به همین دلیل فرد که از دولت یا بهرهای نبرده یا اصلاً نمیداند دولت چه چیزی است مجبور میشود خودش بپاخیزد و علیه ظلمی که رواشده به میدان برود. شاید معروفترین این آثار تنگسیر اثر صادق چوبک در ادبیات فارسی (که البته توسط امیر نادری به فیلم سینمایی نیز تبدیل شده) و فیلم سینمایی قیصر اثر مسعود کیمیایی باشد. وجه مشترک هر دو آن است که دولتی وجود ندارد که فرد متضرر (به هر علتی) خود را تنها و بیپناه نپندارد و از سوی دیگر، ملجایی قانونی وجود ندارد که وظیفهاش رسیدگی به نیازهای مردم و مجازات خاطیان قانونشکن باشد. وجه دوم اشتراک این دست آثار اغلب آنست که قانونشکنی اربابان زورگو توسط این قهرمانان داستان با شکستن قانون یا خشونت بیپایان پاسخ داده میشود. به عبارتی در نبود دولت چیزی که اتفاق میافتد آن است که در ازای کشتهشدن یا مورد ظلمواقعشدن، خشونت و قتل رخ میدهد. این واقعیتی است که در ادبیات و سینمایی ما به خوبی بازنمایی شده است. بنابراین نشان میدهد که در ذهن ایرانیان در ادوار تاریخی گذشته، دولت مسئولیتپذیر نبوده و افراد برای احقاق حق باید خودشان اقدام کنند. این مقدمه اگرچه ممکن است ظاهراً با مستند «ناگهانگی» اثر علی نیکبخت ساختهشده در سال ۱۳۹۸، چندان ارتباطی نداشته باشد، اما حلقه مفقوده هر دو مفهومی است به نام دولت مدرن که در همه این مواردی که شمرده شد، به شکلی حضور ندارد.
هرچند در تعریف دولت، اجماعی نیست، اما آنچه در فضای واقعی جهان رخ داده، حضور دولتهایی است که از یکسو باید برای رشد و پیشرفت حوزه جغرافیایی خود بکوشند و از سوی دیگر امنیت مردمان خود را تضمین کنند. به عبارتی در سادهترین شکلهای ممکن، از دولتها انتظار میرود بتوانند علاوه بر ارتقای سطح کمی و کیفی زندگی جمعیت خود، از مفهوم امنیت غافل نباشند. بنابراین در این تعریف دولت، مستقل از قوه مجریه بوده و شامل کلیه نهادهای حکومتی است که کار قانونگذاری، اجرا و نظارت را برعهده دارند. از سوی دیگر گروهی از صاحبنظران دولت را در اشکال مختلف نیز تعریف کرده و نامهایی بر آن نهاده که طبق آن سیستم اداره کشورها متفاوت میشود. اما در مجموع تفاوت چندانی در هدفگذاری دولتها نیست. دولتها با هر نگاه و مکتب و سیستمی که به وجود آمده یا رأی اکثریت را کسب کردهباشند، وظایف مهمی در مورد ملت دارند که اهم آنها ذکر شد.
به نظر میرسد مفهوم اصلی ناگهانگی دستگذاشتن بر مفهوم بیدولتی است. بیدولتی نیز مفهومی نسبی است و شامل تمام عرصه جغرافیایی مورد حکومت خود نمیشود. به عبارتی بیدولتی یعنی هنگامی و جایی که دولت نتواند حضور بهموقع و مناسبی داشته باشد، بنابراین مردم خودشان دست به کار میشوند و چون حضور مردم به معنای عدم سازماندهی و داشتن سازوکار مناسب و متناسب با شرایط اقلیمی، فرهنگی، تاریخی و نوع بحران است، این مسئله در بحرانها به جای کمک به بحرانزدگان، ممکن است فاجعهآفرین باشد. نمونههای این فجایع در کشوری که به گفته بسیاری از صاحبنظران دانشگاهی و دولتی، کشوری بحرانخیز است، در طول سالیان گذشته و به خصوص در بحرانهای طبیعی مانند سیل، زلزله، آتشسوزی و غیره تعداد قابل ذکری است.
به عنوان نمونه زلزله بویینزهرا در شهریور ۱۳۴۱ به وقوع پیوست و توانست بخش زیادی از این شهر را نابود و بنابر آمارهای غیررسمی موجود چیزی حدود ۱۲۰۰ نفر را به کام مرگ بکشد، در آن روزها احساسات ایرانیان را جریحهدار کرد. در نبود دولتی که بتواند به موقع به سوی امدادخواهان برسد، مردم دست به کار شدند و خود این خلأ را پرکردند. البته آن قدر در این زمینه مسئله بیدولتی پررنگ بود که روایتهایی شفاهی وجود دارد که جهانپهلوان غلامرضا تختی مسیری را در تهران پیاده طی کرد تا از مردم طلب کمک به زلزلهزدگان بویین زهرا کند. گفته شده که در این راهپیمایی توانست هدایای غیرنقدی و نقدی قابل ذکری را جمعآوری کند. مثال دیگری که در اینباره میتوان آورد وقوع زلزله در روز دوم دیماه ۱۳۸۲ در شهر بم است. بنا بر آمارهایی که هیچگاه به شکل رسمی اعلام نشد، چندهزار نفر کشته شدند. دراین بین اولین مشکل که دولت برای امدادرسانی و کمک به این مردم داشت، به روایت شاهدان عینی بستهشدن جادههای زمینی برای امدادرسانی به خاطر سرریزشدن هدایا و نیروهای داوطلب امدادرسان مردمی با ماشینهای شخصی بود. البته به روایت شاهدان عینی این مسئله در زلزله سال ۱۳۹۶ کرمانشاه تا حد زیادی مدیریت شد. یعنی نیروهای نظامی در جادهها اجازه ورود ماشینهای حمل مایحتاج ضروری و اولیه را نمیدادند و تنها در صورتی میتوانستند مجوز عبور بیابند که مقامات تأیید میکردند مقصد آنان هنوز نیازمندانی به کالاهای مورد حملشان وجود دارد. در حالی که حضور به موقع و مناسب همراه با تجهیزات کافی مبتنی بر شناخت شرایط اقلیمی و نوع بحران توسط نیروهای آموزشدیده مدیریت بحران که اتفاقاً در همین بخشها شامل سازمان مدیریت بحران، هلال احمر و نهادیی از این دست، شاغل هستند، خود میتواند هزینههای بحران را تا حد زیادی کاهش دهد. اما سئوال اینجاست که چرا دولت در این گونه موارد نتوانسته به موقع حضور یابد و خود این مسئله منشأ بحرانهای دیگر غیرطبیعی شده که پیامدهای آن نیز به اندازه عواقب بحرانهای طبیعی قابل ذکر و بررسی و تدقیق است.
مستند ناگهانگی، به جای انعکاس باحرارت و شوق کمکهای مردمی در زمان بحران سیل در مناطق جنوب شرقی کشور یعنی استان سیستان و بلوچستان در سال ۱۳۹۸، که در رسانههای ملی نه فقط در این بحران، بلکه در رویدادهای مشابه به کرات شاهد آن بودهایم، به آسیبشناسی این دست کمکها پرداخته و از این جهت بر نقطه مهمی دست گذاشته و صرفاً به جای ارزشبخشیدن به مفاهیمی مانند نوعدوستی در موقعیت بحران، بیان میکند که حتی این نوعدوستی اگر قرار است به کمک و حل مسائل بحرانی بیانجامد باید در شکلی کانالیزهشده صورت بگیرد. در جایی از این مستند یکی از مدیران هلال احمر مخالف حضور نیروهای آموزشندیده در این موقعیت است. او دلایل محکمی هم دارد، اما در مقابل گروههایی هم هستند که از مشکلات مربوط به وجود سلسلهمراتب دولتی در ارائه کمک در هنگام بحران میگویند. در نهایت هرچند مستند نتیجهگیری را به شکلی علنی اعلام نمیکند که شاید این هم نقطه ضعفی برای آن باشد، اما میتوان گفت باید بحرانهای طبیعی و غیرطبیعی در کشور توسط نیروهای آموزشدیده مدیریت و کنترل شود. حضور مردم با ماشینهای بزرگ برای امدادرسانی غذا و مایحتاج اولیه و ضروری ممکن است در نگاه اول نوعی ابراز احساسات همنوعدوستانه باشد که اتفاقاً به وفاق ملی نیز میانجامد و در جای خود بسیار مغتنم و انساندوستانه است، اما در نگاهی عمیقتر که در ناگهانگی به خوبی طرح شده، نشان میدهد که مانند مُسکن برای دردهای عمیق و زخمهای کاری تنها تا یک مدت کوتاه مؤثر است و هنگامی که این احساسات همنوعدوستی با گذشت زمان و با قرارگرفتن در شرایط معقول فروکش کند، دولتی که همیشه به مردم اتکا داشته و به همین منظور نتوانسته مشکلات خود را ببینید و راه حل مناسبی پیدا کند، همچنان خودش به یک بحران در مواقع بحران بدل خواهد شد. از این رو طرح این مسئله در این مستند به نظر میرسد میتواند به نقطه شروع مناسبی در این مباحث بدل شود.
فیلم مستند ناگهانگی به کارگردانی علی نیکبخت روایتی است آسیب شناختی از یک تداخل فرهنگی در هنگامه بحران های طبیعی مثل سیل. این فیلم درصدد است نشان دهد چگونه ناآگاهی در مورد پیامدهای ناخواسته دخالت های انسانی در مسیر طبیعی یک ساختار اجتماعی باعث وقوع بحرانی اجتماعی در منطقه می شود. در نمای از بالا، زمینهایی خاکی را میبینیم که با خانههای اهالی به شکل مکعبهایی پراکنده پوشیده شده است، مسیرهای آبگرفته به رنگ فیروزهای در هماهنگی با گنبد فیروزهای مرکز روستا جلب نظر میکند، چند درخت پراکنده و طبیعتی آرام و بیهیاهو. سیلاب چنان به سادگی راه خود را از میان خانه و کاشانه مردم پیدا کرده است که گویی به تماشای قابی از همزیستی طبیعی میان مردم و طبیعت آمدهایم در این نگاه از بالا جز زیبایی طبیعی منطقه چیزی به چشم نمیآید.