مشی چین، تلفیقی است از صلحجوییِ حسابشده و آمادگی آرام برای جنگ؛ راهبردی که بر پایه درکی عمیق از پیچیدگیهای نبردِ پیشرو بنا شده است؛ نبردی که راهی هموار پیش روی ندارد و فرجامی قطعی در انتظارش نیست.
نویسنده: راس دوتات
تاریخ انتشار: ۱۲ جولای ۲۰۲۵
منبع: نیویورکتایمز
عصر ایران؛ لیلا احمدی- آیا جهان بهسوی جنگ جهانی سوم گام برمیدارد؟ پرسشی بنیادین که در دل تحولات پرشتاب و پیچیده امروز، ذهن تحلیلگران و افکار عمومی را به چالش میکشد.
از سنگرهای خونین اوکراین تا کوچههای ویران غزه، از تنشهای فزاینده در تایوان و دریای چین جنوبی تا تنشهای پنهان در دریای سرخ، از بحران انرژی تا جنگهای بیصدا در پهنه اطلاعات و سایبر، جهان ما گرفتار رشتهای از منازعات پراکنده، فرسایشی و درهمتنیده است؛ جنگهایی که نه با نفیر بمبهای اتمی، که با موجی از درگیریهای پنهان، چندسطحی و فراملی رخ میدهند.
ما هنوز شاهد آغاز رسمی جنگ جهانی سوم نیستیم، اما این پرسش جدی مطرح است که آیا جهان بهشکلی خزنده و بیصدا درگیر نوعی جنگ جهانی جدید شده است؟ بسیاری بر این باورند که نظم جهانیِ برآمده از جنگ جهانی دوم، نظمی که بر محور رهبری ایالات متحده، سلطه دلار و نهادهای بینالمللی شکل گرفت، اکنون در حال فروریختن است. در برابر این نظم، قدرتهای شرقیِ چین، روسیه و ایران با ائتلافی نانوشته اما مؤثر، در پی برهمزدن قواعد پیشیناند و میکوشند جهانی چندقطبی بنا کنند که بر منافع ملی، اقتدار نظامی و بازگشت به مرزهای کلاسیکِ حاکمیت استوار باشد.
در مقابلِ این ائتلافِ تجدیدنظرطلب، ایالات متحده و همپیمانانش ـ از اروپا تا شرق آسیا و بخشی از جهان عرب ـ صفآرایی کردهاند. بلوکهایی شکل گرفته که در آرایش کلی، بیشباهت به صفبندیهای پیش از دو جنگ جهانی بزرگ نیست. با این حال، جنگ امروز دیگر صرفاً بر خاک و خون و میدان نبرد نظامی استوار نیست؛ رقابت اصلی بر سر چیزی ژرفتر و پیچیدهتر جریان دارد: تعریف آینده قدرت جهانی، تسلط بر حقیقت و اطلاعات، کنترل فناوریهای راهبردی چون هوش مصنوعی و انرژی و دسترسی به منابع حیاتی مثل آب، غذا و زیرساختهای بنیادینِ زیستکره.
جهان دیگر به دو جبهه «خیر و شر» تقسیم نمیشود. بازیگران غیردولتی، غولهای فناوری، میلیشیاهای فراملی، شبکههای هکری و بحرانهای فراگیر زیستمحیطی و انسانی، صحنه نبرد را به فضایی آشفته و چندلایه بدل کردهاند. دشمن دیگر لزوماً یک کشور یا ارتش کلاسیک نیست؛ گاه در قالب ایدئولوژی، گاه نرمافزار و گاه حتی در قامت مفهومی چون زمان یا روایت ظهور میکند.
در چنین جهانی، صلح نه ساده است و نه با امضای یک معاهده، قابل تحقق؛ بلکه نیازمند بازتعریف مفاهیم قدرت، بازسازی بنیانهای اعتماد و بازاندیشی در منافع مشترک جهانیست. اگر جنگ جهانی سوم آغاز شده باشد، آژیر و اعلان رسمی ندارد؛ بیصدا، در تار و پودِ کدهای دیجیتال، نبردهای پهپادی، تهاجمات سایبری، بحرانهای ارزی و روایتهای هوشربا، خزیده است.
جهان در آستانه دورهای آکنده از بیثباتی و تنش ایستاده؛ دورهای که برخی آن را "پیشاـجنگ جهانی سوم" مینامند. رقابت بزرگ عصر ما، میان آمریکا ـ بهعنوان نماد نظم لیبرال پساجنگ جهانی دوم ـ و ائتلافی شرقی در جریان است؛ ائتلافی که خواهان تغییر قواعد بازی و پایاندادن به نظم تکقطبیِ آمریکامحور است.
چین برخلاف بقیه، با خویشتنداری و محاسبهگری پیش میرود، در میدان جنگِ مستقیم ورود نمیکند و در عوض، در جبهههای فناوری، انرژی، اقتصاد و دیپلماسی حضور فعال دارد. این رویکرد یا نشانهای از تردید و شکاف در درون ائتلاف شرق است، یا بیانگر اعتماد به نفسی ژرف در پکن؛ اطمینانی بر این فرض استوار که داور بزرگ زمان است و سرانجام به سود ما خواهد چرخید.
ایالات متحده نیز، با وجود قدرت نظامی و نفوذ جهانیاش، در مواجهه با چندین بحرانِ همزمان با محدودیتهایی روبهروست. ناچار است میان تعهدات بینالمللی، حمایتهای نظامی، اتحادهای منطقهای و فشارهای فزاینده سیاست داخلی، توازن برقرار کند و اولویتگذاری راهبردی انجام دهد. همین فشارهای همزمان، نشانهای از دگرگونی عمیق در نظم جهانی است؛ جهانی که به مرحلهای نوین از رقابت تمدنی گام نهاده است؛ رقابتی که در آن، مفاهیم سنتیِ پیروزی و شکست جای خود را به شاخصهایی مبهمتر، فراتر و پیچیدهتر دادهاند.
در این جهان نو، صلح دیگر نه بدیهی و نه ساده است؛ پروژهای است دشوار، بلندمدت و نیازمند بازآفرینی بنیادین در نظم جهانی و زبان دیپلماسی. اگر جنگ جهانی سوم در حال وقوع باشد، احتمالاً نه با اعلامیهای رسمی که در سکوت، در بسترهای سایبری، روایتسازیهای رسانهای، هوش مصنوعی، تجارت جهانی و تقابلهای نرمافزاری در حال پیشرویست؛ جنگی بیصدا، اما ژرف و سرنوشتساز، که شاید مدتهاست آغاز شده، بیآنکه کسی آغازش را اعلام کرده باشد.
صاحبنظران علوم سیاسی درباره احتمال وقوع جنگ جهانی سوم دیدگاههای متنوع، گاه متضاد و بهشدت وابسته به تحولات ژئوپلیتیک زمان دارند. برخی از مهمترین تحلیلها و دیدگاهها به شرح زیر است:
۱. جنگ جهانی سوم به شکل سنتی رخ نخواهد داد
بسیاری از نظریهپردازان، از جمله نوآم چامسکی و جوزف نای، بر این باورند که بهدلیل قدرت بازدارندگی سلاحهای هستهای، وقوع جنگی تمامعیار و سنتی میان قدرتهای بزرگ بعید است. آنچه میبینیم، بیشتر «جنگ سرد جدید» است تا جنگی داغ و رسمی.
۲. جنگ جهانی سوم ممکن است «خزنده» یا «ترکیبی» باشد
صاحبنظرانی چون توماس فریدمن و راس دوتات معتقدند نوعی جنگ جهانی سوم ممکن است در قالبی نوین و خزنده جریان داشته باشد:
درگیریهای پراکنده و نیابتی
نبردهای اطلاعاتی و سایبری
رقابت فناورانه و اقتصادی
و جنگ روایتها و نفوذ فرهنگی
بهزعم آنان، جهان در مرحلهای از درگیریهای چندلایه است که ممکن است هرگز اعلام رسمی جنگ را نبیند، اما ماهیت و اثرگذاریاش جهانی و تاریخی خواهد بود.
۳. نظم جهانی لیبرال در حال فروپاشی است
برخی تحلیلگران مانند جان میرشایمر و استفان والت بر این نکته تأکید دارند که پایان نظمِ آمریکامحور پس از جنگ جهانی دوم، زمینهساز رقابتهای خطرناک میان قدرتها شده و احتمال برخورد نظامی میان آمریکا، چین و روسیه را افزایش داده است.
۴. چین، کلید ماجراست
صاحبنظرانی چون گری شیلینگ یا کیشور محبوبانی معتقدند رفتار چین تعیینکننده است: اگر چین همچنان در چارچوب رقابت اقتصادی و سیاسی باقی بماند، از وقوع جنگ جهانی جلوگیری میشود. اما اگر در حمایت از روسیه یا ایران وارد رویارویی مستقیم شود، آستانه جنگ جهانی پایین میآید.
۵. برخی معتقدند جنگ جهانی سوم آغاز شده، ولی شکلش تغییر کرده است
تحلیلگرانی مانند پیتر زایهان یا فرانسوا هیزبورگ این ایده را مطرح کردهاند که ما در حال تجربهی جنگ جهانی سوم هستیم، اما با قواعدی متفاوت:
حضور بازیگران غیردولتی
پراکندگی جغرافیایی
اهمیت فناوری و اطلاعات
و نبود مرز روشن میان صلح و جنگ
۶. صداهای خوشبین: امکان کنترل بحران هنوز وجود دارد
در مقابل، برخی همچون هنری کیسینجر یا پژوهشگران مؤسسههایی چون کارنگی و بروکینگز تأکید دارند که اگرچه رقابتها تند شدهاند، اما کانالهای دیپلماتیک، بازدارندگی متقابل و وابستگیهای اقتصادی هنوز ابزارهایی برای کنترل تنش هستند و امکان اجتناب از جنگ جهانی وجود دارد؛ اگر رهبران عقلانیت به خرج دهند.
راس دوتات، تحلیلگر سیاسی برجسته و ستوننویس شناختهشده «نیویورک تایمز»، در این مقاله به بررسی وضعیت کنونی سیاست خارجی آمریکا در برابر مجموعهای از بحرانهای جهانی میپردازد که از سال ۲۰۲۰ آغاز شده و ممکن است در آینده با عنوان «جنگ جهانی سوم» شناخته شود. دوتات، رویدادهایی مانند عقبنشینی آمریکا از افغانستان، تهاجم روسیه به اوکراین و درگیریهای متعدد اسرائیل در خاورمیانه را بخشهایی از پازل بزرگتر میداند؛ آزمونی برای سنجش قدرت و دوام امپراتوری آمریکا در برابر ائتلافی غیررسمی اما مؤثر، متشکل از ایران، روسیه و چین.
دوتات این درگیری را نه جنگی تمامعیار، که نزاعی فرسایشی و چندلایه توصیف میکند که گاه آمریکا را پیروز و گاه شکستخورده نشان میدهد. او اشاره میکند که حمله ترامپ به تأسیسات هستهای ایران همراه با عقبنشینی تهران، موجب تحکیم مجدد موقعیت آمریکا شده است، هرچند چالشهای مهمی مانند فرسایش منابع تسلیحاتی، جنگ بیپایان غزه و پیشروی آرام روسیه همچنان پابرجا هستند.
اما به باور نویسنده، نکته کلیدی در رفتار محتاطانه چین نهفته است؛ رقیبی قدرتمند که بدون ورود مستقیم به میدان، صبورانه فرسایش آمریکا را نظاره میکند. چین یا ائتلاف تجدیدنظرطلبان را ناپایدار میبیند یا با اطمینان از پیروزیِ دیرهنگام خود، در انتظار فرصت مناسب است.
نویسنده در پایان نتیجه میگیرد که آمریکا برای موفقیت باید ترکیبی از استراتژی بلندمدت و انعطافپذیری تاکتیکی را پیش گیرد؛ آمادگی برای صلح و جنگ، چرا که این نزاع جهانی پایانی ساده و قطعی نخواهد داشت.
➖➖➖➖➖➖
راس دوتات: اگر آیندگان بخواهند سیاست خارجی آمریکا در دهه اخیر را مرور کنند، بهاحتمال فراوان، زنجیرهای از رخدادهای کلیدی ــ از عقبنشینی شتابزده از افغانستان در سال ۲۰۲۱، تا تهاجم روسیه به اوکراین و گسترش درگیریها در غزه، لبنان و ایران ــ را در قالب روایتی یکپارچه از یک نزاع جهانی بازخوانی خواهند کرد.
شاید در سناریویی خوشبینانه، این حوادث در دل پژوهشهایی با عناوینی چون «امپراتوری آزموده: ایالات متحده و نظم جهانی در خلال سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۰۳۰» جای گیرند. اما اگر بخت از جهان برگردد و رقابت آمریکا و چین به رویارویی مستقیم و ویرانگر ختم شود، بعید نیست این رخدادها بهعنوان فصولی تاریک در تاریخِ جنگ جهانی سوم ثبت شوند.
هنوز به آستانه چنان فاجعهای نرسیدهایم. اما برای آمریکاییها حیاتیست که به وضعیت امروز نه در مقیاس ملی، که از زاویهای جهانی بنگرند تا دریابند که چین، روسیه و ایران در قامت ائتلافی تجدیدنظرطلب، عزمشان را جزم کردهاند تا سلطه دیرپای آمریکا را به چالش بکشند.
این رویارویی، آزمونی برای استقامت است؛ مسیری طولانی، پرسنگلاخ و مبهم که قضاوت درباره پیروزی یا شکست در آن، بهآسانی ممکن نیست و بیش از هر چیز تابع شتابزدگیهای رسانهای و نوسانات روحی جوامع است.
در سالهای ۲۰۲۱ و اوایل ۲۰۲۲، خروج تحقیرآمیز از افغانستان و وعدههای بلندپروازانه به اوکراین، تصویری از آمریکای درمانده ترسیم کرد. اما پس از تهاجم پوتین به اوکراین و مقاومت غیرمنتظره کییف، آمریکا توانست ائتلافی جهانی برای حمایت از اوکراین تشکیل دهد. در آن لحظه، گویی دوباره روح برتری دموکراسی لیبرال و هژمونی آمریکا جان گرفته بود.
اما این دوره خوشبینی دیری نپایید. شکست ضدحمله بزرگ اوکراین و حملات مرگبار ۷ اکتبر ۲۰۲۳ حماس به اسرائیل، موجی از بدبینی و تردید را بازگرداند. آمریکا در چند جبهه فرسایش یافته بود: اسرائیل غافلگیر شده بود، روسیه از نو دست به پیشروی زده بود، و زرادخانه نظامی آمریکا دیگر کفاف سهجبهه همزمان ــ اوکراین، اسرائیل و تایوان ــ را نمیداد. همه اینها زیر نظر رئیسجمهوری سالخورده رخ میداد که برای بسیاری، نماد امپراتوری خسته و رو به زوال بود.
این بحران فراگیر، بستر را برای بازگشت دونالد ترامپ به قدرت مهیا کرد؛ بازگشتی که با خود موجی از نگرانی بههمراه داشت؛ مبادا بخواهد با پشتکردن به متحدان سنتی و معامله با دیکتاتورها، پرچم تسلیم بالا ببرد و در دژ محافظهکارانهای به نام «آمریکای شمالی» سنگر بگیرد.
چشمانداز امروز دگرگون شده و بسیاری از ترسها و پیشفرضها را به چالش کشیده است. تصمیم ترامپ برای بمباران برنامه هستهای ایران و واکنش سنجیده و نسبتاً خفیف تهران، معادلات قدرت در منطقه را دگرگون کرده است. حملات اسرائیل، دامنه نفوذ منطقهای ایران را محدود کرده، متحدان ناتو برخلاف سالهای گذشته بر بودجههای نظامی خود افزودهاند و ترامپ، که پیشتر ناتو را بیفایده میخواند، اکنون از آن تمجید میکند.
روسیه همچنان در حال پیشروی است. پوتین با گامهایی کند، فرسایشی و هزینهبار، مسیر خود را ادامه میدهد؛ شاید دیگر آن فرصت طلاییِ توافق از دست رفته باشد. در همین حال، اقتصاد نیرومند آمریکا ــبا وجود کشمکشهای تجاری برآمده از میراث ترامپــ این باور را تقویت کرده که واشینگتن بار دیگر دست بالا را بهدست آورده و نوای شعارهای خوشبینانهای مثل «پکس امریکانا تا ابد» بار دیگر طنینانداز شده است.
[م. نویسنده با لحنی آمیخته به طعنه و هشدار یادآور میشود که گرچه ظواهر ممکن است حاکی از بازگشت آمریکا به موقعیت رهبری جهانی باشد، اما آنچه از نظم جهانی باقی مانده ــ اگر چیزی مانده باشد ــ نه از پایداری برخوردار است و نه تضمینی برای پیروزی قطعی آمریکا در آینده به همراه دارد.
جهان چندقطبی امروز، قدرتگیری شتابان چین و تداوم بحرانهای فرسایشی در اوکراین و خاورمیانه، همگی نشانههایی هستند از آنکه «پکس امریکانا» فرو ریخته، ترک برداشته، یا در سراشیبی زوال افتاده است.
«پکس امریکانا» به روایت یا تصوری اشاره دارد که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت: اینکه ایالات متحده، با اتکا به قدرت نظامی، اقتصادی و فرهنگیاش، موفق شد نظمی جهانی و لیبرال پدید آورد که از وقوع جنگهای بزرگ جلوگیری کرد و زیرساختهای نظم بینالملل ــ از ناتو و سازمان ملل گرفته تا بانک جهانی و نظام تجارت آزاد ــ را بنیان نهاد. این مفهوم، چه در زبان هواداران هژمونی آمریکا و چه در نقدهای تند مخالفان امپریالیسم آمریکایی، حضوری پررنگ داشته است.]
اما چنین نیست؛ ما هنوز آنقدر درخشان و مقتدر ظاهر نشدهایم. واقعیت، لایهلایه و پیچیدهتر از آن است که در ظاهر مینماید. حمله به تأسیسات هستهای ایران نتوانسته تهدید را بهکلی از میان بردارد، جنگ اسرائیل در غزه همچنان بر آتش فجایع انسانی میدمد. تصمیم دولت ترامپ برای تمدید کمکهای تسلیحاتی به اوکراین، تغییری در واقعیتِ تهیبودنِ زرادخانه آمریکا ایجاد نکرده و در این میان، روسیه آرام، خزنده و پیوسته به پیشروی ادامه میدهد.
با اینحال، عقبنشینی محتاطانه ایران و بنبست در جبهه اوکراین، یادآور این حقیقت بنیادیاند که سرنوشت این نبرد جهانی، هنوز در دستان بازیگریست که مستقیماً وارد میدان نشده: جمهوری خلق چین.
چین، برخلاف ایران و روسیه، رقیبی بهمراتب نیرومندتر، پیچیدهتر و ژرفنگرتر است. با این حال، تاکنون با احتیاطی محاسبهشده عمل کرده و از حمایت علنی از متحدان خودداری ورزیده؛ نه به ایران سلاح هستهای داده و نه ارتش آزادیبخش خلق را روانه اوکراین کرده تا کییف را به زانو درآورد.
این فاصلهگذاری محتاطانه را میتوان بهچند شیوه تفسیر کرد. از یکسو، شاید نشانهایست از شکافهای درونیِ ائتلاف تجدیدنظرطلبان ــ اتحادی سست میان کشورهایی با منافع گوناگون، بیاعتماد به یکدیگر و فاقد هماهنگی راهبردی واقعی. از سوی دیگر، شاید همین احتیاط، برخاسته از اعتمادبهنفسی عمیق در پکن باشد؛ این باور که زمان به سود چین است و نیازی به شتابزدگی نیست.
پکن ممکن است چنین بیندیشد که با سرمایهگذاری عظیم در فناوری، زیرساخت، انرژی و دیپلماسی جهانی، بهزودی از آمریکا پیشی خواهد گرفت؛ درحالیکه ایالات متحده همچنان مشغول فرسایش منابع در چندین جبهه همزمان است.
از آنجا که نیت و نقشه نهایی چین در پرده ابهام است، سیاست خارجی آمریکا نیازمند رویکردی دوگانه و هوشمندانه است: راهبردی بلندمدت برای حفظ برتری و رقابت با چین و در عین حال، انعطافپذیری و چابکیِ تاکتیکی، چیزی شبیه آنچه در دوران ترامپ دیده شد؛ نه سقوط به ورطه مماشات بیپایان و نه افتادن در تله تقابل بیحاصل.
مشی چین، تلفیقیست از صلحجوییِ حسابشده و آمادگی آرام برای جنگ؛ راهبردی که بر پایه درکی عمیق از پیچیدگیهای نبردِ پیشرو بنا شده است؛ نبردی که راهی هموار پیش روی ندارد و فرجامی قطعی در انتظارش نیست.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
منبع خبر "
عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.