عصر ایران؛ نسترن فراهانی- در روزهایی که شعلههای جنگ خاموش شده و آتشبس موقت میان ایران و اسرائیل بر منطقه سایه انداخته، پرسش اصلی دیگر نه درباره بُرد موشکها که درباره بُرد اعتماد عمومی است.
مردمی که بیپناهی را زیر آسمان تهدید تجربه کردند، حالا پرسشی تازه دارند: آیا در صلح نیز دیده خواهند شد؟ آیا کار به دستانی که در روز بحران پشتوانۀ مردم را مطالبه میکردند، امروز هم آماده اند خواستها و طیفهای متنوع را به رسمیت بشناسد و بازتعریفی تازه از رابطه خود با جامعه ارایه دهد؟
وحدت اضطراری و همبستگی پایدار
در روزهای حساس منازعه ایران و اسرائیل از 23 خرداد تا سوم تیر 1404، هنگامی که موج حملات اسراییل به تأسیسات نظامی ایران و پاسخ موشکی ایران به حیفا، عسقلان و دیمونا آغاز شد، مردم در سراسر کشور - فارغ از گرایش سیاسی و قومیت و سبک زندگی- با کنشهایی چون اهدای خون، حضور در پویشهای رسانهای و مشارکت در فضای هشدار پدافندی، نقشی پررنگ ایفا کردند. در همان روزها، هشتگ «#ایران_تنها_نیست» در توییتر فارسی به ترند نخست تبدیل شد.
همزمان، رسانههای داخلی - حتی جریانهای منتقد -موضعی کمسابقه در دفاع از تمامیت ارضی کشور گرفتند. یادداشت عباس عبدی در شرق با تیتر «حمله به ایران، پایان گفتوگو نیست» و بیانیه حزب اتحاد ملت با تأکید بر «حمایت کامل از دفاع مشروع»، نمونههایی از این انسجام کمنظیر بودند. اما همین وحدت ملی، همانقدر که در برابر تهدید خارجی شکل گرفت، در برابر تهدید داخلی نیز آسیبپذیر است؛ تهدیدی بهنام مصادره.
در نخستین روزهای پس از آتشبس، یک رسانه یا شبه رسانه تصویری از حسن روحانی و محمدجواد ظریف منتشر کرد با این جمله: «عجیب نیست اسراییل فرماندهان سپاه را ترور کرد، اما به اینها کاری ندارد؟»؛ عبارتی که عملاً مشروعسازی حذف فیزیکی رقبای سیاسی را تداعی میکرد.
همزمان، برخی تحلیلگران خاص در رسانههای مورد حمایت ویژه از «تونل جنگی بیپایان» سخن گفتند و هشدار دادند نباید «فریب آرامش ظاهری» را خورد. چنین گفتارهایی، بیش از آنکه در خدمت امنیت ملی باشند، حامل این پیاماند که «جنگ هنوز تمام نشده»؛ و اگر پایان نیافته باشد، شاید حذف سیاسی را نیز میتوان ادامه داد.
روایت رسمی یا بازتعریف رابطه؟
در روزهای پس از آتشبس، سخنگوی دولت پزشکیان در نشست خبری گفت: «وحدت ملت ایران در برابر تجاوز بیپاسخ نخواهد ماند؛ این همبستگی باید به همه عرصهها تسری پیدا کند.» اما آنچه گفته نشد، این بود که تسری این همبستگی چگونه ممکن است، اگر ریشههای بیاعتمادی همچنان در ساختار قدرت باقی بمانند؟
در همین بازه زمانی، خبرهایی مبنی بر بررسی وضعیت برخی زندانیان سیاسی در شورای امنیت ملی منتشر شد، اما هیچ موضع رسمی در تأیید یا تکذیب آن گرفته نشد.
در همان حال، برخی وحدت ملی را نه حاصل بلوغ جامعه، بلکه نشانه «بازگشت به محور انقلاب» خواندند؛ روایتی که عملاً نقش عقل جمعی جامعه در لحظه بحران را انکار میکرد و وحدت را به اطاعت تقلیل میداد.
در برابر این روایت مصادرهشده اما صداهایی از دل سیاست ایران برخاستند که خواستار حفظ منطق عقلانیت پس از جنگ شدند و اینجا دقیقاً همان نقطهای است که پیشنهاد ایران دوستان و گرایش های معتدل و میانه سیاسی نیز وارد صحنه میشود.
از نظر آنان، همانگونه که در جنگ به «خِرَد نظامی» اعتماد شد، در صلح نیز باید به «خِرَد سیاسی» بازگشت و این بازگشت، فقط با چند حرکت نمادین ممکن نیست.
بازسازی انسجام ملی یعنی بازسازی بستر گفتوگو، بازگشایی فضای رسانه، پایان دادن به برخوردهای امنیتی با منتقدان، و اعتماد به نخبگان مستقل.
بازسازی اعتماد میان ملت و حاکمیت، نیازمند یک چرخش واقعی در رویکرد حاکم است. چرخشی که از دل بحران بجوشد، نه با هدف کنترل بحران، بلکه با هدف تغییر پایدار
مردم ایران نشان دادند در لحظه تهدید، میتوانند فراتر از همه شکافها بایستند و کشور را تنها نگذارند. اما این ایستادن، اگر در روز صلح نادیده گرفته شود، دیر یا زود به ناامیدی بدل خواهد شد.
با این نگاه امروز انتخابی سرنوشتساز در برابر است: یا از سرمایه همبستگی ملی استفاده میکنند تا فضای داخلی را ترمیم و بازسازی کنند، یا با مصادره آن، همان سرمایه را علیه خود به کار خواهند گرفت.
اگر جنگ، بزرگترین آزمون اعتماد بود، حالا صلح، بزرگترین آزمون بلوغ سیاسی است و در این آزمون، تنها آنهایی خواهند ماند که به زبان گفتوگو وفادار بمانند. مردم ایران وفاداری خود را نشان دادند؛ حالا نوبت ساختار سییاسی است که نشان دهد به این وفاداری ارج مینهد تا اگر خدای ناکرده دوباره اتفاقی افتاد شاهد تکرار همین رفتار باشیم نه متفاوت با آن.