عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر چند در سالهای اخیر پرداختن به وجوه احساسی و تراژیک عاشورا در ادبیات رسمی و کلیشههای صدا وسیما از جنبههای دیگر فزونی گرفته و میدان به مداحانی سپرده شده تا بیشتر از «چگونگی» رخداد بگویند تا «چرایی» آن اما از رموز ماندگاری نام حسینبن علی علیهالسلام یکی هم این است که اگر چه در دنیای سنت رخ داده و در دل سنت بالیده اما آموزههای مدرن را هم میتوان در آن یافت.
(امسال البته به خاطر آن که اندکی قبل از محرم درگیر جنگ ناگهانی 12 روزه شدیم و فضا حماسی شد میدان از مداحان اشک گیر گرفته شده و بر وجوه دیگر هم تأکید می شود و از این حیث با سال های قبل متفاوت است و از حیث توجهات ملی شاهد نگاه مدرن هستیم).
اول/ اقرار علیه خود
«بیعت اجباری» را که از حسین خواستند و تن نداد در نگاه امروزی میتوان شبیه به واداشتن به اقرار شخص علیه خود دانست. به این اعتبار او دو گزینه داشت: یا به اجبار بیعت کند آن هم با کسی که به لحاظ ظاهری هم توافقات بعد از صلح با معاویه را رعایت نکرده بود که به معنی اقرار علیه خود بود یا تن ندهد و بهای آن را با جان بپردازد. راه و مجال بازگشت را هم از او ستانده بودند.
یکی از فعالان چپ در سالهای یپیش از انقلاب (کوروش لاشایی) در توجیه "اعتراف علیه خود" گفته بود: برای خلاص شدن چهار راه داشتم:
اول این که دروغهایی را به دیگران نسبت دهم که آنان را گرفتار میکرد.
دوم این که اعمال راست و اهداف واقعی آنان را لو دهم که باز گرفتار و مجازات میشدند.
سوم این بود که مقاومت کنم و لام تا کام حرف نزنم که به معنی قبول مرگ و شکنجه بود و من آدم این کار نبودم.
چهارم اما اعتراف علیه خودم بود که کسی را به دردسر نمیانداخت و جان خودم را هم نجات میداد.
گزینه اول را چون کاملا غیر اخلاقی بود انتخاب نکردم. گزینۀ دوم نیز بزدلانه بود. سومی اگرچه قهرمانانه بود ولی از عهدۀ من خارج بود و چهارمی را برگزیدم.
شأن امام البته از این قیاسهایی از این دست بالاتر است و در مثل مناقشه نیست اما اگر زیر بار بیعت اجباری میرفت هویت خود را انکار کرده بود و راهی جز بذل جان باقی نمانده بود.
نقل است که بعد از خلیفۀ دوم به امام علی گفته بودند به دو شرط شورای 6 نفره به او رأی میدهد. اول اعلام وفاداری به سیرۀ رسولالله و دومی سیرۀ شیخین. پاسخ علی علیه السلام قابل تأمل است: این که اگر قرار بر سیره و شیوۀ شیخین باشد چرا او؟ و اگر قرار بر ادامۀ همان راه است دیگری را برگزینید. به عبارت دیگر این مقاومت از سر ستیز و عناد نیست. در پاسداشت گوهر وجودی و هویتی است. «حسین»ی که زیر بار بیعت اجباری و به زبان امروز اقرار علیه خود میرفت نیز دیگر حسین نبود ودر واقع از حسین بودن خود یا از گوهر وجود خود دفاع کرد.
در دنیای مدرن البته دربارۀ اقرار علیه خود گفته شده اگر با مواضع قبلی یا بعدی در شرایط آزاد سازگار نبود نباید بر اقرار کننده خرده گرفت چون نجات جان بر هر امر دیگر مقدم است. امام حسین اما اگر تن به بیعت اجباری میداد هم گوهر خویشتن را نفی کرده بود، هم دیگران را به دردسر می انداخت و چنین نکرد.
دوم/ قبول حکومت به خاطر دعوت مردم
امام حسین به خاطر آن که خلافت را حق خود می دانست روانه کوفه نشد. چون بر این مبنا نه پدر باید 25 سال خلافت سه خلیفه را تحمل کرد و نه برادر حکومت را به معاویه وامی گذاشت بلکه بر اساس نامههایی که از کوفه دریافت کرده بود رهسپار آن سرزمین شد و قبلتر نیز مسلم بنعقیل را فرستاده بود تا اطمینان خاطر حاصل کند.
به بیان دیگر اگر دعوت نشده بود یا زمینهای احساس نمیکرد یا زودتر به او خبر میدادند که کوفیان منصرف شده اند یا بر سر پیمان نمیمانند هرگز به اتفاق خانواده روانه نمیشد و اساساً همین ترکیب کاروان نشان میدهد که برای جنگ و ستیز نرفته بود اما راه را بستند و گفتند یا «بیعت به اجبار» یا «مرگ» و دومی را برگزید نه آن که به قصد تصاحب حکومت لشگرکشی کرده باشد یا بخواهد جان شیرین عزیزترین کسان خود را به خطر اندازد چرا که گفته شده تا 17 برادر و خواهر - از اولاد امام علی - و اطفال نیز همراه بودهاند.
او از پدر شنیده بود که قدرت را چون آب دهان یا عطسۀ بز یا کفش پاره خوار و بیارزش میشمرد مگر آن که به قصد احقاق حق و اقامۀ عدالت باشد و اشاره شد 25 سال دوری پدر از حکومت را دیده بود و صلح برادر و توافق بر سر واگذاری حکومت و خلافت به معاویه به جای اصرار بر ماندن به رغم خواست مردم را نیز.
از این رو خلاف سیرۀ امامین سلف عمل نکرد و اگر رفت به خواست مردم بود اما آن سو بر سر پیمان نماندند. پس به زبان امروز نه به قصد حکومت رفت و نه براندازی. دعوت شده بود و رفت ولی در میانه راه را بر او بستند و مخیر کردند بین ذلت بیعت اجباری و حفظ شرافت و روشن است که کدام را برگزید.
اما چرا مدرن؟ چون در دنیای سنت، تمایل مردم معیار نبود و حکام خود را محق میدانستند. امام حسین زمان پیامبر را هم درک کرده بود اگرچه در طفولیت و شیوۀ حکم رانی پدر و نوع مواجهۀ برادر بزرگوار را در جوانی و میان سالی دیده بود و قصد تحمیل قدرت به مردم را نداشت.
دومین آموزۀ مدرن قیام عاشورا همین است. از این رو این ادعا گزاف نیست که اگر تمایل و دعوت و انبوه نامهها و اعلام وفاداری که در سریال «مختارنامه» هم به زیبایی به تصویر کشیده شده و بی وفایی یا پیمان شکنی کوفیان نبود ( دربارۀ بیوفایی اهل کوفه البته مرحوم هاشمی رفسنجانی معتقد بود اغراق شده چرا که بیشتر فریب خورده بودند یا ترسیدند که نماندند) چه بسا حرکت به سمت کربلا انجام نمیشد. تفسیرهای دیگر البته در نگاه بر اساس آموزههای مدرن جای نمیگیرد.
سوم/ نفی تبدیل خلافت به سلطنت موروثی
آموزۀ دیگر که با دنیای مدرن سازگار است نفی حکومت به شکل موروثی و با تعیین جانشین از جانب حاکم قبلی است. هر چند برخی از مدعیان نگاه مدرن در روزگار ما اصرار دارند سلطنت موروثی را مدرن جلوه دهند ولی انتقال قدرت به شکل موروثی به غایت ارتجاعی است و زشتتر این که زیر عنوان دیگر انجام شود. در سلطنت از قبل اعلام میکنند ولی گاه ذیل نام جمهوری پسر را جای پدر مینشانند. اتفاقی که در روزگار ما در سوریه و جمهوری آذربایجان و کره شمالی رخ داد.
به یاد آوریم که رهبر فقید انقلاب در 12 بهمن 1357 تصریح کردند به فرض که مجلس مؤسسانی که رأی به انقراض سلسلۀ قاجاریه داد و رضا خان را بر سریر سلطنت نشاند قانونی بوده باشد اما «پدران ما چه حقی داشتند که سرنوشت نسلهای بعدی را تعیین کنند؟»
در انقلابات دنیای مدرن نیز با همین استدلال سلطنتها به جمهوری تبدیل میشوند هر چند که در اروپا سلطنتهای غیر استبدادی هم هست ولی مراد انتقال قدرت و حکومت واقعی و نه سلطنت نمادین به صورت موروثی است. در صدر اسلام معاویه که درون امپراتوری تازه تأسیس حکومت در حکومت تشکیل داده بود اما با نگاهی که احتمالا به شیوۀ سلطنت در ایران داشت جانشین بعدی خود را تعیین و عملا خلافت را به سلطنت تبدیل کرد.
این اقدام اما نقض صریح یکی از مواد صلح او با امام حسن بود که به موجب بند اول خلاقت و حکومت را به معاویه وامیگذارد و در بند دوم طرف مقابل تعهد میکند جانشین تعیین نکند. تا معاویه زنده بود امام حسین به پیمان وفادار بود و تحمل میکرد. هم در 10 سال اول در حیات حسنبن علی علیه السلام و هم در 10 سال دوم که نمیخواست قراردادی را که برادر بسته بود زیر پا بگذارد.
به موجب این پیمان صلح خلافت به معاویه واگذار و لعن علی علیهالسلام متوقف و امام حسن از تسلیم 5 میلیون درهم موجود در خزانه معاف و قرار میشود یک میلیون درهم از خراج «داربگرد» را معاویه بین بازماندگان شهیدان دو جنگ صفین و جمل توزیع کند. (صلحالحسن/ شیخ راضی آلیاسین و سیرۀ پیشوایان، هر دو هم مورد استناد آیتالله ناصر مکارم شیرازی).
انتصاب یزید به جانشینی اما نقض این پیمان بود و بالطبع تعهد امام حسین به آن هم خاتمه یافته تلقی میشد. مخالفت با انتصاب حاکم بعدی به دست حاکم فعلی - ولو پسر او نباشد- یک آموزۀ مدرن است. همچنین متعهد ماندن امام حسین به پیمان، 10 سال بعد از شهادت برادر.
در نظر داشته باشیم که اگر تعهد حسینبن علی به صلح با معاویه تنها به خاطر رودربایستی و ملاحظۀ برادر بزرگتر بود طبعا در فاصلۀ 10 سالۀ 51 تا 61 دیگر این محظور منتفی شده بود اما صبر کرد تا آن طرف نقض کند و چه پیمانشکستنی که همانا نصب جانشین و خلاف توافق بود. (ادامه دارد)