شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان (شیخ بهایی)

بیتوته دوشنبه 26 خرداد 1404 - 00:45

شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان (شیخ بهایی)



غزلیات شیخ بهایی

 

 

شبی ز تیرگی دل سیاه گشت چنان

که صبح وصل نماید در آن، شب هجران

شبی، چنانکه اگر سر بر آورد خورشید

سیاه روی نماید چو خال ماهرخان

ز آه تیره‌دلان، آنچنان شده تاریک

که خواب هم نبرد ره به چشم چار ارکان

زمانه همچو دل من، سیاه روز شده

گهی که سر کنم از غم، حکایت دوران

ز جوریار اگر شکوه سرکنم، زیبد

که دوش با فلک مست، بسته‌ام پیمان

منم چه خار گرفتار وادی محنت

منم چه کشتی غم، غرقه در ته عمان

منم که تیغ ستم دیده‌ام به ناکامی

منم که تیر بلا خورده‌ام، ز دست زمان

منم که خاطر من، خوش دلی ندیده زدور

منم که طبع من از خرمی بود ترسان

منم که صبح من از شام هجر تیره‌تر است

اگر چه پرتو شمع است بر دلم تابان

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.