به گزارش مشرق، سیدمصطفی صابری فعال رسانه در تلگرام نوشت:
در روزگاری که امید و اندوه، شادی و یاس با خطوط باریکی از کنار هم میگذرند، هر اتفاق کوچکی میتواند برای جامعه مثل یک داروی آرامبخش یا زخم باشد؛ خوشحالی ما از قضاوت فغانی در فینال جام جهانی باشگاهها امیدی بود که با رفتار این داور توانمند بعد از سوت پایان سریع تبدیل به یاس شد. هرچند علیرضا فغانی بهعنوان نفر اول کوبل داوری استرالیا عهدهدار داوری فینال شد؛ اما بازهم بسیاری از ما خوشحال بودیم که یک ایرانی چنین اتفاق مهمی را رقم میزند.
این شادی از جنس بهانهای کوچک است که جامعهای خسته و زخمی دنبالش میگردد تا با پررنگ کردنش حس خوبی را به خودش تزریق کند. اما ورق زود برگشت؛ چراکه لحظه تحویل مدال توسط دونالد ترامپ به فغانی تصویری بود که به سرعت فضای مجازی را درنوردید. نه به خاطر اینکه فغانی با ترامپ دست داد و کنارش عکس گرفت؛ بلکه بهخاطر اینکه زبان بدن و رفتارش نوعی وجد و مسرت از این دیدار را به بیننده منتقل میکرد؛ آنهم درست در زمانی که جامعه ایران هنوز داغدار قربانیان تجاوز اسرائیل با چراغ سبز آمریکا به میهنمان بود؛ اتفاقی که بهانهای برای بحث درباره مفاهیمی چون «وطن» و «مسئولیت اجتماعی افراد سرشناس» شد.
در شبکههای اجتماعی، از ایکس گرفته تا اینستاگرام، موج واکنشها فضای گفتوگوی عمومی را فراگرفت. عدهای افتخار کسبشده را جشن گرفتند و رفتار فغانی را جدای از ماجراهای سیاسی دانستند، اما طیفی وسیعتر با گرایشهای متنوع سیاسی، از نشر عکس و حالت وجدآمیز فغانی عمیقاً آزرده شدند. اما حق با کدام گروه بود؟
فغانی و وطنی که نادیده گرفت
این روزها ایران بیش از هر زمان دیگری زخمها و رنجهایش را تبدیل به انسجام میکند؛ همدلی که نه رنگ دارد، نه مرز، نه جناح. تجاوز اخیر اسرائیل با حمایت تمامقد آمریکا، جان کودکان، زنان و مردان بیدفاع و خانههای ایرانیان را هدف گرفت. نامهایی که هیچ تعلقی به ساختار قدرت و... نداشتند مثل «رایان» دوماهه و دهها غیرنظامی بیدفاع دیگر که بیصدا پرپر شدند و زیر ساختمانهایی مدفون شدند که روزگاری خانه امید و آیندهشان بود.
حتی زیرساختهایی که مورد تجاوز قرار گرفت هم متعلق به هر ایرانی با هر سبک زندگی و هر عقیدهای بود نه فقط برای حامیان نظام. برای همین این بار اما نه حتی طرفداران وضع موجود، بلکه بسیاری از زندانیان سیاسی، روزنامهنگاران و هنرمندان هم فراتر از تفاوتهای جدی خود، تجاوز دشمن را محکوم کردند و پای وطن و هموطن ایستادند. در همین روزهای اخیر تیم ملی بسکتبال و فوتبال بانوان کشورمان با احترام نظامی به پرچممان ادای احترام کردند. خلاصه صدای یکپارچهای بلند شد: دفاع از وطن ربطی به حمایت یا نقد سیاستهای رسمی ندارد و در این شرایط وطن «خط قرمز» همه اقوام، عقاید و نسلها و طبقات اجتماعی است. اما انگار این تفکیک بین وطن و حاکمیت برای فغانی قابل درک نبود.
فغانی همیشه میتواند دیدگاه سیاسی و کنش اجتماعی خودش را داشته باشد؛ طبیعتاً انتظار هم نبود در مواجهه با ترامپ حرکت خاصی داشته باشد؛ اما کمترین سهمش بهعنوان یک ایرانیِ پرآوازه در این انسجام برای وطن چه بود؟ آیا لازم بود برابر ترامپ نوعی تعظیم توأم با احترام داشته باشد و تصویر آن لحظه را با دنیا به اشتراک بگذارد؟
وطن؛ خانهای بزرگتر از سیاست
وطن، مفهومی بسیار وسیعتر از هر بحث و اختلاف سیاسی است. ایران، خانهای مشترک برای تمام کسانی است که در پناه نام بلندش رشد کرده و بالیدهاند؛ خانهای که در بزنگاههای بزرگ، فراتر از همه اختلافات، احساس تعلق به آن ما را گرد سفره وحدت مینشاند. داستان قهر و آشتی، مانند فصلهایی از تاریخاند؛ اما «خانه»، یعنی همان وطن، برای هرکس خانه امن و آرامش است که باید از گزند بیگانه حفظ شود. در چنین فضایی هر رفتار، هر کلام و حتی هر نگاه چهرهها از اهمیت دوچندان برخوردار میشود؛ بهویژه آنهایی که آوازه جهانی دارند، مسئولیت سنگینتری را بر دوششان میگذارد.
تمام انتظار ما از فغانی
علیرضا فغانی تا همین چند سال پیش، افتخارش را با پرچم ایران فریاد میزد؛ فینال لیگ قهرمانان آسیا در ۲۰۱۴، قضاوت در جام ملتهای آسیا و... با نام ایران بود، زمانی هم که در ایران بود نوع فعالیتش از جنس هنرمند، نویسنده، دگراندیش و... نبود که با ممانعت مواجه شود و برایش هزینه ایجاد کند. او حتی پس از مهاجرت هم بارها بازگشت و در ایران سوت زد. اگر هم زمانی دچار رنج و بیعدالتی و نادیده انگاری شد، این، واقعیت تلخ مدیریت ورزشی بود نه حقیقت بنیادین وطن. مهاجرت تصمیم شخصی است و مهاجر، حق دارد به دلایلی برای خودش و فرزندانش تصمیمی بگیرد؛ اما اگر عاملی باعث رنجش او شده و تصمیمش برای رفتن را جدی کرده، قرار نیست تسویه حسابش بماند با وطن و هموطن. برای ما همینقدر کافی بود فغانی وجدِ بیمهار خود را کنترل کند یا عکس با ترامپ را به اندازه اتفاقی بزرگ منتشر نمیکرد.
شاید عدهای بگویند فغانی چارهای جز آن واکنشها نداشت؛ اما نمونههای جهانی ابعاد این انتظار را روشنتر میکند. کمی جستوجو کنیم میبینیم در همین رشته فوتبال امثال مارادونا، گواردیولا و بوفون بارها با زبان بدن یا واکنش غیرکلامی، مسئلهای فراتر از فوتبال را گوشزد کردند. طی همین روزها هم شاهد حضور اجباری بازیکنان یوونتوس در کاخ سفید و دیدار با ترامپ بودیم؛ زبان بدن آنها و شکل ایستادنشان پشت ترامپ کاملاً گویای این بود که از این اتفاق خوشحال نیستند و برای همین برنامهای که قرار بود تبلیغی برای رئیس جمهور آمریکا باشد، علیه او شد و بازتاب بسیار بدی داشت.
اینجاست که بعدها نباید از فغانی بشنویم نمیدانست در زمانی که یک تصویر میتواند میلیونها بار بازنشر شود و بر روان یک ملت تاثیر بگذارد، بیتوجهیاش به حس عمومی مردم چقدر او را از چشم ما میاندازد. اصلاً فرض را بر این بگذاریم که خدای نکرده فغانی معتقد است همهجوره یک استرالیایی است؛ اما بد نیست بداند در جایگاه یک شهروند استرالیا هم رفتار مطلوب و ایدهآل را نداشت؛ این روزها چهرهای چون ترامپ بین جامعه روشنفکری و هنری کشور خودش هم محبوب نیست و کسی اینطور از دیدن او که شخصیتی عوامفریب، بدون تعادل و خودشیفته است، به وجد نمیآید.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.