در ادبیات مالی، پرتفوی بهینه (Optimal Portfolio) به مجموعهای از داراییها اطلاق میشود که بر مبنای نظریه مدرن پرتفو (Modern Portfolio Theory یا MPT) طراحی شده است؛ نظریهای انقلابی که توسط اقتصاددان آمریکایی، هری مارکوویتز، در دهه۱۹۵۰ ارائه شد و بعدها جایزه نوبل اقتصاد را برایش به ارمغان آورد. در قلب این نظریه، یک اصل کلیدی نهفته است: «تنوعبخشی هوشمندانه» میتواند ریسک غیرسیستماتیک را کاهش دهد، بدون آنکه به بازدهی موردانتظار لطمه وارد کند.
مارکوویتز نشان داد که صرفا انتخاب داراییهای پربازده کافی نیست، بلکه نحوه همبستگی بازدهی این داراییها با یکدیگر نیز نقش تعیینکنندهای در کنترل ریسک دارد.
برای مثال، ترکیب دو دارایی با بازدهی متوسط اما همبستگی منفی، میتواند عملکرد بهتری از یک دارایی پربازده، اما پرریسک داشته باشد.
در این مدل، ریسک و بازدهی در یک چارچوب ریاضیاتی با استفاده از واریانس، کوواریانس و ماتریس همبستگی میان داراییها تحلیل میشود و هدف، رسیدن به نقطهای روی منحنی مرزی کارآ (Efficient Frontier) است که در آن، برای سطح معینی از ریسک، بیشترین بازدهی ممکن حاصل شود. این تئوری مبنای پیدایش ابزارهایی مانند صندوقهای شاخصی (Index Funds)، صندوقهای قابلمعامله در بورس (ETFs) و الگوریتمهای مدیریت پرتفوی شده و همچنان الهامبخش سرمایهگذاران در سطح جهان است.
اما سوال بنیادین اینجاست: آیا چنین چارچوب نظریای که بر پایه فرض وجود بازارهای کارآ، اطلاعات کامل و رفتار عقلایی سرمایهگذاران بنا شده، میتواند در بازار پرنوسان، کمعمق و مملو از ناهنجاریهای رفتاری همچون بورس تهران نیز کارآمد باشد؟ در بازاری که قیمتها نه فقط براساس متغیرهای بنیادین، بلکه تحتتاثیر شایعات، مداخلات سیاسی و ساختار ناکارآمد حکمرانی اقتصادی شکل میگیرد، استفاده از مدل مارکوویتز بدون درنظرگرفتن اقتضائات بومی، میتواند به شکستهای بزرگ منجر شود. بنابراین شاید بهتر باشد بهجای «اجرای صرف» این مدل، آن را با واقعیتهای اقتصاد ایران سازگار کرده و نسخهای بومیشده از پرتفوی بهینه را بازتعریف کنیم.
بازار سرمایه ایران، بهواسطه حضور گسترده سهامداران حقیقی، مداخلات دولت و اثرگذاری مستقیم تحولات سیاسی بر شاخصها، یک بازار کلاسیک بر مبنای اصول اقتصاد آزاد نیست، از اینرو مفاهیم کلاسیک در آن نیازمند بومیسازیاند. بهعنوان مثال، تنوعبخشی (Diversification) در بورسهای بینالمللی از طریق ترکیب سهام، اوراق قرضه، املاک و کالا انجام میشود، اما در ایران، تنوع اغلب به ترکیب چند صنعت در سبد محدود میشود که خود بهدلیل همبستگی بالای صنایع بورسی با نرخ ارز یا سیاستهای دولت، عملا کارآیی کامل خود را از دست میدهد.
در نظریههای مالی، ریسک به دو دسته تقسیم میشود: ریسک سیستماتیک (مانند تورم، نرخ بهره و تحولات سیاسی) و ریسک غیرسیستماتیک (مانند عملکرد ضعیف یک شرکت خاص). پرتفوی بهینه با حذف ریسک غیرسیستماتیک بهدنبال تعدیل اثرات ریسک کلی است، اما در ایران، حجم و عمق ریسک سیستماتیک چنان بالاست که گاه کل بازار را همزمان درگیر میکند. در چنین شرایطی، تحلیلگران پیشنهاد میکنند پرتفوی بهینه در ایران باید بیش از آنکه به «تنوعبخشی بین صنایع» متکی باشد، به «تناوب زمانی ورود و خروج» و «دینامیک رفتاری بازار» تکیه کند.
چهار معیار کلیدی برای رسیدن به سبد بهینه در بورس ایران، باید مدنظر قرار گیرد:
بتای سهم: نشان میدهد یک سهم تا چه میزان نسبت به شاخصکل نوسان دارد. سهمهایی با بتای بالا مناسب دورههای صعودی و سهمهایی با بتای پایین مناسب دوران رکود هستند.
P/E تعدیلی: بهجای نگاه به سودسازی فعلی شرکت، باید سودآوری پایدار بر مبنای نرخ بهره و تورم تحلیل شود.
همبستگی بین سهمها: سهمهایی که رفتار قیمتی متفاوتی دارند، گزینههای مناسبی برای ترکیب در یک سبد هستند.
نقدشوندگی و عمق بازار: سهمهایی که قابلیت نقدشوندگی بالایی دارند، در شرایط بحرانی کارآیی بیشتری در مدیریت ریسک دارند.
با فرض شرایط کنونی اقتصاد ایران -نرخ تورم بالای ۳۰درصد، نوسانات ارزی، احتمال مذاکرات سیاسی و سیاستهای انقباضی دولت- میتوان مدلی پیشنهادی برای پرتفوی بهینه ارائه کرد. در این مدل، تخصیص داراییها بهصورت زیر در نظر گرفته شده است: ۳۰درصد صنایع دلاری (فلزات اساسی و پتروشیمیها)، ۲۰درصد سهمهای ریالی با ترازنامه سالم (بانکیها و غذاییها)، ۱۵درصد صندوقهای قابلمعامله طلا (ETF)، ۱۰درصد اوراق درآمد ثابت با نرخ موثر بالاتر از ۲۵درصد، ۱۰درصد سهمهای کوچک با حجم معاملات بالا (سوداگرانه) و ۱۵درصد نقد یا صندوق درآمد ثابت برای کنترل ریسک و فرصت ورود مجدد. این ترکیب نهتنها ریسک سیستماتیک را تعدیل میکند، بلکه امکان مانور در برابر تحولات ناگهانی را نیز فراهم میآورد.
یکی از اشتباهات رایج سرمایهگذاران ایرانی، چیدمان تکبعدی سبد است. برای مثال، در دوره صعود نرخ ارز، بسیاری از سهامداران تمام دارایی خود را در گروه فلزات یا پتروشیمی متمرکز میکنند و در زمان اصلاح بازار، ضربه سنگینی میخورند؛ این در حالی است که پرتفوی بهینه با تعریف سقف وزنی برای هر گروه صنعتی، از این ریسک جلوگیری میکند.
در سالهای اخیر، ابزارهایی همچون صندوقهای قابلمعامله (ETF)، اوراق سلفموازی و قراردادهای اختیار معامله (Options) وارد بازار سرمایه ایران شدهاند. استفاده از این ابزارها در ترکیب پرتفو، به شرط داشتن دانش کافی، میتواند نقش مهمی در کنترل ریسک ایفا کند. برای مثال، یک سرمایهگذار میتواند در کنار خرید سهم یک شرکت، با خرید اختیار فروش همان سهم، خود را در برابر ریزش احتمالی بیمه کند.
بهطور کلی تشکیل پرتفوی بهینه در بورس ایران، بیش از آنکه یک دستورالعمل ثابت باشد، نوعی بینش پویا و تحلیلی است. سرمایهگذاری موفق در این بازار، نیازمند رصد مداوم متغیرهای اقتصادی، سیاسی و رفتاری است. در چنین بستری، آنچه مهمتر از خود سبد است، توانایی سرمایهگذار در بازتنظیم مداوم آن متناسب با شرایط بازار است.
در نهایت، پرتفوی بهینه نهتنها بازتابی از استراتژی سرمایهگذار، بلکه آینهای از درک او از ریسک و فرصتهای نهفته در بطن بازار است و این همان جایی است که هنر سرمایهگذاری، فراتر از دانش صرف، خود را نمایان میسازد.