به گزارش اقتصادنیوز، جنگها هر قدر که طولانی باشند از لحاظ حضور در زمین پیکار در یک نقطه از زمان به پایان میرسند اما اثراتی از خود بر جای میگذارند که تا سالها جنگ را در سایر جبههها، علیالخصوص اقتصاد، فعال نگه میدارد. علت آن نیز، آسیبی است که به زیرساختها، نیروی انسانی، سرمایهگذاری و بهرهوری اقتصادی وارد شده و یک شبه برطرف نمیشود.
در این گزارش با مراجعه به یک مطالعه دیگر به نام «پیامدهای اقتصادی جنگ: برآوردهای با استفاده از کنترلهای ترکیبی»که در سال 2022 توسط دو پژوهشگر در بانک توسعه اروپا انجام شده، پرده از سایر تبعات جنگ بر اقتصاد برداشتیم و بررسی کردیم که با دادههای متفاوت و در جنگهای متفاوت، چه بر اقتصادهای تحت جنگ گذشته است.
آنگونه که اکوایران گزارش داده است، مطالعه مورد بررسی، پژوهشهای صورت گرفته در این زمینه را به سه گروه تقسیم میکند. گروهی از مطالعات، مانند آثار آبادی و گاردیزابل (2003) یا ساکسنا و سرا (2008)، تأکید دارند که جنگها پیامدهای ویرانگری بر نیروی کار، سرمایه و محیط اقتصادی میگذارند. در مقابل، برخی محققان مانند عاصماوغلو و همکاران (2005) یا بارو و لی (1994)، هیچ ارتباط معناداری میان جنگ و رشد اقتصادی پیدا نکردهاند. گروه سومی نیز مانند دین (1975) و اولسون (2008) به اثرات مثبت جنگها بر بهرهوری یا اشتغال اشاره کردهاند.
کروه سوم با تکیه بر نظریاتی که افزایش رشد اقتصادی را از طریق تحریک مخارج دولت ممکن میداند، افزایش هزینههای جنگ را به عنوان محرکی برای رشد اقتصادی در نظر میگیرد. در این نگاه، به دلیل شرایط جنگی تولیدات نظامی بیشتر میشود، سرمایهگذاری در این بخش افزایش مییابد و در نهایت اندازه اقتصاد بزرگتر میشود. این در حالیست که در بلندمدت به دلیل آثار مخرب جنگ، رفاه کاهش مییابد.
مطالعه مورد بررسی تلاش کرده با انتخاب دادههای جامعتر، نتایج دقیقتری بدست آورد. نویسندگان این مقاله ماکسیم چوپیلکین (Maxim Chupilkin) و ژوکا کوتسان (Zsóka Kóczán)، از پژوهشگران و تحلیلگران بانک توسعه اروپا هستند.
نویسندگان مقاله برای اینکه بفهمند جنگ چه اثری بر اقتصاد یک کشور گذاشته، از یک روش خاص به نام «کنترل ترکیبی» استفاده کردهاند. در این روش، آنها یک کشور فرضی میسازند که جنگ در آن اتفاق نیفتاده است، اما از نظر ویژگیهای اقتصادی یا متغیرهای مدنظر پژوهشگران، خیلی شبیه کشور جنگزده است.
این کشور فرضی را با ترکیب دادههای واقعی چند کشور دیگر که جنگ نداشتهاند میسازند؛ به همین دلیل به آن «کنترل ترکیبی» یا ساختهشده میگویند.
مثلاً فرض کنید بخواهیم بفهمیم جنگ سوریه چه اثری بر اقتصاد این کشور گذاشته است. برای این کار، یک «سوریه فرضی بدون جنگ» میسازند که فرضا از ترکیبی از اقتصاد اردن، مصر و مراکش درست شده است. نکته مهم این است که سهم و ترکیب این کشورها در کشور مصنوعی ساخته شده بهگونهای است که بیشترین مشابهت را نسبت به کشور مدنظر پژوهش در دوران قبل از اتفاق داشته باشند و توسط خود مدل و بر اساس کشورهای پیشنهادی پژوهشگران تعیین میشود. این کشور فرضی شبیه سوریه واقعی است، ولی جنگی را تجربه نکرده. سپس رشد اقتصادی سوریه واقعی را با این سوریه فرضی مقایسه میکنند. اگر سوریه فرضی بعد از ۵ سال ۲۰٪ رشد کرده و سوریه واقعی ۱۰٪ افت کرده، یعنی جنگ باعث کاهش حدود ۳۰٪ در رشد اقتصادی شده است. این روش به محققان کمک میکند بدون اینکه مجبور باشند فقط با یک کشور خاص مثل «اردن» مقایسه کنند (که ممکن است از خیلی جهات متفاوت باشد)، یک پایه مقایسهای دقیق و منعطف بسازند. به این ترتیب، اثر واقعی جنگ بر اقتصاد را میتوان بهتر و علمیتر اندازه گرفت.
تحلیلهای این مطالعه نیز بر پایه یک پایگاه داده جدید شامل نزدیک به ۴۰۰ جنگ از سال 1816 تا 2014 انجام شده که شامل اطلاعاتی چون نوع جنگ (داخلی یا بیندولتی)، محل وقوع، آغازگر، طرف پیروز و غیره است.
مهمترین یافته این مقاله آن است که جنگهایی که در قلمرو یک کشور رخ میدهند، بیشترین آسیب را به اقتصاد آن وارد میکنند. بر اساس نتایج، تولید ناخالص داخلی سرانه در این کشورها در سال اول پس از پایان جنگ، بیش از ۷ درصد کمتر از کشور کنترل ترکیبی است. به بیان ساده، اگر کشوری در حالت عادی قرار بود درآمد سرانهاش به ۱۰ هزار دلار برسد، با جنگ این رقم به حدود ۹۳۰۰ دلار میرسد.
در مقابل، جنگهایی که در قلمرو کشور رخ نمیدهند، حتی گاهی اثرات مثبتی بر GDP سرانه دارند، که شاید به دلیل افزایش مخارج نظامی یا بهرهوری بالاتر در صنایع دفاعی است. با این حال، این اثرات مثبت غالباً کوتاهمدت و ضعیف هستند و در بلندمدت از بین میروند.
یافتهها نشان میدهد که جنگهای داخلی اثرات مخربتری دارند. پنج سال پس از پایان جنگ، تولید ناخالص داخلی سرانه کشورهایی که درگیر جنگ داخلی بودهاند، حدود ۱۰ درصد کمتر از کنترل ترکیبی است. برای جنگهای بیندولتی، این اختلاف تنها حدود ۲ درصد است. به بیان ساده، اگر انتظار میرفت کشور پس از جنگ به سطح تولید سرانه ۱۲۰۰۰ دلار برسد، جنگ داخلی آن را به ۱۰۸۰۰ دلار میکشاند، در حالی که همین در جنگ بیندولتی به حدود ۱۱۷۶۰ دلار میرسد.
علت این تفاوت در درجه اول به افت بهرهوری کل عوامل (TFP) بازمیگردد که پس از جنگهای داخلی بیشتر آسیب میبیند. در حالی که جمعیت و سرمایه در هر دو نوع جنگ کاهش مییابد، اما تأثیر آن بر بهرهوری در جنگهای داخلی شدیدتر و ماندگارتر است.
پژوهش نشان میدهد بازندگان جنگ معمولاً افت بیشتری در تولید ناخالص داخلی سرانه تجربه میکنند. برای نمونه، در جنگهای داخلی مغلوب شده، GDP سرانه تا ۱۷ درصد کاهش مییابد. این یعنی اگر انتظار میرفت اقتصاد در حالت بدون جنگ به سطح ۱۵ هزار دلار برسد، کشورهای مغلوب در جنگ سطح تولید ناخالص داخلی سرانهاشان به حدود ۱۲۴۵۰ دلار میرسد.
از سوی دیگر، آغازکنندگان جنگ نسبت به کشورهایی که مورد حمله قرار میگیرند، افت اقتصادی کمتری دارند. این موضوع میتواند نشاندهنده یک «اثر انتخابی» باشد: کشورهایی که جنگ را آغاز میکنند، شاید از ابتدا از لحاظ اقتصادی یا نظامی قویتر بودهاند.
یکی از یافتههای مهم مقاله آن است که درگیریهای حلنشده، یعنی جنگهایی که بدون توافق نهایی پایان مییابند یا به درگیریهای مزمن تبدیل میشوند، زیانهای بزرگتر و ماندگارتری نسبت به جنگهایی دارند که به نفع یکی از طرفین تمام شدهاند. در چنین مواردی، تولید ناخالص داخلی سرانه همچنان پایین باقی میماند و آسیب به سرمایه و بهرهوری عمیقتر است.
همچنین، تحلیلهای مقاله نشان میدهد که اگر نیاز به تصویر کاملی از آسیبهای جنگ داریم نباید تنها به سراغ شاخصهای جریان در اقتصاد، مثل درآمد سالانه برویم بلکه باید به شاخصهای انباشتی مثل سرمایهگذاری هم توجه کنیم. چرا که برای مثال حتی اگر درآمد سرانه در ظاهر بهبود یابد، زیرساختهای انسانی و فیزیکی اقتصاد همچنان صدمهدیده باقی میمانند. طبق ادعای این مطالعه:
جمعیت کشور جنگزده، حتی ۵ سال پس از پایان جنگ، حدود ۴ درصد کمتر از کنترل ترکیبی است. این کاهش ناشی از مرگومیر، مهاجرت پناهجویان و افت نرخ زاد و ولد است. مثلاً اگر کشوری در حالت عادی باید ۵۰ میلیون نفر جمعیت میداشت، اکنون تنها ۴۸ میلیون نفر دارد.
موجودی سرمایه نیز حدود ۹ درصد کمتر از حد انتظار است. یعنی ماشینآلات، کارخانهها، ساختمانها و زیرساختها آسیبدیدهاند یا بازسازی نشدهاند. به عنوان مثال، اگر سرمایه فیزیکی کشور باید ۱۰۰ میلیارد دلار باشد، اکنون فقط ۹۱ میلیارد دلار است.
بهرهوری کل عوامل (TFP) که نشاندهنده کارایی استفاده از منابع تولیدی است، تا ۵ سال پس از جنگ همچنان پایینتر از سطح قبل از جنگ باقی میماند. این به معنای کاهش توانایی کشور در تولید بیشتر با منابع موجود است.
مقاله اگرچه تمرکز تاریخی دارد، اما ایده اولیه و الهام نخستین آن از جنگ اوکراین گرفته شده است. بر اساس پیشبینیها تا سپتامبر ۲۰۲۲، کاهش تولید ناخالص داخلی سرانه اوکراین بین ۱۰ تا ۲۰ درصد تخمین زده میشود. این یعنی اوکراین از نظر تبعات اقتصادی، در میان ۱۰ مورد شدیدترین جنگهای دو قرن اخیر قرار میگیرد.
بنابراین به طور کلی، این مقاله نشان میدهد که پیامدهای جنگ بهویژه در داخل قلمرو کشور و به خصوص در جنگهای داخلی و برای بازندگان، شدید و ماندگار است. تمرکز بر GDP سرانه به تنهایی گمراهکننده است و باید به متغیرهای دیگر مثل جمعیت یا سرمایهگذاری نیز توجه شود.