مصدق در بازگشت اختیار گرفت نه فقط از شاه که از مجلس و طی 6 ماه بی نیاز به مجلس 300 لایحه به نفع مردم تصویب کرد. او اسیر فرم دموکراسی نبود و به روح آن – خواست مردم – توجه داشت
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- در 30 تیر 1404 و 73 سال بعد از قیام مردم در 30 تیر 1331 برای بازگشت دکتر محمد مصدق و کناره گیری احمد قوام (قوام السلطنه) هر چند اصل ماجرا گفته شده اما دریغ است که باز اشارتی نشود.
چرا که تاریخ ایران تا آن زمان به یاد نداشت مردم در حمایت از یک رییس دولت و به قصد بازگشت او به خیابان بریزند و از جان مایه بگذارند. حاکمان می آمدند و می رفتند و مردم تنها نظاره می کردند.
یکی از دلایل اهمیت انقلاب 1357 نیز همین بود که مردم از حالت نظاره گری به در آمدند.
در 30 تیر 1331 دست کم 25 نفر کشته شدند اگرچه آمار شهیدان بیشتر هم ذکر شده ولی بر اساس دفنشدگان در گورستان ابنبابویه میتوان تعداد آنان را دستکم 25 نفر ذکر کرد.
وجه تأسف بار دیگر این که اگر این اتفاق نیفتاده بود قضاوت ها دربارۀ قوام هم متفاوت می بود و به همین خاطر دربارۀ زندگی سیاستمداران، پایان کار بسیار مهم است. چه بسا تصمیمی نادرست بر کل کارنامه و یک عمر فعالیت سایه اندازد و منفی کند و به عکس در پی دورانی تصمیمات نادرست یبا ک حرکت نام مثبتی ثبت شود. اگرچه برخی همچنان بر این باورند که اگر مصدق بازنگشته بود قوام با تسلطی که بر محمدرضاشاه جوان (33 ساله) داشت او را کنترل میکرد در حالی که بعد از کودتای 28 مرداد قابل مهار نبود.
ماجرای منجر به 30 تیر 1331 اینگونه آغاز شد که دکتر محمد مصدق خواستار آن بود که وزارت جنگ را شخصاً عهدهدار شود و برای پیشبُرد اهداف ملی قدرت و اختیار بیشتری داشته باشد. شاه جوان اما که پیش از این همراهی میکرد این بار خواست او- اعطای وزارت جنگ- را نپذیرفت و حالا نوبت مصدق بود که او را غافلگیر کند.
ساعت 8 شب 25 تیر 1331 دکتر مصدق بدون اطلاع دوستان، همکاران، مشاوران یا وزیران کابینه استعفانامۀ خود را برای شاه به کاخ سعدآباد فرستاد. متن استعفا از این قرار بود:
«پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی/ چون در نتیجۀ تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب میکند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصاً عهدهدار شود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد البته بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند. با وضع فعلی ممکن نیست مبارزهای را که ملت ایران شروع کرده است پیروزمندانه خاتمه دهد. فدوی. دکتر مصدق ۲۵ تیر ۱۳۳۱»
خود دکتر مصدق در خاطرات خود (خاطرات و تألمات به کوشش ایرج افشار صفحه 258) پیرامون کناره گیریاش چنین می نویسد:
«پس از مراجعت از لاهه، که دولت باید به مجلس معرفی شود برای اینکه اختلاف دربار با دولت راجع به بعضی از اصول متمم قانون اساسی به صورت بارزی جلوه گر نشود چنین به نظر رسید که وزارت جنگ را اینجانب خود عهدهدار شوم تا دخالت دربار در آن کم بشود و کارها در صلاح کشور پیشرفت کند.
داوطلبی من برای این پست نه برای کار بود نه استفاده از حقوق [درآمد]. از نظر کار من نخستوزیر و مافوق وزیر بودم و از نظر حقوق هم هر کاری که در عصر مشروطه متصدی شدم حقوق آن را صرف امور خیریه کردم، پس داوطلبی من فقط از این نظر بود که تصمیمات دولت در آن وزارت اجرا شود. اعلیحضرت همایون شاهنشاهی که مسؤول نبودند چون ستاد ارتش زیر نظر ملوکانه قرار گرفته بود هر امری که میفرمودند اجرا میشد، ولی دولت که مسؤول بود کاری نمیتوانست بکند و نمیکرد. این بود که روز ۲۶ تیر ۳۱ [۲۵ تیر درست است] قبل از ظهر که به پیشگاه ملوکانه شرفیاب شدم این پیشنهاد را نمودم که مورد موافقت قرار نگرفت و اعلیحضرت همایون شاهنشاهی فرمایشاتی به این مضمون فرمودند: «پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم!» که چون هیچ وقت حاضر نمیشدم چنین کاری بشود فوراً استعفا دادم و از جای خود حرکت کردم. ولی اعلیحضرت پشت درِ اتاق که بسته بود ایستادند و از خروج من ممانعت فرمودند.
این کار مدتی طول کشید، دچار حمله شدم و از حال رفتم و پس از بهبودی حال که اجازه مرخصی دادند فرمودند تا ساعت هشت بعدازظهر اگر از من به شما خبری نرسید آن وقت استعفای خود را کتباً بفرستید و چنانچه برای من پیشآمدی بکند از شما انتظار مساعدت و همراهی دارم، که عرض شد به اعلیحضرت قسم یاد کردم و به عهد خود وفادارم. اکنون اعتراف میکنم که راجع به استعفا، خطای بزرگی مرتکب شدم.
چنانچه قوامالسلطنه آن اعلامیۀ کذایی را نمیداد و با مخالفت صریح مردم مواجه نمی شد و دولت خود را تشکیل میداد و قبل از اینکه دادگاه [لاهه] اعلام رأی کند، دولتین ایران و انگلیس روی این نظر که اختلاف در صلاح دولتین نیست، دعوی خود را از دیوان لاهه پس میگرفتند، کار به نفع دولت انگلیس تمام میشد و زحمات هیأت نمایندگی ایران هدر می رفت.»
شاه استعفای مصدق را پذیرفت چون احساس میکرد تنها کاری که برای او مانده ادارۀ ارتش است و تصور میکرد بدون آن «باید چمدان خود را ببندد و از مملکت برود.»
جایگزین مصدق اما باید فردی استخوان خُردکرده و رجلی میبود که در محافل داخلی و بین المللی قابل قبول باشد و از این رو سراغ قوامالسلطنه رفت و او نیز پیرانهسر تمام اعتباری را که پیش از آن کسب کرده بود بر سر این قمار باخت.
تصور قوام این بود که مصدق کناره گرفته و مخالفت نمیکند وشاه هم برای حمایت از او انگیزه دارد. اینگونه بود که روز جمعه 27 تیر 1331 اعلامیه مشهور را صادر کرد: «کشتیبان را سیاست دیگر آمد.»
قوام، چنان مست قدرت شده بود که بزرگترین اشتباه زندگی خود را مرتکب شد وقتی که خواستار صدور فرمان انحلال مجلس شد. آنچه قوام و شاه اما هرگز پیش بینی نمیکردند این بود که آیتالله کاشانی تمام قد در حمایت از مصدق وارد میدان شود تا جایی که 29 تیر در نامهای خطاب به حسین علاء وزیر دربار، شاه را تهدید کرد « اگر تا 24 ساعت دیگر کتر مصدق به قدرت بازنگردد دهانه تیر انقلاب را متوجه دربار خواهم کرد.»
فردای آن روز - دوشنبه 30 تیر 1331 - مردم تهران به خیابانها ریختند.
حمید شوکت که کتاب «در تیررس حادثه» را دربارۀ «زندگی سیاسی قوامالسلطنه» و غالبا در ستایش او نوشته به این بخش که میرسد میداند نمیتواند از قوام در برابر مصدق دفاع کند و میکوشد این نکته را القا کند که قوام همان روز استعفا کرده بود و شاه بود که نپذیرفت تا مسؤولیت اتفاقات 30 تیر و خصوصا خون های ریخته شده به گردن شاه بیفتد: « من نمیدانم اگر استعفای مرا قبول کرده اند چرا اطلاع نمیدهند و مرا در جریان نمیگذارند؟ پس معلوم می شود که آقایان هر چه خواستهاند کردهاند تا به حساب من بگذارند. من که استعفا کردهام. پس چرا استعفای من پذیرفته نمیشود؟»
نویسنده ادامه می دهد: « دیگر مجالی برای انتظار باقی نبود. ساعت 5 بعد از ظهر نخستوزیر هنگامی که فریاد "مرگ بر قوام" تهران را به لرزه درآورده بود برای ملاقات با شاه به سعدآباد رفت. غروب 30 تیر رادیو با قطع برنامه موسیقی به احترام شهدای راه آزادی خبر استعفای قوام را به آگاهی عموم رساند و تا خبر خبر استعفای او در شهر پیچید آیتالله کاشانی از سقوط "عنصر سفاک و جنایتکار"ی چون قوام اظهار رضایت کرد و مقرر داشت دو روز دیگر مجلس ترحیمی به یاد شهدای 30 تیر برگزار شود.»
« عنصر سفاک و جنایت کار» البته تعبیر کاشانی بود برای قوام. حال آن که تا قبل از آن هیچ کس او را چنین شماتت نکرده بود. دکتر مصدق دوم مرداد 1331 به قدرت بازگشت و یک پیروزی بزرگ رقم خورد.
این بار مصدق دیگر مانعی در برابر نمیدید و به جای بسنده کردن به وزارت جنگ از مجلس درخواست اختیارات کرد. به این صورت که مصوبات دولت پس از 6 ماه در مجلس مطرح شود تا اگر تصویب کنند قانون شود و اگر نه، لغو.
مجلس تحت تأثیر فضای خاص پس از 30 تیر و برای 6 ماهه اول موافقت کرد اما نوبت به 6 ماهه دوم که رسید مخالفتها شروع شد و از جمله گفتند این گونه طرحها مغایر قانون اساسی است.
مصدق اما به روح مردمسالاری بیش از فرم و ظاهر توجه داشت و میخواست قبل از آن که دیر شود اقدامات اصلاحی فراوانی انجام دهد و به تعبیر مهندس عزتالله سحابی «دموکراسی هدایت شده» سیاست جدید او بود.
کافی است یادآور شویم در آن دوران 6 ماهه که خود دولت تصویب میکرد و نیاز به مجلس نبود 300 لایحه تصویب کردند. ( صحبت از 73 سال پیش است و جالب است با زمانه خودمان مقایسه کنیم که گاه یک لایحه سالها بین دستگاههای مختلف سرگردان است و اگر هم لایحهای را به سرعت تصویب می کنند یا برای تشدید فشار است یا مجازات یا تعلیق و ایجابی نیست!)
بیشتر این قوانین در راستای تأمین منافع عامه مردم بود. قوانینی چون بیمههای اجتماعی کارگران، 20 درصد بهرۀ مالکانه به نفع کشاورزان، تشکیل شورای دِه و موارد متعدد دیگر از این دست بود. وزارت جنگ را هم خود در دست گرفته بود تا ارتش امکان دخالت و سنگاندازی نداشته باشد.
دکتر مصدق سالروز 30 تیر را در سال 1332 به عنوان قیام ملی تعطیل اعلام کرد اما کمتر از یک ماه بعد و در کودتایی سیاه در 28 مرداد 1332 دولت ملی سرنگون شد و رژیم پهلوی از آن پس به جای 30 تیر روز 28 مرداد را به عنوان سالروز قیام ملی نام نهاد و مادر شاه هم هر سال این روز را به عنوان نوزایی پهلوی ها جشن میگرفت.
آهِ مصدق البته تنها قوام را نگرفت و خود شاه را هم پس از 25 سال ساقط کرد و با پیروزی انقلاب 57، نام خیابان قوامالسلطنه هم به 30 تیر تغییر کرد. خیابانی که اکنون البته بیش از آن که یادآور آن قیام باشد مدتی پاتوق خوراکیهای شبانه و مکانی تفریحی بود و باز جای شکرش باقی است که نام بر سر زبانهاست.
ماجرای 30 تیر را از منظری دیگر هم میتوان بررسید. این که استعفای مصدق به عنوان الگویی تاریخی برای «نپذیرفتن مسؤولیت با اختیارات ناکافی» ارایه میشود اما در عین حال مخالفان استعفای مقامات انتخاباتی در قبال محدودیتها به خاطرات خود دکتر مصدق ارجاع میدهند که استعفا ریسک بالایی دارد چندان که مصدق هم در خاطرات نقل شده تصریح میکند اگر بازنگشته بود زحمات هدر میرفت و همچنان بر سر این موضوع میتوان مناقشه کرد که در مواردی از این دست «ماندن بهتر است یا رفتن».
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
منبع خبر "
عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.