بهشترضای اسلامشهر (دارالسلام) عصر امروز، شاهد صحنهای بود که گویی زمان در آن ایستاده بود. اشک، گریه، سکوت و بوی سنگین اندوه، فضای آرامستان را دربر گرفته بود. بار دیگر، دختری با رؤیاهای ناتمام، بیصدا در آغوش خاک آرام گرفت. الهه حسیننژاد، به نامهای تلخ و آشنایی چون غزاله و سما جهانباز پیوست؛ نامهایی که هر بار، زخمی تازه بر پیکر جامعه میزنند.
از حوالی ساعت ۴ عصر امروز ، سیل جمعیتی از مردم اسلامشهر و تهران به سمت آرامستان بهشترضا روانه شد؛ برخی از آنان الهه را نمیشناختند، اما قصهاش را شنیده بودند: دختری بیدفاع که قربانی هوسورزی و خشونت شد. مادر و خواهر او، خرد شده از اندوه، با نگاهی مات و دستانی لرزان، به پیکر عزیزشان خیره بودند؛ تصویری که دل هر انسانی را میلرزاند.
صدای مداح ترکزبان در فضا طنینانداز بود و واژهها در گلوی مردم میشکست. یکی از دوستان الهه زیر لب میگفت: «دخترها چقدر باید بترسن که یه ماشین گرفتن هم براشون حکم مرگ داشته باشه؟»... پرسشی تکراری، اما بیپاسخ؛ مثل همانهایی که پس از قتل غزاله و سما بارها شنیده شد.
الهه فقط یک قربانی نبود؛ او به سمبلی از بیعدالتیهای تکرارشونده بدل شد. انتشار ویدئوی اعترافات متناقض قاتل در روزهای اخیر، خشم مردم را شعلهورتر کرد، و امروز، این مراسم وداع به مجلسی از فریاد بیصدای هزاران زن ایرانی تبدیل شد؛ زنانی که امنیتشان، هنوز قربانی خلأهای فرهنگی، اجتماعی و قانونی است.
مراسم تشییع حوالی ساعت ۵ عصر به پایان رسید، اما اشکها پایان نیافت. جمعیت، آرام و اندوهگین، بهسوی مسجد شهرک قائمیه حرکت کردند تا در آیین ختم الهه شرکت کنند. اما این ختم، نه پایان یک داستان، که آغاز دوباره یک هشدار بود؛ هشداری به عمق یک زخم که با نام الهه حسیننژاد در تاریخ این شهر و دل این مردم حک شد.
و حالا، نام «الهه» در کنار «سما» و «غزاله» قرار گرفته...
و باز، نامی دیگر، کنارشان نقش بست.