خبرگزاری مهر؛ یادداشت مهمان - حسین سماحه، پژوهشگر لبنانی: هرکس تصور کند رخدادهای اخیر در خاورمیانه (به ویژه حملهای که اسرائیل علیه ایران آغاز کرد و بازتاب آن سراسر جهان را درنوردید) تنها نزاعی بر سر نفوذ منطقهای، هراس از فناوری هستهای، یا تلاشی برای سرنگونی یک نظام سیاسی بوده است، دچار خطای راهبردی بزرگی شده. شاید دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا، در تشخیص اینکه تغییر رژیم ممکن است یکی از نتایج این درگیریها باشد، بیراه نمیگفت؛ اما اشتباه، در تحلیل ریشههای ماجراست.
ذهن ترامپ و همپیمان دیریناش نتانیاهو، بهسوی جنگی رفت که اهدافی آشکار و اعلامشده داشت؛ از انهدام تأسیسات هستهای ایران گرفته تا نابودی آنچه «تهدید موشکی ایران» مینامیدند. اما نه اهداف تاکتیکی محقق شد، نه رؤیاهای راهبردی تعبیر یافت. سخنان متناقض ترامپ در برهههای گوناگون، خود گواهی بود بر شکستی که تنها در عرصه نظامی نبود، بلکه در سطحی ژرفتر و تمدنی ریشه داشت؛ صراعی که از سپیدهدم تاریخ میان تمدنها در جریان بوده است.
اما آیا این، پایان یک رویارویی چهار دههای است که با تجهیز، آموزش، منازعات نیابتی، تهدید و تحریم شکل گرفته؟ یا تنها سطحی از بحرانی عمیقتر را نمایان میسازد؟
در جهانی که قدرت دیگر نه فقط با زرادخانههای موشکی بلکه با منطق «فراقدرتها»، هوش مصنوعی امنیتی و جنگهای فناورانه تعریف میشود، نمیتوان نبردها را با معیارهای کلاسیک سنجید. جنگ امروز، بیش از آنکه بر سر منابع یا فناوری باشد، بر سر «مرکزیت تمدنی» است؛ همان مفهومی که فوکویاما در ۱۹۹۲ و هانتینگتون در ۱۹۹۶ بهتفصیل درباره آن نوشتند. بر این مبنا، جنگ ایران، اسرائیل و آمریکا را باید تبلور برخورد دو پروژه تمدنی دانست: پروژه اسلامی در حال شکلگیری که داعیه ارائه الگویی بدیل دارد، و پروژههای تمدنی تثبیتشدهای که با تمام توان در برابر آن صفآرایی کردهاند.
ایران که هسته انقلاب اسلامی و تجسم تمدنی آن در ابعاد ژئوپلیتیکی است، تلاش دارد جایگاه تاریخی خود را بازتعریف کند؛ جایگاهی فراتر از نقشی که غرب، از دوران استعمار و سپس صنعتیشدن، برایش تعیین کرده بود: «ژاندارم خلیج» یا بازیگری تابع در نظم جهانی. امروز، ایران در پی تبدیلشدن به الگوی تمدنیای است که میان فناوری پیشرفته و حاکمیت ارزشی توازن ایجاد کند. مدلی که برای جهان لیبرال سرمایهداری و نظم امنیتی اسرائیلی، چالشی تمامعیار محسوب میشود.
از نگاه اسرائیل، تهدید واقعی در ماهیت سلاح نیست، بلکه در ماهیت صاحب آن است. خطر از جایی آغاز میشود که سلاح در دستان یک ذهنیت عقیدتی قرار میگیرد که نظم موجود را برنمیتابد. به همین دلیل، دکترین صهیونیستی هرگونه دانش یا تکنولوژی هستهای را در اختیار کشورهای اسلامی تاب نمیآورد.
با عبور ایران از فاز دفاعی به فاز ابتکار، مؤلفههای تمدنی نقشی تعیینکننده در سیاست و امنیت منطقه یافتهاند. ایران، با سرمایهگذاری بر توان بومی در تولید، صادرات، استقلال فناورانه و مقاومت اقتصادی، نهتنها از تحریمها عبور کرده، بلکه از آنها ابزار تقویت درونی ساخته است؛ همانگونه که در دور جدید تحریمها -که سختترینها در تاریخ آمریکا خوانده شد- عملاً شاهد ناکامی آنها بودهایم.
از منظر نظریهپردازان غربی همچون هانتینگتون، تمدن اسلامی به دلیل شمول ایدئولوژیک، فراملیبودن، و تکیهاش بر مرجعیت الهی، تهدیدی مضاعف است: این تمدن نهتنها نمیخواهد عضوی تابع در نظم جهانی باشد، بلکه توان بسیج مردمی در سطح فرامرزی دارد. رفتار منطقهای ایران از منظر «محور مقاومت» نیز تبلوری از همین نگاه است: صدور الگو، نه بهصورت دستوری، بلکه از مسیر الهامبخشی. برخلاف آنچه دشمنان ایران ادعا میکنند، این نه انقلاب صادرشده، که انقلابی است که ملتها خود آن را وارد کردهاند.
در لبنان، عراق، یمن و فلسطین، جریانهای مقاومت خود بهسوی تهران آمدند، نه برعکس. حتی پروژه «امت واحده» که مفهومی فراتر از قومیت و مرزهای جغرافیایی دارد، زمانی عینیت یافت که ملتها با آن همداستان شدند. این همان مسیر تاریخی تمدنهاست: پیش از آنکه ساختار بیافرینند، الهام میبخشند.
اگر تهران راهی میرفت شبیه آنچه برخی کشورهای منطقه طی کردهاند (اجازه فروش مشروبات الکلی در خیابانها، برگزاری کنسرتهای پرزرقوبرق غربی، یا گشودن درهای اقتصاد کشور به روی سرمایهداری غارتگر آمریکا) آنگاه نهتنها مخالفتی نمیدید، بلکه خود واشنگتن خواستار ساخت تأسیسات هستهای در ایران میشد؛ چنانکه در دوره شاه پهلوی نیز چنین بود. همان رئیسجمهوری که میتواند با سفر به کشوری منطقهای، پنج تریلیون دلار از جیب مردم آن کشورها خارج کند، هرگز مشکلی با اسلامِ رام، بیخاصیت و قابلسفارشیسازی ندارد. اسلام مطلوب آمریکا، اسلامی است قابل مصرف در نظم جهانی؛ نه اسلام ناب محمدی (ص).
از این منظر، جنگ اخیر نه رویدادی دفعی، بلکه فرایندی تدریجی و تراکمیافته از تقابلها بود: از جنگ نفتکشها تا ترور دانشمندان، از تحریمهای اقتصادی تا تهدیدهای هستهای. اما زمانی که قدرت تمدنی ایران از حد مرزها عبور کرد و در قالب پروژه «محور مقاومت» به واقعیت ژئوپلیتیکی بدل شد، آمریکا و اسرائیل آن را تهدیدی وجودی تلقی کردند.
ترورها، حملات نظامی، پاسخهای موشکی و درگیریهای علنی، همگی نمودهای ظاهری نزاعی ژرفترند. تهدید از نظر استراتژیستهای آمریکایی و اسرائیلی، نه در موشک، که در مدل است: الگوی حکمرانی مبتنی بر ایدئولوژی، خوداتکایی نظامی، و استقلال در روایتسازی.
ایران با پروژهای جایگزین در برابر پروژه جهانیسازی آمریکا ایستاده است؛ پروژهای که عدالت، معنویت و حاکمیت را در مرکز قرار میدهد. از این رو، آنگونه که بریژینسکی و کیسینجر گفتهاند، ظهور چنین تمدنی کافی است تا توازن جهانی دچار لرزش شود.
این جنگ، جنگ بر سر اکنون نیست. نه حتی بر سر دیروز. بلکه تقابل بر سر آینده است؛ میان آنکه خود را حامل پیام آسمانی میداند، و آنکه تنها قدرت را معیار مشروعیت میشمارد.
آری، این لحظهای از تنش جهانی است که نوید تولد نظمی تمدنی نو را میدهد؛ نظمی که نه صرفاً جغرافیا، بلکه حافظه، روایت، چشمانداز و معنای هستی را از نو تعریف خواهد کرد.