خبرگزاری مهر، گروه استانها: بر اساس مصوبات شوراهای فرهنگ عمومی هر یک از استانها که به تصویب شورای فرهنگ عمومی کشور هم رسیده است، برای هر یک از استانها و شهرستانهای موجود در آن، روزی به نام روز فرهنگ عمومی مشخص شده است.
در این راستا بر اساس تصویب شورای فرهنگ عمومی خراسان جنوبی ۱۳ خرداد که مقام معظم رهبری از آن روز به عنوان " آغاز رسمی مبارزات خود از بیرجند " یاد کردهاند، به عنوان روز فرهنگ عمومی بیرجند و ۷ تا ۱۳ خرداد هم به عنوان هفته فرهنگ عمومی بیرجند نامگذاری شده است.
به گفته علی فاضلی فرد فرماندار بیرجند در این هفته بیش از ۱۵۰ برنامه فرهنگی، علمی و ورزشی توسط دستگاههای اجرای و مردمی در نقاط مختلف شهرستان بیرجند در حال اجرا است.
کتاب "شرح اسم" زندگی نامه مقام معظم رهبری از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ است که توسط هدایت الله بهبودی ویراستاری و مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی آن را در تابستان ۱۳۹۱ منتشر کرده است.
در بخشی از این کتاب بسیار ارزشمند با عنوان"سفر تبلیغی به بیرجند" ماجرای سفر مقام معظم رهبری به بیرجند و افشای فجایع رژیم شاه در حادثه مدرسه فیضیه به قم بیان شده است که در قسمتی از آن میخوانیم" آقای خامنه ای پس از انجام مأموریت خود، روز پنجم خرداد، دوم محرم راهی بیرجند شد و در مدرسهای که طلاب علوم دینی ساکن بودند، مستقر گردید.
از قول مقام معظم رهبری هم درباره این سفر این گونه نقل قول شده " این برای کسانی که به قصد منبر رفتن (تبلیغ) به منطقهای میروند، کمی دیر است زیرا خطیب باید چند روز قبل از محرم در محل مورد نظر حضور یابد تا فرصت کافی برای ترتیب مجلس و سایر امور داشته باشد، اما دوستان من در عین حال زمینه منبر در چند جای شهر را برای من فراهم کردند."
گویا مقام معظم رهبری قبل از این هم دو بار به بیرجند سفر کرده بودند زیرا در صفحه ۱۳۰ این کتاب میخوانیم" آقای خامنه ای به یاد میآورد که در سفر پیشین خود به بیرجند، اول محرم یا روز پیش از آن، خطیبی در یکی از مساجد بیرجند خطبه به نام علم میخواند. "
در همین صفحه همچنین بیان شده که " این سومین باری بود که به بیرجند سفر میکرد و در دو سفر پیشین میزبان معنوی او شیخ محمد حسین آیتی از علمای بزرگ خراسان، بلکه ایران بود. "
در ادامه مطالب ارزشمند این کتاب میخوانیم " آن سال آقای آیتی برای درمان چشم راهی مشهد شده بود. آقای خامنه ای این بار به سراغ آقای سید حسن تهامی رفت"
در این خصوص از قول مقام معظم رهبری نقل شده است که "آقای تهامی به من بی محبت و بی لطف نبود و لازم بود آنجا کسی از من حمایت کند. میخواستم شلوغ کنم غوغا راه بیندازم. گفتم من کاری میخواهم انجام بدهم و احتیاج به کمک شما دارم که ایشان استقبال کرد گفتم روز هفتم محرم میخواهم قضیه مدرسه فیضیه را بگویم و یقیناً دستگاه عکس العمل نشان میدهد شما کمک کنید. "
سخنرانی در مسجد مصلی
علی رغم هشداری که به شهربانیهای سراسر کشور داده شده بود، سید علی خامنه ای توانست تا هفتم محرم در خانهها، مساجد و تکایا و حسینیههای بیرجند برای مردم سخنرانی کند.
وی تصمیم داشت طبق سفارش امام خمینی (ره) هفتم محرم حادثه فیضیه را روی منبر بازگو کند. تا آن روز در خانههای شمشادی، هادوی، ملکوتی و نیازی سخن گفته بود.
نوبت منبر او در هفتم محرم مسجد مصلی بود و از قول مقام معظم رهبری در این خصوص نقل شده که "هفتم محرم جمعه هم بود و بهترین موقعیت برای این کار و هیچ چیز به هیچکس نگفتم تا روز موعود"
گویا ایشان در این روز تصمیمش را با دو نفر در میان گذاشت تا کمکش کنند.
سلطه غرب
"آقای خامنه ای خطبهای کوتاه خواند و سپس با صدایی بلند از سلطه غرب و چنگالهای که بر گلوی ایران انداخته سخن گفت و گفت که مانع اصلی و همیشگی غرب، اسلام است و غرب هر کاری در ضعف و محو آن بتواند، خواهد کرد. پس از پنج دقیقه، سر سخن را رساند به حادثه مدرسه فیضیه و کلمهها و جملهها را در این جهت به کار گرفت که ناگاه ضجه و گریه حاضران بلند شد.
در ادامه از قول مقام معظم رهبری در این خصوص آمده که" آن قدر گریه کردند مردم که من کمتر پای منبر خودم در طول (سخنرانیهایم) سراغ دارم که این قدر مردم گریه کرده باشند.
بر پا شدن غوغا
آنچه را که دیده و شنیده بودم همه را بیان کردم و غوغایی شد و بعد مصیبت کربلا را خواندم آن وقت فهمیدم که امام چقدر عمیق، حکیمانه، دور اندیش این مسئله را محاسبه کرده بود که هیچ عاملی ممکن نبود مثل محرم دستگاه را بکوباند.
سخنرانی در خانه سادسی
آقای خامنه ای صبح روز هشتم محرم در خانه سادسی سخنرانی مشابه آنچه در مسجد مصلی ایراد کرده بود، بیان کرد.
از قول مقام معظم رهبری در این خصوص در کتاب شرح اسم نقل شده" آنجا هم غوغا شد از گریه مردم از مجلس که آمدم بیرون، گفتم بروم خانه آقای تهامی چارهای نداشتم. لازم بود نفری از من حمایت بکند که بتوانم کار را ادامه بدهم. به علاوه دیدم آقای تهامی را اگر در جریان نگذارم، قدری بی اعتنایی به ایشان شاید بشود.
جاری شدن اشک تهامی
با تهامی در حالی که در کوچه به طرف خانهاش در حرکت بود، رو به رو شد و تهامی سید جوان را در آغوش گرفت.
آقای خامنه ای دیدگان تهامی را پر از اشک یافت و فهمید که پای منبرش نشسته بود و به خانه میزبان برگشتند.
مأموران شهربانی
بیرون از خانه و در بین راه مدرسه متوجه مأموران شهربانی شد که برای دستگیری اش آمده بودند. پیش از این او متوجه کسانی شده بود که پس از ورودش به بیرجند مراقبش بودند.
در روز یازدهم خرداد که مصادف با هشتم محرم بود، دو پاسبان مراقب آقای خامنه ای گزارشی از سخنرانی او در خانه سادسی تهیه کردند که در آن به سخنان آقای خامنه ای درباره وقایع مدرسه فیضیه قم اشاره کرده بودند.
در جای دیگر از این کتاب از قول مقام معظم رهبری آمده "از روزی که به بیرجند آمدهام آقای رئیس شهربانی مأمور دنبال من میفرستد که شما بیا التزام شو که حرفی که برخلاف باشد، نگویی و بنده به پیروی دین اسلام و از قرآن صحبت میکنم و التزام هم نمیدهم."
دوستان بیرجندی آقای خامنه ای با انجام واسطه گری از رئیس شهربانی خواستند که به دیدار آقای تهامی برود و گفتند که با او کار دارد. با انجام این کار خطر دستگیری مقام معظم رهبری از ایشان دور شد.
سخنرانی در حسینیه راغبی
مقام معظم رهبری در این خصوص هم گفتهاند: " شب تاسوعا در حسینیهای به نام راغبی که نوچههای (اسدالله) علم نیز در آن حضور داشتند، منبر رفتم. حضار این حسینیه هشتاد درصد از کسانی بودند که وقتی مینشستند باید پایشان را دراز میکردند تا اتوی شلوارشان نشکند.
در منبری که در این حسینیه رفتم، بار دیگر درباره فیضیه مفصل صحبت کردم. البته حاضرین به همان علت که گفتم خیلی تحت تأثیر قرار نمیگرفتند لیکن از صحبتهای من مانند آدم برق گرفته بهت زده شده بودند و با تعجب گوش میدادند.
پاسبانهای شهربانی که در این جلسه حضور داشتند، گزارشی درباره سخنان مقام معظم رهبری به شهربانی ارائه کردند و بعد از این سخنرانی سروان صارمی رئیس شهربانی بیرجند برای دستگیری ایشان اقدام کرد و مأموران صبح روز دوازدهم خرداد که مصادف با نهم محرم بود به مدرسهای رفتند که مقام معظم رهبری در آن ساکن بودند.
دستگیری
درباره جریان دستگیری، از قول مقام معظم رهبری نقل شده که "صبح پس از نماز مشغول تعقیبات بودم که دیدم یک نفر وارد اتاق شد؛ خطاب به من گفت: بفرمائید شهربانی. گفتم: شما مامورید که حکم را به من ابلاغ کنید یا مرا جلب کنید؟ گفت: مأمور جلب شما هستم. من بی درنگ دو رکعت نماز استخاره خواندم و صد مرتبه استخیرالله برحمته فی عافیه را در راه که با مأمور میرفتم، گفتم. چون در روایت است که با نماز استخاره، آنچه خیر و صلاح است برقلب و زبان انسان جاری میشود.
آنهایی که در اتاق با من بودند، خیلی متأثر و منقلب شدند، لیکن من ابداً نترسیدم. با اینکه بار اولی بود که دستگیر میشدم، اصلاً برای من ترس و وحشتی در کار نبود. با ورود به شهربانی مرا به اتاق رئیس راهنمایی کردند.
سروان صارمی رئیس شهربانی بیرجند که جوان مودبی بود و با سید علی خامنه ای با احترام برخورد کرد و بر اساس گزارش پاسبانها، به ایشان گفت: " آیا شما این حرفها را در منبر زدهاید و به بعضی از حرفهای که زده بودم؛ از جمله دعوت مردم به شورش و قیام گفتم: درباره مدرسه فیضیه و فجایعی که در آنجا اتفاق افتاد صحبت کردم، چون من طلبهام و مسلمانم.
از فجایعی که در مدرسه فیضیه گذشت بسیار متاثرم. خواستم مردم نیز بدانند که بر سر طلبهها چه آمده است. شروع کرد مرا نصیحت کردند و در پایان گفت: قول بدهید که دیگر از این حرفها نزنید و بروید. گفتم: من چنین قولی نمیتوانم بدهم. گفت: اگر قول ندهید من مجبورم به شما سخت بگیرم، زیرا که مامورم. گفتم: من هم مامورم. من هم مامورم که این حرفها را بزنم.
یکباره چشمش گرد شد که من چه مأموریتی دارم و از طرف چه کسی مامورم. پرسید: از طرف چه کسی مامورید؟ گفتم: از طرف خدا.
سخت تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: این کار خطر دارد، مشکلات دارد، شما جوانید. گفتم: من فکر نمیکنم بالاتر از اعدام کاری باشد، شما بالاتر از اعدام ندارید و من خودم را برای اعدام آماده کردهام.
واقعاً مبهوت شده بود و گفت: شما که خود را برای اعدام آماده کردهاید. من به شما چه بگویم.
بعد از اینکه سروان صارمی از اتاق بیرون رفت، استوار پیری برای بازجویی وارد اتاق شد و پس از بازجویی آقای خامنه ای را به اتاق دیگری بردند و حبس کردند.
من از بیرون خبری نداشتم؛ لیکن سر ظهر یکباره دیدم ظرفهای غذا را یکی پس از دیگری برایم آوردن.
مجمعه پشت مجمعه، غذا برای من میآمد. یک مجمعه از منزل آقای تهامی، یک مجمعه از منزل آقای شهیدی، یک مجمعه از هیئت ابوالفضلی.
آن روز همه پاسبانها و افسران شهربانی بیرجند از غذای امام حسین (ع) خوردند. سید علی شب عاشورا را در حیاط شهربانی گذراند و به صدای نوحههای آن شب گوش میداد و او در چنین شبی دور از منبر و روضه تنها مانده بود.
آزادی مشروط
روز عاشورا رفت و آمدها به شهربانی بیرجند افزایش مییابد. سادسی که مرد پر تحرک و فعال، یکی از افرادی بود که به شهربانی آمده بود.
اوهم با روحانیون و هم با مأموران شهربانی رفیق بود.
در این زمان سید علی خامنه ای را به اتاق رئیس شهربانی بردند. قاضیهای دادگستری بیرجند آنجا بودند و سئوالها و جوابهایی بین آنها رد و بدل شد که شبیه جلسه دادگاه بود.
سروان صارمی در نامهای به بازپرس شعبه ۲ دادسرای بیرجند، این موضوع را به دادگستری اطلاع داده بود و در آن متذکر شده بود که افرادی چون سادسی و کاظم بیرجندی از دادن شهادت در این خصوص خودداری کردهاند.
آنها به احترام سیادت آقای خامنه ای شهادت نمیدهند و شاهدان گفتههای وی، همان مأموران شهربانی هستند و گزارش آنها را به بازپرس ارائه کرده بود.
در آن زمان نمایندگی ساواک در بیرجند وجود نداشت و اوضاع شهر بیرجند هم متشنج بود. خبر دستگیری آقای خامنه ای پخش شده بود و گروههایی از مرد تصمیم به انجام اقداماتی گرفته بودند و به آقای تهامی گفته بودند که میخواهند به شهربانی یورش ببرند تا روحانی در بند را آزاد کنند.
آقای تهامی آنها را قانع کرده بود که این کار خطرناک است و موقعیت سید علی خامنه ای را بدتر میکند. به آنها گفته بود شما آرام باشید من آزادش میکنم.
با پادرمیانی سادسی شهربانی پذیرفت که آقای خامنه ای را به شرطی که منبر نرود، آزاد کند. به این ترتیب سید علی خامنه ای ظهر روز عاشورا در خانه سادسی بود و حرمت تعهد آور را به شهربانی نگه داشت و تا روز دوازدهم محرم در جلسهها حاضر میشد اما سخنرانی نمیکرد.
مقام معظم رهبری در این خصوص گفتهاند: "مینشستم پای منبر، مردم حضورم را در آن جلسات حساس میکردند. احترام و احساس شعف میکردند اما منبر نمیرفتم بعد از ظهر روز ۱۲ محرم خبر دادند که آقای خمینی را گرفتهاند.
اینکه آقای خمینی را ممکن است، بگیرند برای من غیر قابل قبول بود واحساس کردم ممکن است مرا هم بگیرند و برای اینکه به آقای میزبانم اهانتی نشود، از خانه خارج شدم و مجدد به مدرسه آمدم.
انتقال به مشهد
شواهد امر گویای این موضوع بود که مسئولان شهربانی اصرار دارند که سید علی خامنه ای را به مشهد بفرستند اما ژاندارمری از انتقال وی در هراس بود.
روز نوزدهم خرداد سرهنگ افتخاری سرپرست شهربانیهای خراسان به رئیس ساواک استان اطلاع داد که دستور داده شد" سید علی خامنه ای فرزند حاجی سید جواد خامنه ای، محصل مدرسه حجتیه قم، ۲۴ ساله را با پرونده به مشهد اعزام و به ساواک تحویل شود اما رئیس شهربانی بیرجند گفته که وی را به هنگ ژاندارمری معرفی کرده تا به مشهد اعزام کنند، اما این هنگ از بدرقه او با اتوبوس به عذر اینکه ممکن است در بین راه تظاهراتی رخ دهد، خودداری میکند.
افتخاری در این نامه خیلی محرمانه از ساواک خواست که در این موضوع دخالت کرده و ژاندارمری بیرجند را وادار به اعزام زندانی کند.
بعد از یک روز این کار انجام شد و ژاندارمری را مجبور کردند که با تمهیداتی آقای خامنه ای را به مشهد منتقل کند.
مقام معظم رهبری در این خصوص هم میفرمایند: "وقتی میخواستند مرا از در مدرسه بیرون بیاورند توی حیاط مدرسه مردم زیادی جمع شده بودند و خیلی ناراحت و منقلب بودند از اینکه مرا میبرند و من هم با گردنی برافراشته، با چهره بی تأثر، از بین اینها خارج شدم. خداحافظی کردم و سوار ماشین شهربانی شدم و رفتم."
به این ترتیب سید علی خامنه ای را به ژاندارمری بردند و از آنجا به همراه دو ژاندارم و یک سرباز، سوار برجیپ، راهی مشهد شدند و شب بیست و یکم خرداد در مشهد بودند.
اینها تنها بخش اندکی از مبارزات مقام معظم رهبری با رژیم شاه بود که در سال ۱۳۴۲ از بیرجند به گفته خودشان با همراهی مردم و علمای این شهر آغاز شد.