به گزارش خبرآنلاین روزنامه فرهیختگان نوشت: حالا هرکدام از آن دو طرف دهه نود با همان کهنالگوهای خود، درباره وضعیت کنونی نظر میدهند که مذاکره بکنیم یا نکنیم.
مشکل هر دو گروه این است که هنوز در دهه نود یا حتی قبلتر از آن زندگی میکنند، با واقعیت روز ناآشنا هستند، عینکی نادرست برای دیدن واقعیت دارند و باز هم مسئله را ایدئولوژیک مینمایند.
اما مختصات واقعیت در حال حاضر چیست؟ از یک طرف مذاکرهای وجود ندارد. ترامپ به وضوح، حمله به ایران را به بمباران اتمی ژاپن تشبیه میکند تا انتظارش برای آینده را در قالب همین مثال بیان کند. تسلیم انتظاری است که او پس از پایان این جنگ دارد. اینکه غنیسازی برای همیشه از ایران برچیده شود.
اما بگذارید با عینک آن ۱۸۰ نفری که بیانیه نوشتند به موضوع نگاه کنیم. «بیایید غنیسازی را در یک مذاکره بدهیم و به دنیای مدرن و معمولی ترامپ بپیوندیم و از همه مهمتر دیگر جنگی اتفاق نیافتد». چند ایراد سطحی و عمیق به این نظریه وارد است.
ایراد اولیه این است که اگر ما غنیسازی را دادیم، چرا آمریکا و اسرائیل باید در همان نقطه متوقف شوند؟ آنها یک مدل را اجرا کرده و در آن موفق بودند. پس حتماً دوباره هم از آن مدل استفاده خواهند کرد. این مدل شامل مذاکره (یا همان اجبار به پذیرش خواستههایشان)، عدم پذیرش توسط ایران، حمله نظامی و سپس پذیرش همان خواستهها توسط ایران است.
پس همین مدل برای موشکی، منطقهای و هرچیز دیگر ارزشمند ایران هم تکرار خواهد شد.
از طرف دیگر، تضمین عدم حمله مجدد چیست؟ آیا کسی از بین عقلا وجود دارد که به قول ترامپ یا نتانیاهو اعتماد کند؟ ما غنیسازی را دادیم، چه تضمینی برای توقف حمله بعدی وجود دارد؟ ایراد دیگر این است که اساساً طرف مقابل به دنبال مذاکره نیست. مذاکره یعنی بده-بستان. او میگوید تو غنیسازی را بده و در مقابلش حرف ما را بگیر که به تو حمله نمیکنیم. از یاد نبرید که آخرین متن ویتکاف شامل رفع تحریمها نبود. یعنی چیزی روی میز نیست که ما غنیسازی را بدهیم و آن را برداریم. اساساً میز مذاکره وجود ندارد. میزی برای تحمیل خواستههاست که اگر یکی را پذیرفتی، درهای آینده را برای جنگ یا پذیرش تحمیلهای بعدی باز کردی. از همه اینها عمیقتر این است که دوستان نویسنده آن بیانیه متوجه نیستند آمریکا به دنبال بیثباتی ایران است و نه گرفتن غنیسازی یا بهانههای دیگر. پس با مذاکره نمیتوان ثبات را از او به دست آورد.
اما اگر مذاکره نکنیم، ممکن است دوباره به سمت جنگ حرکت کنیم. چراکه ترامپ برای داخل کشورش، توجیه خواهد داشت. نتانیاهو هم برای راضی کردن غربیان. در این طرف، نظام حکمرانی ما برای راضی کردن بخش میانی جامعه خودمان توجیهی نخواهد داشت. همان بخشی که با پایمردی خود، دشمن را شکست دادند. آنها که دیدند جمهوری اسلامی صادقانه مذاکره کرد و در میانه مذاکرات، حمله اتفاق افتاد و با دیدن همین واقعیتها، دیگر انتقادی در این فقره به جمهوری اسلامی نداشتند.
از همین جهت است که حفظ سرمایه اجتماعی یکی از ملزومات مراحل بعدی جنگ است و برای حفظ این سرمایه داخلی باید کارهایی انجام شود از جمله نشان دادن اینکه ما در مذاکرات را به صورت کامل نمیبندیم. از یاد نبریم که یکی از علل توقف جنگ توسط رژیم این بود که نتوانست به اهداف اجتماعیاش دست یابد و مردم پای کار وطن خودشان ایستادند. حالا اگر در مذاکرات به صورت علنی و کامل توسط نظام بسته شود، وسوسه دشمنان برای بهانهجویی شروع خواهد شد. از یاد نبریم که حماس در تمام طول جنگ با رژیم صهیونی مذاکره میکرد و میکند. علاوه بر این گذر زمان میتواند به بازسازی نظامی ما یا جذب برخی ادوات نظامی از دیگر کشورها به ما کمک کند.
خب حالا در این تناقض باید چه کنیم؟ از طرفی میز مذاکره وجود ندارد و از طرف دیگر ما در وضعیتی نیستیم که محکم بگوییم مذاکره نخواهیم کرد. آنچه باید اتفاق بیفتد هر دوی این دوگانه است؛ هم جنگ و هم مذاکره. ما به مذاکره میرویم نه برای اینکه به امتیازی برسیم (چون طرف مقابل در این مرحله نمیخواهد امتیاز بدهد) بلکه برای آنکه بفهمیم او واقعاً چه برآوردی از وضعیت دارد و خود را تا چه میزان سوار بر ماجرا میپندارد. چراکه آنچه در رسانه میگوید دارای هدف عملیات روانی است و احتمالاً در مذاکرات واقعیت برآورد خود از وضعیت را در نظر میگیرد. آنجا و خواستههای او مشخص میکند که او تا چه میزان خود را برنده میداند. یعنی حضور در مذاکرات بیشتر یک سنجش وضعیت فیمابین است تا مذاکره. علاوه براین توجیهی برای دنیا و نهادهای جهانی دارد که ما اهل مذاکره بوده و هستیم. همچنین مذاکره میتواند به فضای داخلی ما زمان بیشتری بدهد تا بازسازی صورت گیرد.
اما همزمان با این مذاکره، میدانیم که در حال جنگ هم هستیم. یعنی این بخشی از جنگی است که آتشش در میدان فعلاً فروکش کرده. نظامیان ما هر روز برای جنگ آماده هستند و تمام ارکان حکمرانی یقین دارد که مرحله بعدی جنگ نیز وجود خواهد داشت. هر کدام هم حیطه عمل خود را پوشش میدهند. هدف از جنگ را هم به خوبی میدانیم. هدف نه هستهای یا حتی موشکی بلکه بیش از همه بیثباتسازی ایران با انواع ابزارها است.
با احتمال زیاد، در ماههای آینده، فرایندی از این رفت و برگشت میان میز و اتاق جنگ وجود خواهد داشت تا یک طرف مجبور به پذیرش خواستههای طرف دیگر شود. لذا تابآوری در تمام ابعاد آن، هسته اصلی پیروزی برای هر کدام از طرفین خواهد بود. در این میان، یارگیری طرفین بسیار مهم میشود. نبود شراکت راهبردی با هیچ کشوری در دنیا (اعم از همسایه یا قدرتمند) آسیبی جدی به ما وارد کرد. پس یکی از ملزومات این دوره مابین جنگ و آتشبس، گفتگو برای رسیدن به توافقات واقعاً راهبردی با کشورهای قدرتمند غیر آمریکاست. مذاکراتی که با همان جدیت مذاکره با آمریکاییها یا شاید بیشتر اتفاق میافتد. حفظ انسجام اجتماعی برای بالا بردن تابآوری هم از موارد حیاتی این دورههای جنگ-مذاکره است. ایجاد یک تصویر واقعی از آینده هم لازم و ضروری است. تصویری که هم برای داخل و هم برای منطقه و جهان معنادار باشد.
21302