برترینها - مهنا پرویزی: فصل سوم سریال «بازی مرکب» با خشونتی کمسابقه و هیجانی بیوقفه به صحنه بازگشته است. این فصل، با پیچیدگیهای تازه و پایانبندی غیرمنتظره، بسیاری را به شگفتی واداشت و برخی دیگر را ناامید کرد. در این مطلب، مروری خواهیم داشت بر خلاصه داستان فصل سوم، نقاط قوت و ضعف آن را میکاویم و نقدهای کلیدیای که به این فصل وارد شده را بررسی میکنیم. «بازی مرکب» همچنان دنیایی پرتنش و جذاب است، اما آیا توانسته است انتظارات پرشور مخاطبانش را پاسخ دهد؟ آیا پایان این بازی مرگبار، با همه پیچیدگیها و شگفتیهایش، روایت یک داستان ماندگار را رقم زده است؟ با ما همراه باشید تا در دل این مسابقهی مرگ و زندگی، رازها و زوایای پنهان فصل پایانی را کشف کنیم و ببینیم چگونه این اثر پرطرفدار به نقطه پایانیاش رسید.
*هشدار: این مطلب حاوی اسپویلهای مهم از فصل سوم سریال «بازی مرکب» است.*
فصل سوم «بازی مرکب» درست از همانجایی آغاز میشود که فصل قبل به پایان رسید؛ سونگ گیهون، دیگر آن بازماندهی ترسو فصل اول نیست. او حالا مردی خسته اما مصمم است که به بازی بازمیگردد، این بار نه برای زندهماندن، بلکه برای انتقام و تمامکردن بازی برای همیشه. در این فصل، بازیها بیرحمانهتر و موقعیتها پیچیدهتر شدهاند. هر تصمیم بهایی دارد، و هر انتخاب میتواند به مرگ ختم شود. اما آنچه داستان را از همیشه متفاوتتر میکند، ورود یک چهرهی تازه به بازیست؛ بازیکنی غیرمنتظره، که حضورش همهچیز را تغییر میدهد و مفهومی تازه به واژهی «امید» میبخشد.
در میانهی این نبرد بیپایان برای بقا، یکی از نگهبانها برخلاف قوانین با کاری جسورانه، جریان بازی را به چالش میکشد. در حالی که شورش آرامی در دل سیستم شعلهور میشود، یکی از بازیکنان هم موفق به فرار از جزیره میشود؛ اتفاقی نادر در چارچوبی که همیشه با مرگ مهر تأیید میزد. اما همهچیز در لحظهای مشخص به نقطهی اوج میرسد؛ جایی که گیهون باید انتخابی سرنوشتساز انجام دهد. تصمیم او نهتنها مسیر خودش، بلکه سرنوشت دیگران را نیز رقم میزند. در نهایت، این انتخاب است که برندهی واقعی را تعیین میکند؛ برندهای که تا آخرین لحظه برای بسیاری قابل پیشبینی نبود. پایان فصل سوم، برای بسیاری تلخ و تکاندهنده بود؛ «بازی مرکب» در این فصل بیش از هر زمان دیگری مرز میان بقا و اخلاق را به چالش میکشد و تماشاگر را تا واپسین ثانیه درگیر نگه میدارد.
فصل سوم و پایانی «بازی مرکب» شاید بیش از هر چیز با یک حس غافلگیری در ذهن بماند؛ پایانی که از مسیر پیشبینیها فاصله میگیرد و مخاطب را در لحظهای غریب و دردناک رها میکند. این فصل، از همان ابتدا، نوید تجربهای خشنتر، تیرهتر و بیرحمتر از دو فصل قبل را میدهد. با اینحال، در دل تمام این تیرگی، نکاتی هست که همچنان «بازی مرکب» را تماشایی و تأثیرگذار میکند.
از طراحی بصری گرفته تا چینش بازیهای مرگبار مثل «طنابزنی در ارتفاع» و «قایمباشک خونین»، سازنده با دقت و مهارت، فضایی پرتنش و نفسگیر خلق کرده که هر حرکت شخصیتها را معنادارتر و هر انتخاب را سنگینتر جلوه میدهد. زوایای دوربین، بازی با رنگها و سکوتهایی که میان هیاهو مینشینند، همچنان قدرت بصری این سریال را حفظ کردهاند.
اما شاید مهمترین نقطهی قوت فصل سوم، مفهومی است که در پسزمینه تمام خشونتها جریان دارد، مفهوم خانواده و انسانیت. سریال بهخوبی نشان میدهد که خانواده میتواند هم منبع زخم باشد و هم پناه، و گاهی، کسانی که با ما خونی مشترک ندارند، آمادهاند برای نجاتمان فداکاری کنند. در نهایت، تصمیمهای سخت شخصیت اصلی، گرچه پایان خوشی ندارند، اما حامل پیامی انسانی و عمیقاند. گیهون با انتخابی که در واپسین لحظات انجام میدهد، بار دیگر امید را زنده میکند؛ امید به اینکه حتی در دل سیاهترین بازیها هم، انسان میتواند مهر بورزد و از مرز خشونت عبور کند.
فصل سوم سریال «بازی مرکب» در حالی منتشر شد که انتظارات زیادی را با خود یدک میکشید. اما برخلاف فصل اول که با دقت، جسارت و پیامی اجتماعی توانست موجی جهانی ایجاد کند، این فصل، در بسیاری از جنبهها دچار لغزشهایی شد که حتی وفادارترین طرفداران را نیز ناامید کرد.
یکی از مهمترین انتقادها، به ضعف در شخصیتپردازی VIPها بازمیگردد. همان ثروتمندان نقابدار و بیروحی که در فصل اول هم مورد انتقاد بودند، این بار با حضور پررنگتر اما عمق کمتر، بیشتر به یک تیپ اغراقشده تبدیل شدهاند. دیالوگهای تصنعی، رفتارهای کاریکاتوری و حضور بیمنطق در روند بازیها، نهتنها به غنای داستان اضافه نکرد، بلکه به تکرار خستهکنندهای از کلیشهها منجر شد.
بازیها با وجود طراحی بصری چشمگیر، بیش از پیش خشن، نمایشی و غیرمنطقی شدهاند. اگر در فصل اول، مراحل بازی استعارهای از بیعدالتی و نابرابری ساختاری بود، مثل همان تفاوت در سختی آبنباتها یا وجود سانس برای بازماندگان، در این فصل، چنین نشانههایی عملاً حذف شدهاند. بازیها اکنون بیشتر وسیلهای برای ایجاد شوک هستند تا رساندن پیام.
خطوط داستانی فرعی نیز نیمهکاره رها شدهاند. شخصیتهایی مانند نگهبانهایی که شورش میکنند، یا مأمور پلیسی که در پی کشف راز بازی است، در میانه راه محو میشوند یا بدون نتیجهگیری رها میمانند؛ در حالیکه میتوانستند به لایه عمیقتری از روایت منتهی شوند.
ورود برخی شخصیتهای جدید هم با توجیه روایی همراه نیست. از جمله نوزادی که بهشکلی غریب در دل بازی قرار میگیرد. این لحظه، بهجای آنکه حسی انسانی منتقل کند، بیشتر به یک «شوک تصویری بیمنطق» شبیه است که برای بسیاری از بینندگان قابل هضم نبود.
شخصیت گیهون نیز، که در فصل اول انسانی معمولی و خاکستری بود، در فصل سوم به قهرمانی مطلق تبدیل شده است. تصمیمهای او همه درستاند، بیتردید و بیخطا. این دگرگونی ناگهانی، شخصیتپردازی را از باورپذیری دور میکند و عمق روانشناختی داستان را کاهش میدهد.
یکی از نقاط کند و کشدار روایت، صحنههای طولانی رأیگیری درباره ادامه یا توقف بازیهاست. با اینکه در فصل اول این رأیگیری غافلگیرکننده بود، تکرار آن در این فصل، با کشدادن غیرضروری و بدون نتیجه خاص، بار تعلیق را از بین میبرد و به کشآمدن بیفایده زمان منجر میشود.
از لحاظ ساختاری نیز، فاصله زیاد بین فصلها، بهویژه نبود پیوستگی میان فصل دوم و سوم باعث شده برخی تماشاگران حس گمشدگی در خط داستانی را تجربه کنند. اگر این دو فصل همزمان یا نزدیک به هم پخش میشدند، انسجام داستانی بهمراتب بیشتر احساس میشد.
پیش از انتشار رسمی سریال، بخشی از داستان توسط بازیگر نقش کره شمالی لو رفت او با انتشار یک عکس فاش کرد که یکی از بازیکنان موفق به فرار میشود. همچنین خود کارگردان سریال در مصاحبهای اعلام کرده بود پایان این فصل «تلخ» خواهد بود. همین افشاگریها، بخشی از تأثیر نهایی سریال را کاهش داد.
شاید مهمترین نقد، همین باشد که «بازی مرکب» دیگر آن آینهی بیرحم جامعه نیست. حالا بیشتر خودش شبیه همان چیزی شده که نقد میکرد. تماشاگر صرف درد دیگران بودن، بدون فکر کردن، بدون واکنش. مخاطب حالا در جایگاه VIP ایستاده، نه قربانی. «بازی مرکب» که روزی نقدی تند بر سیستم اقتصادی و مناسبات ناعادلانه بود، اکنون بیشتر بر خشونت ذاتی انسانها در شرایط مرگ و زندگی تمرکز کرده است. پیام اصلی سریال بهجای تحلیل سیستم، تبدیل شده به نوعی بدبینی افراطی نسبت به خود انسان.
منتقدان کرهای، با وجود موفقیت جهانی سریال، نمراتی بین ۲ تا ۳ ستاره از ۵ به فصل سوم دادند. برخی آن را «غمانگیزترین فصل» و برخی «گرانترین اشتباه سریالی نتفلیکس» توصیف کردند. در فضای مجازی کره، کاربران زیادی گفتند که حتی فصل دوم را هم ندیدهاند؛ چون حس کردند سریال دیگر آن چیزی نیست که روزی عاشقش شده بودند.
با همهی نقدهایی که به فصل سوم وارد شده، نمیتوان منکر شد که «بازی مرکب» همچنان تماشایی است. بازیها هنوز هیجانانگیزند، صحنهها پرتنشاند و پایانبندی فصل، مخاطب را شوکه میکند. مخصوصاً حضور غیرمنتظرهی کیت بلانشت در دقایق پایانی، که نهتنها توجهها را به خود جلب کرد، بلکه بهنوعی خبر از ساخت اسپینآف آمریکایی این سریال در آیندهای نزدیک میدهد. به نظر میرسد «بازی مرکب» هنوز تمام نشده؛ فقط وارد مرحلهی تازهای شده است این بار، در قلب هالیوود.