به گزارش تابناک؛ غلامعلی رشید؛ فرمانده فکور، طراح و با صلابت سالهای جنگ به خاک سپرده شد. آنقدر فرمانده لشکر و قرارگاه زیر دستش بودند و او مرشد یا به قول قاسم سلیمانی کاشف همه آنها بود، آنقدری در همه عملیاتهای مهم جنگ حضور تعیینکننده داشت (وقتی هنوز مهر فرماندهی محسن رضایی در سپاه خشک نشده بود و نخواسته بود رمز عملیات را اعلام کند، این رشید بود که با اعتماد به نفس و صلابت رمز عملیات طریق القدس را از پشت بیسیم اعلام کرد: «من، رشید… رمز عملیات را اعلام میکنم») و آنقدری در دهههای پس از جنگ -در سایه- و در حسرت و دلتنگی سالها و فرازهای پرافتخار دفاع ماند که تصور اینکه حالا «آقارشید» رفته و آنچه مانده: شهیدرشید است، دشوار و ذهنسوز است… درست شبیه ماجراهای این چند هفته.
قریب به نیمقرن، غلامعلی رشید در نقطه کانونی استراتژی و تصمیمگیری نظامی ایران قرار داشت و دوران پس از شهادت او بواسطه نقش برجسته و مستمری که طی دههها داشته است میتواند دوران پسارشید در فهم نظامی ایران نام بگیرد. فرزند یک آهنگر ساده در بازار قدیم دزفول، در تمام این سالیان طولانی با عقل سرد و قلب گرم، با ذخیره دانایی انباشتشده در کوران حوادث دفاع مقدس، با چشمی باز و نظارهگر و دهانی کمسخن و گزیدهگو و با آن ایراندوستی آمیخته با روح مسلمانی که امتحان خود را پس داده؛ از پایههای استوار شکلگیری خرد دفاعی کشور بوده است.
فرماندهان شهید و عملیاتهای جنگ هشتساله، هر دو با رشید پیوند خوردهاند، نمیشود اینها را از هم جدا کرد؛ شهادتِ رشید -که طی اینسالها به سیاست و اقتصاد و… آلوده نشد- نمادی از بسته شدن پرونده فرماندهان نامآور و فخرآور دوران جنگ است، یا شاید بشود گفت نماد عبور از گفتمان درهمآمیختگی فرماندهان جنگ با بطن جامعه. عصر، عصرِ سختافزار پیچیده، اطلاعات، هوش مصنوعی و ماجراهایی از این دست است. آن گفتمان به لحاظ کالبدی خاتمه پیدا کرده، برای امروز باید روح جاری در تحولات دفاع مقدس را از کلام یار غار رشید و برادر بزرگ دیگر شهیدِ عالیرتبه این ایام، حسن باقری، وام گرفت:
«باید به خود جرات داد که این نوع جنگیدن به درد نمیخورد و لازم است که استراتژی در این جنگ عوض شود».
نقش غلامعلی رشید در دوران جنگ آنقدر برجسته و پررنگ است که به سختی بتوان ردی از او در جای جای تاریخ پر افتخار دفاع پیدا نکرد؛ رشید اهل نوشتن حتی در کوران روزها و شبهای جنگ بود و خدا کند دستنوشتههای او باقی و محفوظ مانده باشد. شاید مرور برگی از آنها در عملیات سهمگین و سرنوشتساز خیبر، چکیدهای از مجاهدتهای بیامان او باشد:
«در دفترچه خاطراتم در تاریخ ۱۸ اسفند ۱۳۶۲، نوشتهام: هیچوقت در طول این سی سال عمرم اینگونه با مفاهیم دنیا و آخرت و مرگ و شهادت و ترس روبهرو نبودهام. خداوند بالاخره من را در جزیره امتحان کرد و من خود را تا اندازهای شناختم. خدایا شکرت. خدایا رحم کن. من در برابر رزمندگانی همچون حمید و مهدی [باکری] و بسیجیهای دلیر و شجاعی که آنقدر میجنگند تا دشمن از روی جنازهشان عبور کند، خجل و شرمندهام و در برابر عظمت آنها سر خم میکنم. در روز هفدهم نوشتهام: امان از این و آتش توپخانه، گویی که هزاران دهلزن بر دهل میکوبند. عراقیها در داخل زره و نفربر و با انبوه آتش، در مقابل نیروهای بسیجی به رزم ذلتوار خودشان ـ که از سوی همۀ دنیا حمایت میشوند ـ ادامه میدهند. شگفت از این همه نابرابری! خداوندا تو را به عزتت رحم کن. تا ساعت ده روز هجدهم اسفندماه این فشار دشمن ادامه داشت. ولی بچهها مردانه ایستادند. این نیروها را مهدی باکریها و احمد کاظمیها و مهدی زینالدینها و همتها و رستگارها فرماندهی میکردند. روز هجدهم وقتی آتش دشمن کم شد و معلوم شد که مأیوس شده است، در بیسیم فریاد زدم که جزایر از آن ماست…»
غلامعلی رشید به قافله شهدا پیوسته اما امروز همه ملت ایران به تأسی از او و همه شهدای پاکباخته این مرز و بوم، خطاب به دشمنان این دیار -اسراییل و اسراییلدوستان- یکصدا فریاد میزنند: «ایران از آنِ ماست»