فهم جامعه در سایه بحران؛ نقدی بر روایت‌های رمانتیک از همبستگی و فروپاشی

عصر ایران سه شنبه 10 تیر 1404 - 13:31
فراتر از خوانش‌های مقطعی و عاطفی، جامعه‌ی ایران نه منسجم و یکپارچۀ تام است، نه گسسته و فروپاشیده؛ بلکه از دل کشاکش میان نیروهای رسمی و غیررسمی، پیوندهای محلی، حافظه‌ی جمعی و الگوهای زیستن و بقا در زندگی روزمره، پیوسته و به‌گونه‌ای پرکشمکش و چندلایه، خود را بازآرایی می‌کند.

عصر ایران؛ هادی سلیمانی قره‌گل - در روزهایی که کشور عزیزمان ایران در اثر تجاوز دشمن، با تهدیدی بیرونی و شرایطی حساس و حیاتی روبه‌روست، بار دیگر مفهوم «همبستگی ملی» در کانون توجه گفتارهای رسمی و فضای عمومی قرار گرفته است؛ مفهومی که در فضای برانگیختگی احساسات میهنی، غالباً با ارجاع به نشانه‌هایی از بسیج اجتماعی، ایستادگی جمعی و انسجام در برابر خطر خارجی، به احیای یک «ما»ی تاریخی و یکپارچه اشاره دارد.

در این چارچوب، حضور همدلانه مردم، بازتولید روایت‌های مشترک، و حضور پر رنگ در میدان‌های اجتماعی و رسانه‌ای، دلیلی بر دوام و تاب‌آوری ملت ایران قلمداد می‌شود؛ ملتی که در لحظه بحران، خود را حول محورهایی چون مذهب، مام میهن، حافظه فرهنگی، اسطوره‌های حماسی یا هویت تمدنی بازمی‌سازد.

اما این تصویر، اگر به جای تحلیل فرایندی، بر شواهد احساسی و عاطفی مقطعی اتکا کند، نه‌تنها نابسنده، بلکه گمراه‌کننده است؛ زیرا آنچه در بحران رخ می‌دهد، بیشتر شکل‌گیری «همبستگی موقعیتی» در برابر تهدید بیرونی است، نه انسجام نهادی و پایدار.

 به این اعتبار هرچند نباید از قدرت موقعیت‌های بحرانی برای تقویت عواطف جمعی و شکل گیری وحدت در برابر دشمن خارجی غافل شد با اینحال چنین همبستگی‌ای اغلب واکنشی، دفاعی و موقتی است و در فقدان همبستگی‌های نهادی و درون‌بود، پس از فروکش کردن بحران، به وضعیت سابق یا حتی به گسل‌هایی ژرف‌تر بازمی‌گردد. تجربه‌های تاریخی نیز حاکی از این امر است که هرگاه همبستگی صرفا بر اضطرار و واکنش تدافعی بنا شده باشد، پایدار نمانده و پس از بحران، خود به منبع تنش جدیدی تبدیل می‌گردد.

توجه به این نکته ضروری است که چنین «سوگیری شناختی»، تنها به لحظات وحدت‌آفرین محدود نمی‌شود و در هنگام بروز اعتراضات اجتماعی نیز شاهد همان منطق تحلیلی هستیم.

 تحلیل‌هایی که با استناد به برخی شواهد مقطعی، از «فروپاشی اجتماعی»، فرسایش سرمایه اجتماعی، یا زوال انسجام ملی سخن می‌گویند. گویی در این منطق، جامعه ایرانی یا باید به‌تمامی منسجم، یکپارچه و تاریخی باشد، یا به‌کلی گسسته، فروپاشیده و پایان‌یافته. این دوگانه‌سازی افراطی (همبستگی کامل یا فروپاشی مطلق) نشانه‌ای از ضعف نظری و فقدان تحلیل فرآیندی، نهادی و ترکیبی در مطالعه جامعه ایران است.

از پیامدهای چنین رویکردی، برساخت جامعه‌ای نمایشی و مناسکی، اسطوره‌ای و رمانتیک در وضعیت بحران/ اعتراض است؛ جامعه‌ای که به‌گونه‌ای یکدست، فداکار و وفادار  یا در مقابل مضمحل و گسیخته تصویر می‌شود. اما در پشت این تصویر، تنوع، تفاوت و تعارض نادیده گرفته می‌شود. این تصویرسازی، نه‌تنها از واقعیت‌های چندلایه جامعه فاصله دارد، بلکه ممکن است در سطح سیاست‌گذاری به بی توجهی به تمایزات، و حذف مطالبات متکثر منجر شود.

به این اعتبار به نظر می رسد در میانه بحران‌ها (جنگ یا اعتراض) با شکل‌گیری نوعی از ادبیات غیرتجربی، مصداق محور و احساسی روبرو هستیم که رویکرد عاطفی خود را به واقعیت بیرونی، از طریق برساخت گفتارهای یکسویه و حاد، تحمیل می‌کند. این در حالی است که در برابر دوگانه‌های مسلط بر فهم وضعیت همبستگی اجتماعی در ایران، باید از تقلیل جامعه به لحظات اضطرار یا اعتراض اجتناب کرده و پویایی درونی، منطق بازتولید و ظرفیت‌های نهادی جامعه را در کانون فهم نظری و سیاست‌گذاری قرار داد.

در برابر روایت‌های افراطی، باید از جامعه‌ای سخن گفت که نه یکدست و ایستا است و نه فروپاشیده؛ بلکه با منطق بازتولید خاص خود، از دل کشاکش میان نیروهای رسمی و غیررسمی، پیوندهای محلی، حافظه جمعی و الگوهای زیست روزمره، به‌گونه‌ای پرکشمکش و چندلایه، خود را پیوسته بازآرایی می‌کند.

جامعۀ ایران میان گسست و پیوست مداوم، سیمایی پیچیده و متغیر یافته و پویایی تاریخی‌-اجتماعی خاصی را رقم زده است؛ پویایی‌ای که آن را از چارچوب‌های ساده‌انگارانه بیرون می‌برد. این جامعه نه در آستانۀ فروپاشی است و نه قابل تقلیل به تصویری فرهنگی یا تمدنی که در بحران احیا می‌شود؛ بلکه درگیر تعارض‌ها و امیدهایی است که امکان بازتعریف و بازسازی اجتماعی را فراهم می‌آورند. از این‌رو، جامعۀ ایران نیازمند تأملی ژرف، تجربی و تاریخی‌نگر است؛ تأملی که فراتر از داوری‌های شتاب‌زده، ظرفیت‌ها و موانع تحول آن را درک کند.

با این‌همه، این وضعیت به‌هیچ‌وجه به‌معنای پذیرش انفعال نیست. اگر قرار است تهدید بیرونی به فرصتی برای بازسازی درونی بدل شود، باید این موقعیت را غنیمت شمرد و از طریق اصلاح ساختار حکمرانی، همبستگی ملی را تقویت و نهادمند کرد. مبتنی بر درکی جامعه‌گرا از ملت، چنین همبستگی‌ای باید بر مدارا، تحمل و پذیرش تمایزها، استقرار عدالت اجتماعی و توزیع برابر فرصت‌ها، و مشارکت فعال و معنادار شهروندان در تعیین سرنوشت خود استوار باشد.

ما به همبستگی‌ای نیاز داریم که در زمان صلح نیز پابرجا باشد. در غیر این صورت، انسجام ادعاشده چیزی جز واکنشی مقطعی، احساسی یا پوشاننده شکاف‌ها نخواهد بود. همبستگی ملی، اگر قرار است بیش از یک واکنش لحظه‌ای باشد، باید پژواکی از جامعه‌ای زنده، چندصدا و عدالت‌محور باشد. تنها در این صورت است که می‌توان به آینده‌ای امیدوار بود که در آن ملت، نه بر پایه وحدت اقتضایی و تدافعی، بلکه بر بنیان پیوندهای اجتماعی رضایت‌مند، نهادینه و پایدار شکل گرفته باشد.

کلام آخر آنکه: همبستگی اجتماعی بنیان انسجام ملی پایدار است و ملت از میان جامعه می‌گذرد. 

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.