در این مراسم، سید جواد یحیوی که اجرای برنامه را بر عهده داشت، گفت: سال گذشته در چنین روزهایی با یعقوب صباحی مشغول تمرین تئاتر بودیم و امروز با مرگ او روبهرو هستیم؛ مرگی که پایان راه نیست و سرآغاز زندگی تازه اوست. او تا آخرین ساعات زندگیاش مشغول کاری بود که به آن عشق میورزید و این آرزوی بسیاری از هنرمندان است.
در ادامه، خسرو شهراز بازیگر تئاتر که در چند نمایش با صباحی همبازی بوده گفت: «آدم آرامی بود و بسیار جدی و متمرکز بازی میکرد. لحظات بیپایانی با او داشتیم. وقتی از تئاتر دور بودم، همواره با هم در تماس بودیم و درباره اتفاقات تئاتری صحبت میکردیم. آخرین بار ۱۵ روز پیش از بستری شدنش او را دیدم و نمیدانم چرا ناگهان از من خواست تا هنگام مرگش، لباس مشکی نپوشم. از صحبت او جا خوردم و گفتم از مرگ حرف نزن ولی او گفت حس میکنم دارم میروم.»
سخنران بعدی برنامه بهزاد فراهانی بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون بود که سخنانش را با خوانش شعری آغاز کرد و گفت: «در دو نمایش با یعقوب صباحی همکار بودم و بسیار از او آموختم. در تئاتر بازیگران درونگرا و برونگرا داریم و او جزو درونپویان بود و تمام روحیات صحنه را به پشت صحنه میآورد.»
او افزود: «من شاگرد عباس جوانمرد و شاهین سرکیسیان هستم و نظم را از آنان آموختم ولی یعقوب صباحی از من منظمتر بود. عاطفههایش در چشمانش موج میزد و بیان احساساتش بسیار درونی بود. مهربانیهایش پنهان و شیفتگیهایش آرام بود. این مرد نیک، زود ما را ترک کرد. او دنیای مهربانی بود و هرگز کسی را آزرده نکرد. همه خوبیها را داشت و رفت.
فراهانی در ادامه به انتقاد از وضعیت تئاتر پرداخت و گفت : در تئاتر امروز، دیگر شکسپیر و مولیر و چخوف را روی صحنه نمیبینیم. کسی سراغ آثار بزرگ همچون نمایشنامههای بیضایی نخواهد رفت و شمع تئاتر ما خاموش شده. وقتی کارهای امروزی در تلویزیون جایگزین آثار درخشان سمندریان شده، فاتحه تئاتر خوانده شده و این به دلیل سیاستگذاری نادرست فرهنگی است.»
فراهانی با اشاره به شرایط تئاتر در سالهای دور گفت: «آن زمان برای تئاتر کار کردن غصه مالی نداشتیم. خودمان دکور کارهایمان را میساختیم و کسی خسته نمیشد. آن زمان عاشقان تئاتر دنبال مطرح شدن اسمشان نبودند. من سال ۴۰ به گروه غلامحسین خان مفید پیوستم و بعد سرکیسیان و بعد هم گروه جوانمرد و بعد هم گروه کوچ و تا الان آمدیم ولی دیگر نمیتوانیم به دلیل مشکلات اقتصادی، تئاتر کار کنیم و باید آن را فراموش کنیم.
اول انقلاب طرحی راه انداختیم برای بهرهگیری از حمایت دولت که نصفه نیمه اجرا شد. بعد از منتفی شدن قرارداد تیپ، سالنهای دولتی هم اجارهای شدهاند. چه میشود که یک آرتیست به راحتی خانواده و دوستانش را ترک میکند، چون نمیتواند کار کند. ۶ سال است که نوبت اجرا در تئاتر شهر به من نرسیده ولی کارهایی بسیار سطح پایین در آن اجرا شدهاند.»
آرش دادگر کارگردان تئاتر نیز در این مراسم گفت: «صحبت کردن درباره مردی که هیچ خاطرهای تلخ یا دلگیری از او نداریم، سخت است. یعقوب آنچنان خوب بود که هیچ خاطره بدی از او نداریم و همیشه یادآوری او با خنده است. او یک بازیگر تمام بود.»
دادگر با اشاره به شروع فعالیت صباحی در تئاتر افزود: «اولین کار کلاسی که استاد سمندریان از او دید، شیفتهاش شد و به او گفت چه نگاهی داری! صباحی زحمت و رنج کشید و در بسیاری از نمایشها عالی بازی کرد ولی کم دیده شد، مانند بسیاری دیگر از ما. دنبال تشکر نیستیم ولی در هر سرزمین دیگری، هنرمند جایگاه والایی دارد و بهخصوص وقتی پا به سن گذاشت، دولت از او حمایت میکند چون میداند سرمایهای است برای نسل جوان.»
این کارگردان و مدرس تئاتر افزود: «یعقوب همواره با وقار کامل روی صحنه میرفت و هرگز شکایت نمیکرد. بسیار دوستداشتنی و شریف بود و سکوتش روی صحنه بینظیر بود. افتخار میکنم کارگردان کارهایی بودم که او بازی کرده. بازیگری را از دست دادیم که شاید جایگزین نداشته باشد.»
در ادامه، حمیدرضا نعیمی بازیگر و کارگردان تئاتر سخنرانی کرد و گفت: «۸روز است که تو را ندارم، خیلی بیمعرفتی! مدام میخواهم برای تو کاری کنم. مدام با دوستان صحبت میکنیم و در این چند روز که برای برگزاری برنامههای تو مدام درگیر کار و فعالیت بودیم، هیچ خسته نشدیم. تو برای هیچ کس زحمتی نداری چون از جنس دیگری بودی و به ما سلام کردی. حالا هم ممنونیم که باعث شدی این همه دوستان دور هم جمع شویم و دلگیریها را کنار بگذاریم. ممنون که دوباره ما را به هم پیوند زدی! یعقوب جان سلام بر تو!»
شهرام کرمی، کارگردان نیز در این مراسم گفت: «همه ما او را به عنوان مردی نیک میشناسیم. او چند ویژگی تکنیکی داشت و چند ویژگی اخلاقی. یعقوب با چشمان نافذ و صدای رسا یک بازیگر صاحب سبک بود و در هر کاری درخشان بود چون برای کارش ارزش قائل میشد.»
او با بیان خاطراتی شیرین از صباحی و با ستودن ویژگیهای اخلاقی او، گفت: «همه او را عمو صدا میزدیم که نشانگر بزرگی و احترام است. به عنوان کسی که روحیه گروهی دارد، خیلی باگذشت بود و به همه کمک میکرد و به همین دلیل او را عمو مینامیدند. این اواخر به او نقد میکردم چرا با جوانان بیتجربه کار میکنی و میگفت باید به آنان کمک کنیم. یعقوب الگوی همه ما بود و هرگز فکر نمیکردم این چنین محبوب باشد.»