رؤیای یک جاده، کابوس یک انتظار
نوید احمدپور - در میان رشتهکوههای سر به فلک کشیده زاگرس، جایی که مرزهای لرستان و خوزستان در هم تنیده میشوند، یک رؤیای ۴۰ ساله به نام "جاده الیگودرز-مسجدسلیمان" در برزخ وعدهها و کمبودها گرفتار شده است. این پروژه تنها یک مسیر آسفالته نیست؛ بلکه شاهرگ حیاتی برای شکستن بنبست شهر تاریخی و پایتخت نفت ایران ، شهر مسجدسلیمان(و 4 شهر حوزه مسجدسلیمان بزرگ )، راهی برای توسعه صدها روستای محروم و کریدوری استراتژیک که میتواند مرکز ایران را با کوتاهترین مسیر به جنوب غرب متصل کند. اما این شاهرگ حیاتی، سالهاست که به دلیل آنچه مجموعهای از کمبود اعتبار، موانع اجرایی و مهمتر از همه، عدم اراده یکپارچه سیاسی خوانده میشود، در وضعیتی نامعلوم به سر میبرد. این گزارش، به کالبدشکافی این پروژه چندپاره میپردازد تا نشان دهد چگونه این طرح به نمادی از عدم توازن توسعه منطقهای، آزمونی برای اراده سیاسی و روایتی از دو عملکرد کاملاً متضاد در دو سوی یک مرز استانی تبدیل شده است: روایتی از تلاشهای پراکنده و پیشرفت قطرهچکانی در جبهه لرستان و در مقابل، سکوت و انفعالی پرسشبرانگیز در جبهه خوزستان. جاده الیگودرز-مسجدسلیمان، کوتاهترین و سریعترین راه برای خروج از این حبس جغرافیایی و اتصال مستقیم این منطقه به شبکه راههای اصلی کشور به سمت اصفهان و تهران است. این اتصال، به معنای احیای یک شهر با پتانسیلهای عظیم صنعتی و گردشگری است که زیر غبار محرومیت در حال فراموشی است.
فصل اول - اهمیت ژئوپلیتیک و اقتصادی: جاده الیگودرز-مسجدسلیمان ، مسیری فراتر از یک جاده
برای درک عمق بحران، باید اهمیت این پروژه را از چند منظر بررسی کرد:
شکستن بنبست طلایی مسجدسلیمان: مسجدسلیمان، شهر اولینهای نفت ایران، به طرز کنایهآمیزی در بنبستی جغرافیایی محصور شده است. این جاده، کوتاهترین مسیر دسترسی این شهر و شهرهای اطراف مانند لالی و اندیکا به مرکز کشور خواهد بود و فاصله آن تا تهران را بیش از ۲۰۰ کیلومتر کاهش میدهد.
کریدور اقتصادی و پدافند غیرعامل: کریدور اقتصادی الیگودرز-مسجدسلیمان با کاهش چشمگیر زمان سفر از بیش از شش ساعت به کمتر از سه ساعت، هزینههای حملونقل ترانزیتی و قیمت تمامشده کالا را به شدت کاهش میدهد و این مسیر را به یک گزینه جذاب و اقتصادی تبدیل میکند. این جاده در شرایط بحرانی مانند حوادث طبیعی یا تهدیدات نظامی، به عنوان یک مسیر جایگزین حیاتی و سریع برای محورهای اصلی مواصلاتی جنوب-مرکز عمل کرده و نقشی کلیدی در پدافند غیرعامل و تضمین جریان لجستیک کشور ایفا میکند و به همین دلیل یک وزنه استراتژیک مهم در امنیت ملی محسوب میشود.
محرومیتزدایی و توسعه گردشگری: این جاده از دل مناطقی بکر و کمتر دیدهشده عبور میکند و میتواند قفل توسعه گردشگری منطقه را باز کند. مهمتر از آن، صدها روستای محروم در شمال خوزستان و شرق لرستان را از انزوای جغرافیایی خارج کرده و به توسعه پایدار نزدیکتر میکند. برای کسانی که شاید با مفهوم توسعه پایدار کمتر اشنایی دارند باید گفت که، این امر نه تنها دسترسی آنها به خدمات بهداشتی، آموزشی و بازار را تسهیل میکند، بلکه با فعال کردن پتانسیلهای کشاورزی، دامداری و گردشگری، به توسعه پایدار و تثبیت جمعیت در این مناطق کمک شایانی خواهد کرد.
فصل دوم: یک پروژه، دو عملکرد؛ آناتومی پیشرفت نامتوازن
کلید فهم وضعیت فعلی پروژه، درک این واقعیت است که آنچه "پروژه الیگودرز-مسجدسلیمان" نامیده میشود، یک طرح یکپارچه نیست، بلکه پازلی از چند پروژه مجزا با متولیان و ردیفهای بودجهای متفاوت است. این ساختار چندتکه، به خوبی دلیل پیشرفت در یک جبهه و سکون در جبهه دیگر را توضیح میدهد.
جبهه لرستان: استراتژی هوشمندانه "پیشرفت گامبهگام"
مسئولان استان لرستان با درک پیچیدگیها و محدودیتهای مالی، رویکردی چندلایه و هوشمندانه را برای پیشبرد پروژه در حوزه استحفاظی خود اتخاذ کردهاند:
اقدام محلی (الیگودرز تا خانآباد): در گام اول، به جای انتظار برای بودجههای ملی، بخش ابتدایی مسیر با استفاده از ظرفیتهای موجود اداره راهداری تعریض و بهسازی شده است. این اقدام نشاندهنده یک رویکرد عملگرایانه برای بهبود وضع موجود با تکیه بر منابع داخلی و محلی بود.
اقدام ملی-ترکیبی (تا بزنوید): هوشمندانهترین بخش استراتژی لرستان در این قطعه نهفته است. این بخش از مسیر، به صورت رسمی ذیل یک پروژه ملی مجزا با عنوان "جاده الیگودرز-کوهرنگ" تعریف شده و موفق به اخذ ردیف ملی و تأییدیه ماده ۲۳ قانون برنامه و بودجه شده است. در واقع، بخشی از مسیر به سمت مسجدسلیمان، از بودجه و اولویت پروژه دیگری تغذیه میشود. این مانور مدیریتی، تمرکز مالی و اجرایی را بر روی این قطعه حساس ممکن ساخته است.
جبهه اصلی (از بزنوید تا مرز خوزستان): این بخش، همان پروژه اصلی و معروف "الیگودرز-مسجدسلیمان" است که شامل سختترین عملیات مهندسی از جمله احداث تونلهای بلند "جیرگاه" و "دالوکش" میشود. پیشرفتهای صورت گرفته در این بخش، هرچند کند، اما حاصل پیگیریهای مستمر نمایندگان و مسئولان لرستان برای تزریق اعتبارات محدود به همین ردیف ملی ضعیف بوده است.
این ساختار نشان میدهد که جبهه لرستان با تقسیم کار، تعریف پروژههای موازی و لابیگری مستمر، توانسته چرخهای سنگین این پروژه را به سختی به حرکت درآورد.
جبهه خوزستان: آن سوی کوه، آن سوی بیتفاوتی و غرق در سکوتی عمیق و معنادار
درست در نقطه مقابل این تلاشها، جبهه خوزستان در سکوتی عمیق و معنادار فرو رفته است. در حالی که بیشترین منافع اقتصادی و اجتماعی این پروژه نصیب مسجدسلیمان، لالی و اندیکا میشود، هیچ اقدام عملیاتی موازی یا حتی حداقلی برای آغاز کار از این سمت مشاهده نمیشود. این انفعال، سوالاتی بنیادین را پیش میکشد:
چرا استان ثروتمند خوزستان با در اختیار داشتن منابعی مانند سه درصد درآمد نفت و گاز، ابتکار عمل را برای فعالسازی جبهه کاری در حوزه خود به دست نگرفته است؟
چرا صدای مطالبهگری مجمع نمایندگان و مدیریت ارشد استان خوزستان و بخصوص نماینده مسجدسلیمان (جباری) در مجلس شورای اسلامی) برای این پروژه، به بلندی همتایانشان در لرستان نیست؟
این سکوت، فرضیه "کمبود اعتبار ملی" را به عنوان تنها عامل توقف به چالش میکشد و انگشت اتهام را مستقیماً به سمت فقدان اراده سیاسی و اولویتبندی استانی نشانه میرود.
فصل سوم : کالبدشکافی دلایل توقف؛ مثلث شوم اعتبارات، اراده و طبیعت
کندی و توقف مزمن این پروژه را نمیتوان به یک عامل تقلیل داد. این وضعیت، محصول ترکیبی از سه مانع بزرگ است:
۱. سیاهچاله اعتبارات ملی:
شکی نیست که اصلیترین مانع، کمبود شدید منابع مالی است. برآوردها برای تکمیل این پروژه کوهستانی و پیچیده، به هزاران میلیارد تومان اعتبار نیاز دارد. این در حالی است که تخصیصهای سالانه به این پروژه ملی، اغلب ناچیز و قطرهچکانی بوده است. برای مثال، اعتبار مصوب این طرح در سال ۱۴۰۰ تنها چهار میلیارد تومان بود؛ رقمی که بیشتر به یک شوخی تلخ شباهت دارد. هرچند اخیراً اخباری مبنی بر تخصیص تسهیلات ۲۵۰ میلیارد تومانی از محل ماده ۵۶ منتشر شده، اما این رقم نیز در برابر نیاز کلی پروژه، تنها یک مسکّن کوتاهمدت است.
۲. کسری اراده سیاسی و عدم هماهنگی:
کمبود اعتبار، تمام داستان نیست. این پروژه قربانی یک کسری بزرگتر به نام "اراده سیاسی" است. عدم وجود یک فشار یکپارچه و قدرتمند از سوی هر دو استان برای قرار دادن این طرح در اولویت اول پروژههای ملی، باعث شده تا در رقابت با سایر طرحها، همواره بازنده میدان تخصیص بودجه باشد. این ضعف در جبهه خوزستان، که ذینفع اصلی است، بسیار مشهودتر و آسیبزاتر است. به نظر میرسد این پروژه در راهروهای مدیریتی و برنامهریزی استان خوزستان، یک اولویت فراموششده است.
۳. طبیعت سرکش و موانع اجرایی:
نباید از چالشهای ذاتی پروژه نیز غافل شد. مسیر این جاده از مناطق فوقالعاده صعبالعبور و کوهستانی زاگرس عبور میکند که عملیات راهسازی، حفر تونل و ساخت پلهای بزرگ را بسیار پرهزینه و زمانبر میکند. علاوه بر این، وجود معارضان محلی و تداخل با تأسیسات در بخشهایی از مسیر، در مقاطعی باعث توقف کار شده است. با این حال، باید تأکید کرد که این موانع فنی و اجرایی، با وجود مدیریت قوی و تخصیص بودجه کافی، قابل حل هستند.
جادهای بر سر دو راهی تصمیم
پروژه راه اصلی الیگودرز-مسجدسلیمان، از یک طرح عمرانی فراتر رفته و به یک نماد تمامعیار از تأثیر مستقیم اراده سیاسی، عدالت منطقهای و کارآمدی مدیریتی بر سرنوشت توسعه کشور تبدیل شده است. این جاده امروز در یک دو راهی سرنوشتساز قرار دارد: یا با یک عزم ملی و همت استانی احیا شده و به شاهرگ حیات منطقه تبدیل میشود، یا برای همیشه به عنوان یک حسرت تاریخی و نمادی از فرصتسوزی در حافظه مردم باقی میماند.
قابل توجه کلیه مدیران و مسئولان استان خوزستان
روایت دو استان، بهترین خلاصه از وضعیت موجود است: لرستان با استراتژی "جنگ پارتیزانی" برای توسعه، با چنگ و دندان در حال پیشبرد پروژه در حوزه خود است؛ در مقابل، خوزستان در سکوت، منتظر رسیدن "ارتش اصلی" یعنی اعتبارات ملی نشسته است، ارتشی که شاید به این زودیها از راه نرسد.
راه حل، نه در یک اقدام، که در یک بسیج همهجانبه نهفته است:
در سطح ملی: دولت و مجلس باید با درک اهمیت استراتژیک این پروژه، آن را از یک ردیف بودجه معمولی به یک پروژه اولویتدار ملی با تخصیص اعتبارات جهشی و مستمر ارتقا دهند.
در سطح استانی: یک بیداری فوری در اراده سیاسی و مدیریتی استان خوزستان امری حیاتی است. استانداری و مجمع نمایندگان خوزستان باید با استفاده از ظرفیتهای استانی مانند درآمدهای نفت، جبهه کاری را از سمت مسجدسلیمان فعال کنند تا ضمن نشان دادن عزم خود، زمینه را برای جذب بیشتر اعتبارات ملی فراهم آورند.
صدای متههای حفاری در کوهستانهای الیگودرز، پژواک یک تلاش ستودنی است، اما این صدا در مقابل سکوت معنادار جبهه خوزستان، روایتی تلخ از نابرابری در پیگیری و توسعه را فریاد میزند. سرنوشت مسجدسلیمان و آینده صدها هزار ساکن این منطقه محروم، امروز بیش از هر زمان دیگری، به احداث این جاده و پل زدن بر روی شکاف عمیق بیتفاوتیها گره خورده است.