چند کتاب‌ جنگی خوب جهان

عصر ایران پنج شنبه 05 تیر 1404 - 21:38
در حالی که اخبار جنگ نقل هر جمعی است، بیش از هر زمان دیگری به «همدلی» نیاز داریم؛ احساسی که بتواند زخم‌ها را بفهمد، اضطراب‌ها را کاهش دهد و میان رنج‌های مشترک پلی انسانی بسازد.

در حالی که اخبار جنگ نقل هر جمعی است، بیش از هر زمان دیگری به «همدلی» نیاز داریم؛ احساسی که بتواند زخم‌ها را بفهمد، اضطراب‌ها را کاهش دهد و میان رنج‌های مشترک پلی انسانی بسازد. اما همدلی چگونه شکل می‌گیرد؟ آیا می‌توان با خواندن یک کتاب یا روایت، واقعاً لحظه‌ای از احساس دیگری را لمس کرد؟

به گزارش فرارو، ادبیات، به‌ویژه آن‌جا که پای روایت‌های جنگ به میان می‌آید، پاسخی عمیق به احساس همدلی بوده است. نویسندگانی که در میانه نبردها زیسته‌اند، یا در دوران پس از آن با خاطراتش دست‌وپنجه نرم کرده‌اند، توانسته‌اند از میان تنش‌های جنگی، انسانی‌ترین لحظات را بیرون بکشند. آن‌ها جنگ را نه به زبان گزارش‌های نظامی، بلکه از دریچه اضطراب، امید، ترس و تاب‌آوری «یک انسان» روایت کرده‌اند؛ لحظه‌به‌لحظه، با جزئیاتی که گاه از یک گزارش خبری، ماندگارتر و واقعی‌ترند.

این روایت‌ها، وقتی از قلم نویسندگان بزرگ عبور می‌کنند، تنها یک داستان نیستند؛ تجربه‌ای همدلانه‌اند. ما در آن‌ها با انسان‌هایی مواجه می‌شویم که شبیه خود ما هستند: آسیب‌پذیر، پر از سوال، گاهی ترسو، اما همچنان ایستاده بر سکوی زندگی. همین شباهت است که امید را برمی‌انگیزد؛ که اگر آن‌ها دوام آوردند، شاید ما هم بتوانیم.

جنگ، چهره زنانه ندارد؛ سوتلانا الکسیویچ

در تمام جنگ‌ها، تصاویر زنانِ آسیب‌دیده، اغلب به‌عنوان نمادی از مظلومیت در رسانه‌ها بازتاب می‌یابند؛ اما سوتلانا الکسیویچ، نویسنده و روزنامه‌نگار بلاروسی، روایت متفاوتی از حضور زنان در جنگ ارائه می‌دهد.

در کتاب جنگ چهره زنانه ندارد، او بیش از ۲۰۰ زن را که در ارتش سرخ در دوران جنگ جهانی دوم خدمت کرده‌اند، مخاطب قرار داده و از خلال گفت‌وگوهایی صریح، صبورانه و انسانی، پرتره‌ای چندلایه از حضور زنانه در میدان نبرد ترسیم کرده است.

الکسیویچ در این اثر، به جای ارائه‌ی آمار و استراتژی، سراغ تجربه‌های فردی و زخم‌های روانی رفته است؛ صدای زنانی که در خطوط مقدم جنگیده‌اند. صدایی که سال‌ها پس از جنگ خاموش مانده بود، این‌بار با وضوح به صفحه آمده است.

بنابراین جنگ چهره زنانه ندارد یکی از ضروری‌ترین خوانش‌های جنگی برای درک گستره تأثیر جنگ بر روان و پیکر انسان است، اینبار به روایت زن‌ها، نه از منظر تاکتیک و پیروزی، بلکه از دریچه رنج، حافظه، و تلاش برای شنیده‌شدن.

زندگی، جنگ و دیگر هیچ؛ اوریانا فالاچی

اگر جنگ، تصویری خاکستری از سیاست، مرگ و ناامیدی است، اوریانا فالاچی آن را با رنگ‌های روشن تجربه‌ی انسانی بازگو می‌کند. خبرنگار و نویسنده‌ی برجسته‌ی ایتالیایی، در بحبوحه‌ی جنگ ویتنام دوربین و قلم را رها نکرد و یکی از ماندگارترین آثار گزارش‌نویسی جنگ را خلق کرد: زندگی، جنگ و دیگر هیچ.

این کتاب حاصل حضور فالاچی در خط مقدم جنگ است؛ جایی که او نه‌تنها شاهد بمباران‌ها، ویرانی‌ها و بی‌پناهی مردم بود، بلکه خود نیز تا مرز مرگ پیش رفت؛ تیر خورد، در مناطق جنگی رها شد و تنها به شکلی معجزه‌آسا زنده ماند. اما چیزی که کتاب را فراتر از یک گزارش می‌برد، نگاه انسانی و روایت‌هایش از قهرمانان گمنام است: مردان و زنانی که در میان آتش‌بارها، هنوز نشانه‌هایی از کرامت، مقاومت و عشق به زندگی را حفظ کرده‌اند.

آنچه با خود حمل می‌کردند؛ تیم اوبراین

وقتی صحبت از بستن کوله پشتی و کیف اضطراری می‌شود به چه لوازمی فکر می‌کنید؟ شاید جدا از لوازم ضروری یک یادگاری کوچکی هم باشد که به هنگام ترس یا اضطراب آن را در میان دستتان بفشارید تا آرامش بگیرید! سربازان چطور؟ آن‌ها چه چیزی با خود حمل می‌کنند؟ تیم اوبراین در بخشی از کتاب نوشته است:« ستوان یکم «جیمی کراس» با خود نامه هایی حمل می کرد از دختری به نام مارتا، دانشجوی سال سوم کالج ماونت سیبسچن در نیوجرزی.

نامه ها عاشقانه نبودند ولی ستوان کراس امیدوار بود و نامه ها را تا کرده بود و درون پلاستیکی در ته کوله پشتی اش نگهداری می کرد. عصرها دیر وقت، پس از راهپیمایی روزانه و کندن سنگر، دست ها را با آب قمقمه می شست، نامه ها را بیرون می آورد و با نوک انگشت نگه می داشت و آخرین ساعت روشنایی را به خیال پردازی می گذراند.»

این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه است که مربوط به جوخه ای از سربازان آمریکایی در جنگ ویتنام می‌شود. روایت اوبراین به گونه‌ای است که انگار از کودکی، شخصیت‌ها را می‌شناختیم و حالا در میان بحران می‌توانیم با او احساس همدلی داشته باشیم.

سلاخ‌خانه شماره ۵؛ کورت ونه گات

وقتی جنگ، منطق را از میان برمی‌دارد و مرز میان مرگ و زندگی مخدوش می‌شود، ادبیات دست به خلق جهانی می‌زند که در آن، واقعیت دیگر به‌تنهایی کافی نیست. سلاخ‌خانه شماره پنج، روایت سورئالی از جنگ جهانی دوم است که در آن، کورت ونه‌گات مرگ را از جایگاه قطعی‌اش کنار می‌زند و از زبان شخصیت اصلی، بیلی پیلگریم، نشان می‌دهد که انسان در زمانه جنگ، حتی از زمان هم تبعید می‌شود.

ونه‌گات که خود از بازماندگان بمباران درسدن بود، با تلفیق واقعیت‌های جنگ و خیال‌پردازی‌های علمی‌تخیلی، به سؤالی دردناک اما واقعی پاسخ می‌دهد: وقتی بمب‌ها می‌بارند، ذهن انسان به کجا پناه می‌برد؟ او در جمله‌ای به‌یادماندنی می‌نویسد: «مهم‌ترین چیزی که در ترافالمادور یاد گرفتم این بود که وقتی کسی می‌میرد، فقط به ظاهر مرده است. در گذشته، خیلی هم زنده است.»

دفتر بزرگ؛ آگوتا کریستف

در بسیاری از روایت‌های جنگی، کودکان صرفاً به‌عنوان قربانیان بی‌پناه در حاشیه‌ی داستان‌ها قرار می‌گیرند تا تب و تاب حس انسان‌دوستانه را بیشتر کنند؛ اما آگوتا کریستوف، نویسنده‌ی مجارستانی‌تبار، در دفتر بزرگ این معادله را واژگون می‌کند. او با نثری خشک، موجز و خالی از احساسات سطحی، جهان جنگ را از چشم دو کودک دوقلو ترسیم می‌کند؛ کودکانی که برای بقا در دنیایی فروپاشیده، تصمیم می‌گیرند خود را از هر نشانه‌ای از دلسوزی و وابستگی تهی کنند.

کریستوف در این رمان، از توصیف‌های معمول جنگ پرهیز می‌کند؛ نه تانک هست، نه نقشه‌ی نبرد، نه فرماندهان. آن‌چه هست، خشونت بی‌واسطه‌ای‌ست که در سطر به سطر دفترچه‌ای ثبت می‌شود؛ دفتری که روایت‌های عینی این دو کودک را بی هیچ پیرایه‌ای در خود حفظ می‌کند. بنابراین دفتر بزرگ یکی از مهم‌ترین خوانش‌های ضد جنگ در ادبیات معاصر است؛ روایتی از فروپاشی عاطفه، معنا و اعتماد در جهانی که کودکان را نه قربانی، بلکه شاهدان بی‌صدای خشونت کرده است.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.