مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا (سعدی)

بیتوته سه شنبه 10 تیر 1404 - 01:05

مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا (سعدی)



مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا

گر تو شکيب داري طاقت نماند ما را

باري به چشم احسان در حال ما نظر کن

کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را

سلطان که خشم گيرد بر بندگان حضرت

حکمش رسد وليکن حدي بود جفا را

من بي تو زندگاني خود را نمي‌پسندم

کسايشي نباشد بي دوستان بقا را

چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد

آب از دو چشم دادن بر خاک من گيا را

حال نيازمندي در وصف مي‌نيايد

آن گه که بازگردي گوييم ماجرا را

بازآ و جان شيرين از من ستان به خدمت

ديگر چه برگ باشد درويش بي‌نوا را

يا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت

چندان که بازبيند ديدار آشنا را

نه ملک پادشا را در چشم خوبرويان

وقعيست اي برادر نه زهد پارسا را

اي کاش برفتادي برقع ز روي ليلي

تا مدعي نماندي مجنون مبتلا را

سعدي قلم به سختي رفتست و نيکبختي

پس هر چه پيشت آيد گردن بنه قضا را

منبع:parset.com

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.