در روزی که فیلم سینمایی اسفند در کاخ جشنواره اکران شد، در کنار محسن رضایی، احمد غلامپور، علی ناصری، حسین علایی و خانواده شهید علی هاشمی، روی صندلی نشستم تا بازنمایی یک برهه حساس از دفاع مقدس را ببینم. اما آنچه دیدم، نه بازسازی تاریخ بود و نه ادای دینی به مردانی که در آن میدان آتش و آب، حماسه آفریدند. آنچه دیدم، فیلمی بود پر از تخیل، پر از فاصله با واقعیت، و خالی از چهرهای که باید میبود و نبود: شهید علی هاشمی.
من که دراواسط دهه60 درسپاه ششم همراه سردار گرجی زاده، رییس ستادش همواره او را دیده بودم ونیروی کوچک او به حساب میآمدم، او را در قابهای این فیلم ندیدم. دیدم که چگونه نام و حضورش از صحنه حذف شده، یا در هالهای از بیهویتی گم شده است. این یادداشت، تلاش میکند تا از دل همین تجربهی تلخ، به واکاوی ضعفهای ژورنالیستی، هنری و سینمایی این فیلم بپردازد.
۱. حذف علی هاشمی: تاریخ را که نمیشود سانسور کرد
شهید علی هاشمی، تنها فرماندهی جنگیای بود که مسئولیت مستقیم محور هور را بر عهده داشت. از عملیات خیبر تا شهادتش در هویزه، حضور او در خط مقدم، جزئی جداناشدنی از فرماندهی جنوب غرب بود. با این حال، فیلم اسفند نهتنها از بازنمایی او غفلت کرده، بلکه به شکل عجیبی تلاش کرده تا فرماندهی عملیاتها را به شخصیتهای خیالی یا بیریشه نسبت دهد.
در فیلم، حتی نشانی از منش، رفتار، سبک تصمیمگیری یا سبک جنگیدن علی هاشمی نیست. نه شناخت او از زمین، نه اعتمادش به مردم بومی، نه روحیهی آرام اما قاطعش در بحران. این حذف، چیزی بیش از یک ضعف فیلمنامهایست؛ نوعی بیعدالتی فرهنگیست در برابر یکی از مهمترین فرماندهان میدان جنوب.
۲. فیلمنامه، روایتِ بیریشه
یکی از بنیادیترین ضعفهای فیلم اسفند، در فیلمنامه نهفته است. بهجای آنکه روایت بر اساس اسناد، خاطرات یا روایتهای شفاهی فرماندهان واقعی تنظیم شده باشد، فیلم به دام تخیل افتاده است. تخیلی که نه از واقعیت الهام میگیرد، نه آن را تقویت میکند، بلکه گاه در تضاد با آن قرار میگیرد.
شخصیتهای اصلی فیلم، به جای آنکه بازتابی از چهرههای واقعی جنگ باشند، موجوداتی بیریشه، بیمنش و بیپیوند با بستر تاریخی خود هستند. در نتیجه، تماشاگر با یک درام تاریخی روبهرو نیست، بلکه با ساختاری شبهدرام مواجه است که صرفاً از اسامی و موقعیتها الهام گرفته، نه از واقعیتهای میدانی.
۳. جنوب بیهویت: لوکیشن یا شخصیت؟
یکی از ویژگیهای منحصربهفرد جنگ در جنوب، حضور طبیعت در میدان نبرد است. هور، آب، نیزار، گرما، رطوبت، و بافت قومی خاص منطقه، همگی نقشی اساسی در شکلگیری نبردها داشتند. اما فیلم اسفند در بازسازی این فضا ناکام مانده است. جنوبِ فیلم، نه هویت دارد، نه شخصیت.
در حالی که علی هاشمی در میدان هور، از زمین، زمان، آب و مردم بومی همچون یک فرمانده میدانی استفاده میکرد، فیلم به نمایشنامهای سطحی از نیزارها و قایقها بسنده کرده است. هیچ عمقی در جغرافیای بصری و حسی فیلم نیست. این در حالیست که برای ما، هر متر از هور، یادآور تدبیرهای علی بود.
۴. بازیگری و هدایت: کپیهای بیروح
فیلم در انتخاب بازیگرانی که بتوانند بار معنایی شخصیتهای میدان نبرد را به دوش بکشند، موفق عمل نکرده است. بازیها، یا بیش از حد تیپیکال هستند یا فاقد انتقال حس عمیق. در بسیاری از سکانسها، مخاطب با رفتارهای هیجانی یا حماسی کلیشهای مواجه است؛ نه با لحظههای واقعی جنگ.
در حالی که فرماندهانی چون علی هاشمی، در اوج فشار، با لبخند، با آرامش و با زبان دل با نیروها حرف میزدند، در فیلم، هیچ شباهتی میان این واقعیت و شخصیتهای مشابه وجود ندارد. هدایت کارگردانی هم در ایجاد این شخصیتها، سطحی و متکی به شعار باقی مانده است.
۵. روایت بیراوی: غیاب شاهدان میدان
در تولید فیلمی درباره جنگ، بیتوجهی به حضور میدانی شاهدان، نیروها و خانوادههای شهدا، آسیبزاست. اما اسفند با حذف صدای این راویان، تنها از دریچه تخیل فیلمساز به جنگ نگاه کرده. هیچ نشانی از مشورت با خانواده علی هاشمی، با نیروهای قرارگاه نصرت، یا حتی با اسناد جنگ در آن نیست.
این در حالیست که بسیاری از رزمندگان وفرماندهان جنگ ما هنوز زندهاند، خاطره داریم، سند داریم. اما فیلم، ترجیح داده واقعیت را حذف کند، تا روایتی ساختگی اما سینمایی بسازد؛ روایتی که در ظاهر درخشان است، اما در جان، پوک است.
۶. تماشای تلخ: وقتی تاریخ را در حضور وارثانش تحریف میکنند
تماشای این فیلم، نه فقط از منظر نقد، که از منظر تجربه انسانی، برای من و بسیاری ازدوستان حاضر تلخ بود. ما در سالن نشستیم تا یادی از فرمانده ببینیم، خاطرهای زنده شود، نامی برده شود. اما آنچه دیدیم، سکوتی بلند بود؛ غیبت فرمانده، در حضور کسانی که با او جنگیدهاند.
در کنار چهرههایی چون محسن رضایی و احمد غلامپور، که بارها از نقش علی در جلسات ستاد جنگ گفتهاند، در کنار حسین علایی که خود بارها از فرماندهی و شهادت علی نوشته، هیچ نشانی از علی در فیلم نبود. این، نه فقط یک اشتباه، بلکه یک خیانت به حافظه دفاع مقدس است.
نتیجهگیری: فیلمی که باید دربارهاش فیلم ساخت
اسفند فیلمیست که میتوانست روایتگر روزهای بزرگ باشد، اما در روایتگری شکست خورد. نه توانست واقعیت را منتقل کند، نه شخصیتهای مؤثر جنگ را نشان دهد، نه به جغرافیا و تاریخ وفادار بماند. از منظر سینمایی، فیلمی با قابهای زیبا ولی تهی از معناست؛ و از منظر تاریخی، اثری ناقص، پر از خلأ، پر از حذف.
برای ما که در آن روزها زیستهایم، علی هاشمی نه یک اسم، بلکه یک تجربه زیسته است. وقتی فیلمی، این تجربه را نادیده میگیرد، دیگر نمیتوان نام آن را «روایت دفاع» گذاشت؛ بلکه باید گفت: بازسازی خیالی یک واقعیت فراموششده.
فیلم اسفند میتوانست اثری باشکوه باشد؛ میتوانست پلی باشد میان نسل امروز و روزهای نبرد در نیزار و آب. اما راهی را رفت که تاریخ را قربانی زیباییشناسی سطحی کرد. نه توانست واقعیت را ثبت کند، نه حافظه را زنده نگه دارد، نه شخصیتها را به درستی بسازد.
در دل «اسفند» آنچه آتش نگرفت، فقط نیزار نبود، حافظه تاریخی یک ملت بود. این فیلم باید دوباره نوشته شود، نه با تخیل صرف، بلکه با صدای راویان واقعی، با نام علی هاشمی و با وفاداری به حقیقت