قابل ملاحظه‌ترین این ابنیه مسجد کبود است که امروز در حقیقت دیگر چیزی از آن باقی نمانده و گنبد و سقف‌ها هم به زمین فرو ریخته، فقط چند دیوار از آن برپاست که تا حدی از دوره آبادی و عظمت آن حکایت می‌کند، قسمتی از آن که بهتر از همه محفوظ مانده سر درب ورودی آن است، این قسمت که مرتفع و بالای آن به شکل قوسی بیضوی است دارای حاشیه است، مارپیچی از کاشی‌های کبود بسیار خوشرنگ، اما جزو اعظم نقوش و کتیبه‌ها از میان رفته است؛ علت اینکه این مسجد را کبود می‌گویند آجرهای مینائی آن است که زمینه آنها کبود است و روی آنها نقوشی به رنگ‌های مختلف دیده می‌شود، شکست‌های آنها در اطراف بنا فراوان است.

از دیگر بناهای قدیمی تبریز ارگ آن است (مسجد جامع علیشاه) که بنایی عظیم و مستحکم است، این بنا چنان محکم بوده که تاکنون در مقابل زلزله‌ها قسمتی از آن پایدار مانده و بالنسبه آبادی دارد.

با اینکه شهر تبریز به مناسبت مقدم اعلیحضرت آن جوش و خروشی را که شایسته است ندارد، باز در تجلیل ورود و ادامه مراسم تشریفاتی به حکم اجبار شرکت نموده است. بازارها پر از جمعیت است، لیکن وضعیت فوق‌العاده در آن مشهود نیست این بازار از حیث جمعیت، منظره و امتعه‌فروشی با سایر بازارها که دیده‌ایم چندان فرقی ندارد.

چون شب و روز و در راه بر سر سفره تا سرحد دائما با همراهان متعدد شاه محشور بودم، کم کم من هم جزو ایشان شده بودم و با اسامی ایرانی انس گرفته بودم، کمتر کسی از این جماعت بود که برای مشاورت طبی یا رفع کسالت با درد مختصری پیش من نیامده باشد، کسانی که زبان فرانسه می‌دانند و چند نفر از ایشان هم آن را به خوبی تکلم می‌کنند زودتر با من آشنا شده‌اند و آنها هم که این زبان را نمی‌دانند با یک نفر زباندان به عنوان مترجم بعد از ایشان به من مراجعه کرده‌اند.

پزشک مخصوص شاه، فخرالطباء که در سفر شاه در پاریس انگشت‌نما بود، شیخ‌الاطباء که بسیار پزشک باوقار بود و سومی، میرزا زین‌العابدین پزشکی است که محجوب‌تر می‌نماید که هر سه طبیب پس از مشاوره با یکدیگر به عرض شاه رسانیدند که مرا به عنوان پزشک مخصوص قبول کند تا بیماری شاه را که اعتمادالسلطنه به من گفته بود و به اسهال خطرناکی مبتلا بود با دواهای فرنگی معالجه کنم که شاه قبول کرد. من و اعتمادالسلطنه با هم به کنسولگری فرانسه در تبریز رفتیم و پتروف، کنسول روس هم با ما در این مکان به ناهار دعوت داشت. مسیو برنه و پتروف با کمال گرمی از من پذیرایی کردند در روز ورود به دیدن من آمده از من خواهش نمود که پیش او منزل کنم. ساعت هشت صبح بیست و دوم سپتامبر از تبریز حرکت کردیم و به باسمنج رسیدیم به علت ارتفاع زیاد باسمنج (۱۳۰۰ متر) آب‌های خوب و فراوان و هوایی بسیار لطیف یکی از ییلاقات مردم تبریز است و اکثر مردم تبریز برای هواخوری و گردش به آنجا می‌آیند و غالبا هم در آنجا عماراتی ییلاقی دارند و یکی از آنها هم متعلق به پتروف، کنسول روس است.

منبع: «سه سال در دربار ایران»، خاطرات دکتر فوریه

ترجمه عباس اقبال آشتیانی

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.