جنگ تمام شده و سپاه مدینه (مسلمانان) پیروز شده بود. بخشی از نیروها این پیروزی را وضعیتی پایدار تصور کردند و به طمع غنیمت، محل مأموریت خود را ترک کردند. سپاه مکه (مشرکان) از این سرگرم شدن مسلمانان به غنائم سوءاستفاده کرد و از تنگه احد به مسلمانان کمین زد. اینگونه بود که ورق پیروزی برای مسلمانان برگشت. جنگ اسرائیل با ایران در 2 تیر 1404 تمام نشد، بلکه حملات دوجانبه صرفاً متوقف شد، تا ببینیم در آینده چه میشود! و این «چه میشود» میتواند شامل هر گزینهای باشد. یعنی هر کس کمی تا قسمتی با دنیای سیاست آشنا باشد، میتواند درک کند که فضای موجود، صلح که هیچ، حتی از یک آتشبس موقتاً پایدار هم چقدر دور است. بله، ما همینقدر در فضایی از جنس «همهچیز ممکن است» قرار داریم و چشمانداز آینده میتواند هر سناریویی را در خود جای دهد. در چنین شرایطی سرگرم شدن و اصالت دادن به جدلهای سیاسی مبتذل ذیل نواختهشدن مارش پیروزی، میتواند فرصت را برای کمین دشمن آماده کند. این مشغولیت وقتی رنگ و بوی مطالبات جناحی میگیرد، میتوان نام آن را رفتن پی غنائم و «سهمخواهی» دانست.
هنوز آوار موشکهای صهیونیستی از شهر جمع نشده که یک جریان مشکوک مجازی دنبال برجستهسازی رئیسجمهور اسبق برای نشستن بر کرسی رهبری میافتد؛ آن هم در حالی که ایران باید یکپارچه علیه تهدید جان رهبر از سوی اسرائیل و آمریکا موضع میگرفت. از سویی دیگر، برخی به شکلی مبالغهآمیز و بیآنکه هیچ اطلاع یا تخصص امنیتی خاصی داشته باشند، تئوریپرداز نفوذ میشوند و دامنه کشفیات بیسند و مدرک خود را به همه بخشهای نظام توسعه میدهند. تندروهای سیاسی در هر جریانی تلاش میکنند نفوذ را به جناح مقابل نسبت دهند. یک سو نتیجه توجهش به نفوذ را با تلاش برای بهکارگیری کلیدواژه «کودتا» به جای «جنگ ترکیبی» پیش میبرد و صحبت از عدم کفایت رئیسجمهور و استعفای رئیس قوه مجریه را پیش میکشد و به وضوح آب در آسیاب دشمن میریزد. سویی دیگر قصههای تخیلی از نفوذ میان انقلابیها میسازد و مغز مخاطب را مشوّش میکند. البته که این هر دو سو، در واقع - و لابد ناخودآگاه - از سنگینی بار گناه اسرائیل در تجاوز به ایران کم میکنند و بخشی از این گناه را به دوش رقیب سیاسی میاندازند، فقط برای آنکه جدل سیاسیشان را پیش برده باشند!
سهم برخی هم در این میان پیگیری مطالبات سیاسی خودشان است؛ زندانیان سیاسی را آزاد کنید، رفراندوم بگذارید، تغییرات سیاسی ایجاد کنید و... گویی میهندوستی آنها و دفاع سیاسیشان از وطن، برای آنها حقی مضاعف ایجاد میکند که در ازای آن مطالبهای کنند! نامش را هم میگذارند مطالبات مردم و عنوان میکنند که مردم در جنگ خودشان را نشان دادند و حالا نوبت حاکمیت است؛ گویی حاکمیت صرفاً مشغول تماشای جنگ بوده است! بماند که آنها نماینده مردم هم نیستند. از سویی، مگر دفاع از وطن در برابر تجاوز خارجی وظیفه تکتک ما نبود؟ آیا قرار است این وظیفه را به قیمت مطالبات سیاسیمان به مردم و حاکمیت بفروشیم؟!
در این میان، برخی نزدیکان و حتی اعضای دولت که به دلیل حضور در حاکمیت، طبعاً انتظار آن است که از مسیر وحدت و انسجام خارج نشوند، آتشبیار معرکه جدل سیاسی شدهاند. سخنان فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت پیرامون محدودیت اینترنت در روزهای جنگ با صهیونیستها گرچه به دنبال اقناع مخاطب است (آن هم دیر و با تأخیر زیاد و در واقع اقناع مردم باید همان زمان قطع اینترنت انجام میگرفت) اما نکته آن است که ادامه سخنان او مسیر دوقطبیسازی و اتهام را پیش میبرد و او در موضعی عجیب، حمله اسرائیل را کمک به منتقدان موضع دولت در حوزه فیلترینگ میداند و میگوید که «دولت به دنبال محدودسازی اینترنت نیست؛ اما شرایط جنگ اسرائیل دست مخالفان را در این رابطه به خوبی پر کرده است.» هفته گذشته هم یک عضو شورای اطلاعرسانی دولت منتقدان مصاحبه رئیسجمهور را همپای وزیر خارجه اسرائیل و رضا پهلوی و مسیح علینژاد به تصویر کشید و عملاً بر آتش جدلهای صواب و ناصواب پیرامون مصاحبه رئیسجمهور دمید.
کمی بیندیشیم؛ میخواهیم چه کنیم؟ تهران امروز تنگه احد ماست، باید تصمیم بگیریم که میخواهیم در محل مأموریت خود باقی بمانیم و حواسمان جمع دشمن باشد، یا آنکه نه، وقتی موشکها به ایرانمان تجاوز میکنند، موقتاً متحد شویم و تا توقفی رخ داد، به صورت هم چنگ بیندازیم و پی غنیمت برویم؟ تصمیم امروز ما، تعیینکننده فردای ایران ماست.