از بس کف دست بر جبین کوبیدم (کارو دردریان)

بیتوته سه شنبه 10 تیر 1404 - 01:05

از بس کف دست بر جبین کوبیدم (کارو دردریان)



از بس کف دست بر جبین کوبیدم
تا بگذرد از سرم، پریشانی من

 

نقش کف دست! محو شد، ریخت به هم
شد چین و شکن، به روی پیشانی من

 

***

 

او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتی که فشردمش به آغوشم تنگ

 

لرزید دلش، شکست و نالید که: آخ...
ای شیشه چه می‌کنی تو در بستر سنگ؟

 

***

 

ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن
سرود زندگی سر کن دلم تنگه... دلم تنگه

 

بخواب، ای دختر نازم به روی سینهٔ بازم
که همچون سینهٔ سازم همه‌اش سنگه... همه‌اش سنگه

 

***

 

تا روح بشر به چنگ زر، زندانی ست
شاگردی مرگ پیشه‌ای انسانی است

 

جان از ته دل،‌ طالب مرگ است... دریغ
در هیچ کجا ‌برای مردن جا نیست؟

 

***

 

گفتم: که چیست فرق میان شراب و آب؟
کاین یک کند خنک دل و آن یک کند کباب

 

گفتا: که آب خندهٔ عشق است در سرشک
لیکن شراب نقش سرشک است در سراب

 

منبع:lat.blogfa.com

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.