به گزارش اقتصادنیوز، ابراهیم متقی در روزنامه اعتماد نوشت:
در جنگ اخیر اسرائیل با ایران، کنش تاکتیکی ایران براساس مزیت نسبی ساختار دفاعی جمهوری اسلامی حاصل شد. ایران توانست موقعیت عملیاتی خود را بازسازی نموده و در زمان محدودی از قابلیتهای خود برای منصرفسازی دشمن به تداوم کنش عملیاتی بهره گرفت.
کنش دفاعی ایران اولا براساس منشور ملل متحد به عنوان بخشی از دفاع مشروع محسوب میشد. ثانیا اقدامی محاسبه شده برای وادارسازی اسراییل به کاهش کنش عملیاتی خود تلقی شده و در روند اقدامات متقابل توانست چالشهایی را برای سیاست تهاجمی اسراییل به وجود آورد. قابلیت موشکی ایران توانست زمینههای لازم برای موازنه تاکتیکی در جنگ ژوئن را به وجود آورد.
فرماندهان و تصمیمگیران نظامی اسراییل هیچگاه فکر نمیکردند ایران از قابلیت بازگشت به خویشتن خویش برای مقابله با تهدیدات برخوردار شود. ایران در زمان محدودی قابلیت تاکتیکی خود را در فضای کنش نامتقارن به کار گرفت. نتیجه آن را میتوان در تقاضای امریکا و اسراییل برای آتشبس دانست. آتشبس در تفکر اسراییل به معنای تلاش برای آمادگی بیشتر جهت تغییر در موازنه قدرت است،
بنابراین میتوان تاکید داشت که اسراییل و امریکا آتشبس را برای کاهش شدت منازعه در محیط منطقهای به کار گرفتند. ایران نیز از این رویکرد بهره گرفت، به طور کلی هرگونه جنگ پیشدستانه علیه ایران با نشانههایی از محدودیت اقتصادی و تکنولوژیک روبهرو بوده است. این امر در زمان محدودی توانست چالشهای اقتصادی و اجتماعی خاص خود را به وجود آورد،بنابراین آتشبس پیشنهادی امریکا و اسراییل از این جهت مورد پذیرش ایران قرار گرفت که میتوانست چالشهای درون ساختاری را کنترل نموده و نهادهای دفاعی کشور، آمادگی بیشتری در کنش متقابل به دست آورند.
دومین مولفه تاثیرگذار در روند آتشبس را میتوان در قالب دیپلماسی ابهام مورد توجه قرار داد. دیپلماسی ابهام مبتنی بر نشانههایی از نمایش قدرت و عملیات فریب است. ترامپ و نتانیاهو دو گزینه یاد شده را به موازات یکدیگر به کار گرفته و تلاش دارند تا ایران را در وضعیت ابهام قرار دهند. هرگاه کشوری همانند ایران که فاقد پشتوانه راهبردی میباشد با نشانههایی از ابهام امنیتی روبهرو شود، طبیعی است که در طولانیمدت قادر نخواهد بود خود را با چرخشهای تاکتیکی و عملیات تهاجمی رقیب هماهنگ سازد. آنچه ایران از مارس ۲۰۲۵ تجربه کرد، مبتنی بر نشانههایی از دیپلماسی فریب بوده است. حوزه راهبردی و دیپلماتیک ایران در این دوران تاریخی نتوانست درک دقیقی نسبت به اهداف راهبردی اسراییل و امریکا به دست آورد، به همین دلیل است که در وضعیت غافلگیری قرار گرفت. غافلگیری تاکتیکی ایران چالشهای امنیتی و راهبردی خاص خود را به وجود آورد. امریکا و اسراییل در روزهای اول جنگ ابتکار عمل لازم برای کاهش قدرت تاکتیکی ایران را دارا بوده و به همین دلیل است که ایران با چالشهای امنیتی جدی و فراگیری روبهرو شد. غافلگیرسازی ایران در فضای دیپلماسی ابهام و دیپلماسی فریب را میتوان به عنوان بخشی از سیاست امنیتی اسراییل و امریکا در ارتباط با ایران دانست.
در چنین شرایطی بود که اسراییل توانست اقدام تهاجمی خود را علیه ایران شکل داده و از این طریق بخشی از سرمایه تاکتیکی ایران را از بدنه عملیاتی و دفاعی جمهوری اسلامی در روند دفاع متقابل محدود و بیاثر سازد. در شرایط موجود نیز گزینههای تاکتیکی امریکا و اسراییل برای ایران متنوع و پرمخاطره است، علت اصلی آن را باید در ابهام تاکتیکی امریکا جستوجو نمود. نتانیاهو بر عملیات پرشدت و اعاده کنش اطلاعاتی علیه رهبران و نهادهای سیاسی ایران تاکید دارد، درحالی که دونالد ترامپ سیاستهای مرحلهای را در دستور کار قرار داده است. اگرچه شواهد نشان میدهد امریکا و اسراییل در دیدار نتانیاهو از واشنگتن به نتایج مطلوب و هماهنگی نایل شدهاند، اما واقعیت آن است که هنوز تصمیمگیری نهایی در ارتباط با کنش عملیاتی و امنیتی امریکا نهایی نشده است. بسیاری از شواهد نشان میدهد که جنگ علیه نهادها و ساخت سیاسی ایران اعاده خواهد شد، اعمال چنین سیاستی نیازمند آن است که زیرساختهای کنش سیاسی و دیپلماتیک آزمون شود. بحث اصلی ترامپ امریکا آن است که ایران چه سیاستی را در ارتباط با سایتهای هستهای در دستور کار قرار میدهد. پرسش بعدی آن است که سایتهای هستهای در فضای بازرسی بینالمللی قرار گیرد، چه نتایجی در حل و فصل مسالمتآمیز مناقشه خواهد داشت.
بحث اصلی آن است که آیا انعطافپذیری ایران منجر به افزایش مطالبات امریکا میشود یا اینکه در فضای آتشبس زمینه برای توافق سیاسی وجود خواهد داشت. طبیعی است که هرگونه توافق سیاسی مازاد امنیتی بیشتری برای ساخت سیاسی نظم اجتماعی ایران، ایالاتمتحده و اسراییل به وجود میآورد. چنین رویکردی ورود پذیرش گروههای تندرو در اسراییل نبوده و نتانیاهو تلاش دارد تا سیاست مقابله پرشدت برای ریزش ساختاری را در ایران پیگیری کند. ریزش ساختاری به معنای کنش عملیاتی علیه نهادهای سیاسی و رهبرانی است که در نتیجه آن زمینه برای خلأ قدرت سیاسی و عملیاتی ایجاد شود. در چنین شرایطی چالشهای امنیتی فزایندهای در برابر ایران ایجاد میشود. ضرورتهای راهبردی ایران ایجاب میکند که دیپلماسی همواره به عنوان یکی از ضرورتهای کنش راهبردی مورد توجه زمامداران قرار داشته باشد. کنش دیپلماتیک به مفهوم آن است که شناخت دقیقی نسبت به اهداف و سیاست هر یک از بازیگران به وجودآید. درک اهداف راهبردی امریکا و اسراییل همچنین گزینههایی که هر یک از بازیگران در فضای ابهام راهبردی فراروی خود دارند، به عنوان بخشی از واقعیتهای آینده سیاست امنیت منطقهای محسوب میشود.