او میگوید: بیشک مهمترین و باارزشترین گهر در میان دیوانهای شاعران همانا التفات به وطن و هراینه حفظ و حراست مرزهایی است که حدود و ثغور آن را قرنها پیش، مرزبانانی از نوع حکیم طوس تعیین کردهاند. در حقیقت وطنپرستی دغدغهای بوده که از همان سدههای نخستین به آن توجه شده و مثلا یکی از نقاط عطف و اتصال چنین بینشی شاهنامه است. این مصاحبه را به نقل از «ایسنا» بخوانید.
با التفات به رخدادهای اخیر خوشحال میشویم نظرتان را درباره این مساله بشنویم. میدانیم که در متون ادبی بهویژه اشعار شاعران، از «ایران» گاهی به عنوان «مام وطن» یاد شده.
من هر وقت به وطن فکر میکنم اولین چیزی که در ذهنم نقش میبندد شعر بهغایت زیبای ابوالقاسم لاهوتی با آن تعابیر رساست که در معانی و بیان این شاعر قد برافراشته. میدانید که در سالهای پس از مشروطه تلقی خاصی از وطن در اذهان پدید آمد که بازتاب وسیع آن را میتوان در متون ادبی، بهویژه شعر شاعران مشاهده کرد.
اتفاقا در سفری که چند سال پیش، در اواسط دهه ۹۰ به مسکو داشتم با گروهی از دوستان بر مزار لاهوتی حاضر شدیم و ضمن ادای احترام و قرائت فاتحه، یادش را گرامی داشتیم. شعری که لاهوتی درباره میهن سروده شعر معروفی است و واقعا ارزش این شعر در روزهای اخیر که سرزمین ما مورد تجاوز نیروهای متخاصم قرار گرفته بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. تیری که لاهوتی با این شعر در کمان معانی و بیانش نهاده همچنان در پرواز است و مرزهای عشق ما را به میهن مشخص میکند. به همین دلیل این شعر لاهوتی و نظایر این اشعار را میتوان همان حبلالمتینی دانست که برای متفرقنشدن باید همواره به آن چنگ زد:
تنیده یاد تو در تار و پودم میهن ای میهن!/ بود لبریز از عشقت وجودم میهن ای میهن! / تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی/ فدای نام تو بود و نبودم میهن ای میهن!/ فزونتر گرمی مهرت اثر میکرد، چون دیده/ به حال پرعذابت میگشودم میهن، ای میهن!/ به هر مجلس به هر زندان به هر شادی به هر ماتم / به هر حالت که بودم با تو بودم، میهن، ای میهن!/ اگر مستم اگر هشیار اگر خوابم اگر بیدار / به سوی تو بود روی سجودم، میهن، ای میهن!/ به دست دل گیاهی جز گل رویت نمیروید/ من این زیبازمین را آزمودم میهن ای میهن!
خوشبختانه این بینش همواره در شعر شاعران ایران وجود داشته و در واقع خط قرمزشان حدود و ثغور مرزهایی بوده که هرگز قابل مذاکره نبوده و نیست و با هیچ امتیازی نمیشود حتی یک وجب از آن را جابهجا کرد.
بله، ادبیات فارسی از این نظر واقعا غنی است. دیوانهای شاعران ما معادن گرانبهایی است که میتوان همواره گهرهای ذیقیمتی را از آنها استخراج کرد. بیشک مهمترین و باارزشترین گهر در این میان همانا التفات به وطن و هر آینه حفظ و حراست مرزهایی است که حدود و ثغور آن را قرنها پیش، مرزبانانی از نوع حکیم طوس تعیین کردهاند.
در حقیقت وطنپرستی دغدغهای بوده که از همان سدههای نخستین به آن توجه شده و مثلا یکی از نقاط عطف و اتصال چنین بینشی شاهنامه است. در این اثر حماسی ما به رگههای درخشانی از میهندوستی و وطنپرستی برمیخوریم که تا پیش از آن سابقه نداشته. بهعنوان مثال زمانی که در روزگار انوشیروان ایران مورد تاختوتاز بیگانگان قرار میگیرد حکیم طوس چنان بانگ رسا و فلکپیمایی درمیافکند که طنینش هنوز از سدهها آنسوتر به گوش میرسد:
نمانیم کاین بوم ویران کنند
همی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بُوَد بوم ایرانزمین
چنین گنجینه شایگان و اندیشه پربهایی میتواند ضمان تمامیت ارضی ما را برای همیشه فراهم کند.
شاهنامه بیتردید سند ایران و شناسنامه زبان فارسی است و با توکل به خدا و با اتکا به چنین کتاب ارزشمندی هیچ دشمنی نمیتواند گزندی به تمامیت ارضی این مرز و بوم برساند و سودای خام تجزیه یا تصرف آن را در سر بپرورد. تاریخ هم غالبا در بزنگاههای خطیر همین را نشان داده و ما مردم اغلب در مقابل کوچکترین تعدی و تجاوزی بیمقدمه و با شدیدترین شکل واکنش نشان میدهیم و هر تخطی و تخاصمی را در نطفه خفه میکنیم. در جنگ دوازهروزه اخیر نیز همین مساله ثابت شد و دیدیم که دشمن چطور با پیشنهاد آتشبس، ترک مخاصمه کرد و عقب نشست.
فردوسی با دقتی مثالزدنی مرزهای این اندیشه و بینش، یعنی وطنپرستی و میهندوستی ما را به عنوان مردمانی نژاده و آزاده، بیش از هزار سال پیش، در کتاب گرانسنگ خویش ترسیم کرده و در تعریف ایرانیان و نگرش و بینش این مردم چنین تصویر درخشان و شایانی را در معرض دید جهانیان نهاده:
همه یکدلانند و یزدانشناس
به نیکی ندارند از بد هراس
دریغ است ایران که ویران شود
کُنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستن گه شهریاران بدی
چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه روی یکسر به جنگ آوریم
جهان بر بداندیش تنگ آوریم
ز بهر بر و بوم و پیوند خویش
زن و کودک و خرد و فرزند خویش
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
میشود گفت نقشه راه حراست از ایران را هیچکس بهتر از فردوسی ترسیم نکرده. ابیاتی دارد که واقعا تعویذ و حرز است در حفظ مام وطن و تعیین سرحدات جغرافیایی و تاریخی.
واقعیتی است که خویش و بیگانه به آن اقرار کردهاند. به همین دلیل است که تئودور نولدکه در یکی از مقالات ارزشمند خود وقتی به شاهنامه میرسد وطنپرستی فردوسی را اشتیاق زایدالوصف او برای ملتی میداند که وحدت و بزرگواری آن از مدتها پیش از بین رفته بود.
نکتهای که دکتر محمدامین ریاحی هم بهدرستی به آن اشاره کرده و معتقد است که در عصر فردوسی که ایران از یکسو در معرض آماج تهاجم اعراب بود و از سوی دیگر اقوام بیابانگرد تازهنفسی از شمال شرق به ایران میتاختند، شاهنامه فردوسی پیامی به مردم ایران بود برای برانگیختن روح پایداری در برابر خطرها. این پیام در سراسر شاهنامه از آغاز تا انجام آن به گوش میرسد.