به گزارش همشهری آنلاین؛ لفظ روسپی به فردی اطلاق میشود که برای اطفای امیال خود مرز نمیشناسد و از بودن با هیچ شخصی، پروا ندارد.
حمایت چهرههایی نظیر رضا پهلوی یا -به ظاهر همسرش- یاسمین از تجاوز رژیم صهیونیستی به مناطق مسکونی و محدود تصویرکردن این حملات علیه «صرفاً» استعدادهای نظامی و هستهای جمهوری اسلامی، گویای «طبع سیاسی هرجایی» آنها و حامیان ایده ارتجاعی سلطنتطلبی است.
اما عادت بقایای خاندان پهلوی به بدکارگی که موجب همراهی با هر سوژگیِ مدعی ضدیت یا اسقاط جمهوری اسلامی میشود، در واقع ریشه در ناتوانی اینان در «همراه ساختن عملیِ اکثریتِ جامعه ایران» با بازگشت ایده سلطنتطلبی دارد.
بی اعتبار در میان مردم ایران
این خاندان در تمام سالهای پس از انقلاب تا کنون، نه تنها نتوانسته اند نظر مثبت اکثریت جامعه مدنی ایران بلکه حتی نگرش مساعد دولت های غربی نسبت به توانایی خود در تبدیل به آلترناتیو قدرتمند وضعیت موجود را جلب نمایند.
این خاندان به قدری برای بازکسب قدرت در ایران شهوت فزاینده دارد که از ائتلاف و همراهی با گروه ها و واحدهای خواهان تجزیه ایران نظیر اکراد جدایی طلب و اسرائیل نیز ابداً ابا ندارد.
خواننده این سطور شاید سوال برایش ایجاد شود که بهرهبهرداری از همه ابزارهای موجود برای ساقط کردن قدرت مسلط توسط گروه یا گروه های اپوزیسیون چه ایرادی دارد و مگر اصل عملگرایی، چنین وضعیتی را مشروع و مالوف نمیدارد؟
در پاسخ باید گفت اولاً میان پراگماتیسم و اپورچونیسم، فاصله بعید برقرار است و آنچه بقایای پهلوی در تمام سالهای پس از انقلاب برای براندازی مرتکب شدهاند، بر مبنای فرصتطلبی بوده نه عملگرایی.
تفاوت در چیست؟
پراگماتیسم در عین حال که با «عمل به مقتضیات زمان و سیاستورزی در دایره ممکنات» راجع است، مضافاً پرنسیپ یا اصول را نیز ملحوظ میدارد لیکن اپورچونیسم که سابقاً گروههای کمونیستی از آن برای تادیب و تنبیه نیروهای مستحیل در خرده بورژوازی بهره میگرفتند، ناظر بر «تغییر جهت دادن بر حسب دگرگونی اوضاع و بخاطر سود شخصی» است.
برای درک مرز باریک میان عملگرایی و فرصت طلبی و رد این انگاره غلط که هر گروه اپوزیسیون برای صعود از اریکه قدرت ناگزیر از کنش موسمی است، شاید بد نباشد مدل سیاست ورزی امام خمینی(ره) در سالهای پیش از انقلاب را به عنوان شاهد مثال بیاورم.
مدل سیاستورزی امام چه بود؟
در مدل مبارزاتی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، اصول عقیدتی و عملی گروههای اپوزیسیون حائز اهمیت بسیار بود. همین حساسیت موجب شد تا «تراب حقشناس» و «حسین احمدی روحانی» از سران سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در سلسله دیدارهاشان با امام خمینی(ره) در نیمه دوم دهه چهل و ابتدای دهه پنجاه شمسی در نجف، نتوانند نظر ایشان را از دو جنبه تئوریک -مشخصاً در زمینه معاد و تکامل- و پراتیک -مشخصاً مبارزه مسلحانه- با خود همسو کنند.
در واقع امام خمینی(ره) مضاف بر اینکه در مسلمانی مجاهدین تردید جدی داشت -انشعاب سال ۵۴ نشان داد آن تردید درست بوده است- روش مبارزاتی این گروه یعنی قیام مسلحانه را نیز قبول نداشت و معتقد بود ریختهشدن خون مردم به خصوص جوانان معترض، هزینه تقابل را افزایش و تدریجاً تودهها را از اصل مبارزه دور خواهد داشت.
مرزبندی امام با دشمن چگونه بود؟
از سوی دیگر، امام خمینی(ره) ضدیت با شاه را دلیل موجهی برای تبانی با «دشمن ایران» نمیدید. برای اثبات گزاره فوق، اشاره به یکی از گزارشهای سازمان ساواک درباره موضع امام نسبت به ایده همکاری مشترک با بعث عراق علیه شاه، به جا به نظر میرسد.
در یکی از گزارشهای ساواک چنین آمده است: «آیتالله خمینی طی یک ماه اخیر به کسانی که با وی ملاقات مینمایند و پیرامون وضع دولت بعثی با وی مذاکره و سؤالاتی درباره حزب بعث از او مینمایند چنین پاسخ میدهد که: باید با کافران جنگید و بعثیها هم جزو کافران هستند. ضمناً خمینی به دو نفر از طرفداران خود که چندی قبل از ایران به عراق آمده بودند، ضمن مذاکره درباره مقایسه وضع حکومت ایران با دولت بعثی عراق اظهار نموده که در مقابل بعثیها باید از دولت ایران پشتیبانی نمود».