در شرایطی که اقتصاد ایران پیش از این هم با چالشهای ساختاری چون تحریم، نوسانات نرخ ارز، فرار سرمایه و ناهمخوانی سیاستگذاری مواجه بود، ورود کشور به یک درگیری مستقیم منطقهای، مانند ضربه نهایی به اعصاب روانِ فعالان اقتصادی عمل کرد.
روان بازار، مهمتر از ترازنامهها
بلافاصله پس از آغاز درگیری، شاهد جهش ۸ درصدی نرخ دلار، افزایش بیسابقه قیمت طلا، و افت شدید شاخص کل بورس تهران (بیش از ۷۰ هزار واحد در سه روز) بودیم. اما آنچه آمارها نتوانستند بهدرستی منعکس کنند، موجی از نااطمینانی، تعلیق تصمیمگیریها و ترس پنهان سرمایهگذاران بود.
کسبوکارهایی که در حال توسعه بودند، پروژههای خود را متوقف کردند؛ سفارشهای بینالمللی لغو شد؛ مذاکرات جذب سرمایه تعلیق شد؛ و بسیاری از استارتآپها و شرکتهای نوپا بهدلیل فضای ریسک بالا، به سمت کاهش هزینه و تعدیل نیرو رفتند.
در گفتوگوهایی که با چند تن از کارآفرینان مطرح در حوزه تولید و فناوری داشتم، جملاتی چون «فعلاً هیچ کاری نمیکنیم»، «بازار دیگه قابل پیشبینی نیست» و «شاید وقفه کامل بزنیم» بارها تکرار شد. این جملات، بیصدا اما خطرناکاند؛ چون وقتی روان بازار بترسد، هیچ نقدینگیای نمیماند که جریان یابد.
هزینهای که کسی حساب نمیکند
ناامنی، تنها به معنای خطر فیزیکی نیست؛ بلکه وقتی آینده مبهم شود، انگیزه برای خلق، ساخت و ریسکپذیری هم نابود میشود. این همان خطری است که سرمایه اجتماعی بخش خصوصی را تهدید میکند: تضعیف اعتماد، بیمیلی به مشارکت، و مهاجرت سرمایههای فکری.
طبق برآوردهای غیررسمی، در پی درگیری اخیر:
بیش از ۲۲٪ شرکتهای خصوصی قراردادهای توسعهای خود را متوقف کردهاند.
حدود ۱۸۰۰ درخواست ثبت شرکت جدید در سامانه اداره ثبت بهحالت تعلیق درآمده است.
و ۶۰٪ از شرکتهای دارای تعامل خارجی، فعالیتهای ارزیشان را برای «دستکم یک ماه» به حالت انتظار درآوردهاند.
راهحل چیست؟ بازگرداندن اطمینان پیش از سیاست
در چنین فضایی، شاید بزرگترین مسئولیت بر دوش سیاستگذاران و مدیران دولتی و غیردولتی این باشد که ابتدا «روان بازار» را درمان کنند، نه فقط شاخصها را و با راهکارهایی چون:
صدور بیانیههای شفاف از سوی دولت درباره وضعیت امنیتی و آینده مذاکرات دیپلماتیک؛
ارائه تضمینهایی برای تسهیل تجارت خارجی و ثبات ارزی؛
طراحی بستههای حمایتی برای کسبوکارهای آسیبدیده از نوسانات روانی؛
و دعوت فعالانه از بخش خصوصی برای گفتوگو، شنیدن، و همکاری.
اینها نشانههایی از اهمیت دادن به «اعتماد» در اقتصاد هستند. چون اقتصاد، بیش از آنکه در نمودارها شکل بگیرد، در ذهن انسانها ساخته میشود.
جمعبندی:
جنگ، هرچند پایان یافته باشد، اثرات روانیاش همچنان در بازار طنینانداز است. اگر نهادهای رسمی و سیاستگذاران درک نکنند که امنیت اقتصادی، قبل از عدد و رقم، یک «احساس» است، دوباره از همان جایی ضربه خواهیم خورد که فکرش را نمیکردیم: اعتماد.
بازسازی روانی کسب وکارها، امروز نه یک کار لوکس یا تبلیغاتی، بلکه حیاتیترین وظیفه برای ادامه مسیر اقتصاد ایران است.
دکترای اقتصاد- توسعه اقتصادی*