الف: امسال جعفر پناهی جایزه نخل طلای جشنواره کن را گرفت و با دست پر به کشور آمد. پیشتر عباس کیارستمیِ بزرگ همین جایزه را برد و خیلی ها را خوشحال کرد. ما ایرانی ها، مثل خیلی از مردم کشورهای دیگر، مردم مقایسه گری هستیم. عادت کرده ایم و دست خودمان هم نیست که آدم ها و چیزهای مختلف را با هم مقایسه کنیم.
بر همین قیاس وقتی جایزه نخل طلای پناهی را با نخل طلای کیارستمی می سنجیم، جایگاه کیارستمی و سبک وسیاقش در فیلمسازی را بسیار پیشروتر، جاافتاده تر و مهمتر از پناهی می بینیم. کیارستمی هیچگاه برای خوشامد جشنواره ها، تهیه کننده ها و مخاطبان راه و روش و سلوک وجهت فیلمسازی اش را تغییر نداد. چون بینش و جهان بینی اش ورای سیاست و امور روزمره می ایستاد و همین ویژگی او را سخت ممتاز می کرد. همین نگاه بود که به او اصالت و غنا می بخشید و او را یکسره از فیلمسازان همگن دیگر جدا می کرد.
بی جهت نبود که انبوهی از فیلمسازان نامدار و تراز اول جهان به او وسینمایش علاقه داشتند و نبوغ غبطه برانگیز او را ستایش می کردند حتی الان که چند سال از مرگ او می گذرد همچنان او را یکی از شمایل های نامیرای سینمای جهان می دانند.
این کارگردان بزرگ وقتی در برابر این پرسش قرار گرفت که چرا فیلم هایش رنگ وبوی مسایل روز سیاسی ندارند؟ هوشمندانه پاسخ داده بود: ( نقل به مضمون) « چون من خیابان و میدان نیستم که با تغییر یک رژیم نام آن نیز تغییر کند. من طبیعتم... مانند یک درخت... که در پاییز چهره عوض می کند و در بهار دوباره جوانه می زند.» وحقیقت این است که او در تمام دوران فیلمسازی اش – به شهادت همه فیلم هایی که ساخت- به این دیدگاه سخت مومن بود و پای آن ایستاد.
اما جعفر پناهی راه متفاوتی از استادش را در پیش گرفت وتلاش کرد از وجوه جانبی دیگر که ربط چندانی به فیلمسازی نداشتند، برای پررنگ شدن کار فیلمسازی اش بهره بگیرد. او فیلمش را ساخت و حضور ژولیت بینوش بازیگر فیلم کیارستمی و دوست آقای پناهی در مقام رییس هیات داوران جشنواره کن امسال، راه رسیدن به نخل طلا را برای پناهی احتمالا بسیار تسهیل کرد.
ب: زمانی که کیارستمی بزرگ جایزه نخل طلای کن را گرفت، به هنگام مراجعت به کشور، به جرم بوسیدن کاترین دونووا از درِ دیگری در فرودگاه عبور داده شد تا از مصایب روبرو شدن با جماعتی که برای اعتراض به او آمده بودند، دور باشد. اما درباره جعفر پناهی با وجود مواضع تندی که علیه حاکمیت گرفت، این اتفاق نیفتاد.
برخلاف سالها قبل که از خروج او برای شرکت در جشنواره برلین ممانعت به عمل آمد، این بار تدابیری اتخاذ شد تا او در زمان مقرر در جشنواره کن به همراه عوامل فیلمش حضور داشته باشد و باز برخلاف برخی گمانه زنی ها او به هنگام بازگشت بدون کوچکترین مزاحمتی در میان حلقه دوستان فیلمسازش مشایعت شد و از در اصلی فرودگاه هم خارج شد.
یعنی او سختی ها و تنگناهایی که فیلمساز معتبری مثل کیارستمی چند دهه قبل متحمل شد را درک نکرد. که خود همین موضوع نشان می دهد که مجموعه حاکمیت تا چه اندازه آستانه تحملش را در مواجهه با کسی که برخلاف قوانین جاری کشور فیلمی با آرایه های روشن مخالفت با نظام ساخته را ، بالا برده است.
ج: تا همین جا بحث در باره کیفیت جایزه نخل طلای امسال جشنواره کن در بین موافقان و مخالفان بسیار داغ بوده است. فرزاد موتمن فیلمساز نام آشنای کشورمان درباره کیفیت متزلزل نخل طلای جشنواره کن نوشته است: « مرگ محمد لخدر حمینه، فیلمساز الجزایری ، مصادف شد با داغ شدن بحث هایی در باره جشنواره کن ونخل طلایش.
در سال 1975 فیلمی از لخدر حمینه به نام خاطرات سالهای آتش زیر خاکستر، برنده نخل طلا از جشنواره کن شد، می دانید چه فیلم های دیگری در جشنواره حضور داشتند؟ رهگذر، عطر زن، لنی، معمای کاسپار هاوزر، آلیس دیگر اینجا زندگی نمی کند، الکترا و...اما نخل طلا را فیلم لخدر حمینه دریافت کرد. من این فیلم را در سالهای دور در جوانی دیده ام و راستش حاضر نیستم دوباره به تماشایش بنشینم. فیلم مهمی نیست.
اما همچنان در کلاس هایم، رهگذر و الکترا را تدریس می کنم...سالها بعد ژیل ژاکوب در مصاحبه ای حتی نام لخدر حمینه را به خاطر نیاورد و از بغل دستی اش پرسید: اون عربه که بهش جایزه دادیم، اسمش چی بود؟»