خبرگزاری مهر، گروه استانها – کوروش دیباج: در روزگاری که تئاتر، گاه میان سرگرمی صرف و بازتولید ایدههای نخنما سرگردان است، برخی تجربهها میکوشند بار دیگر امکانهای فراموششدهی این هنر زنده را یادآوری کنند. تجربههایی که نه در پی بازسازی وفادارانه گذشتهاند، نه در دام مدرنیتهزدگی بیریشه میافتند، بلکه پرسشهایی کهنه را در لباسی نو و با زبانی تازه طرح میکنند: آیا روایتپردازی بدون قهرمان ممکن است؟ آیا میتوان با حداقل دکور و حداکثر تخیل، تماشاگر را به مرز تجربهای ناب از نمایش نزدیک کرد؟ و آیا هنوز میتوان از شکسپیر الهام گرفت، بیآنکه به تکرار شکسپیر تبدیل شد؟
در دل یکی از سالنهای تئاتر اصفهان، نمایشی بر صحنه رفته است که قصد دارد پاسخی تجربی و بیواهمه به این پرسشها بدهد. نمایشی که نامی غریب و جسورانه دارد و کارگردانی آن را یکی از چهرههای پیگیر تئاتر تجربی در اصفهان بر عهده دارد؛ «تلالای مرگ» به نویسندگی و کارگردانی قادر طباطبایی زواره، روایتی دیگر از زبان و زیست تئاتر است. در ادامه، مشروح گفتوگوی خبرگزاری مهر با این کارگردان و نویسنده را میخوانید که در آن از ضرورت بازآفرینی متون کلاسیک، نسبت آثار شکسپیر با وضعیت معاصر، و امکانات فراموششده تئاتر در اصفهان سخن میگوید.
نمایش «تلالای مرگ» این شبها در تالار هنر اصفهان اجرا میشود. لطفاً درباره این اثر توضیحاتی بفرمائید.
نمایش «تلالای مرگ» اقتباسی است از «مجلس شکسپیر» با نگاهی متفاوت. تفاوتی که در این اقتباس با مکبث شکسپیر وجود دارد، ابتدا در نوع روایت و سپس در حذف نقش قهرمان است. در ساختار کلاسیک شکسپیر، معمولاً شخصیت محوری بهمثابه قهرمان تراژیک معرفی میشود؛ اما در اینجا «مگنت» قهرمان نیست و برخلاف روایت اصلی، سرش توسط «مگداف» بریده نمیشود. در نخستین تصویر این نمایش، مکبث در زندان مکداف است و مرگ، او را به سوی قتلگاه میبرد.
نکتهای که برای من در نگارش نمایشنامه اهمیت داشت، این بود که در برخورد تاریخی و سنتی با مکبث، به نظر میرسد تصویری قهرمانانه از او ساخته شده؛ تصویری که شاید حرص، طمع و میل به قدرت را در آدمها تشدید کرده است. به همین دلیل، در ساختار اجرایی کار، به سمت تئاتر تجربی گرایش پیدا کردیم. صحنه تقریباً خالی است و با بازی بازیگران، طراحی نور و حرکت، فضای اثر شکل میگیرد. نمایش «تلالای مرگ» یک کار نفسگیر ۷۰ دقیقهای است که لحظهای توقف یا تاریکی مطلق ندارد؛ بهگونهای که صحنهها بیوقفه به یکدیگر متصل میشوند.
در اجرای این اثر از ماسک استفاده کردهاید. دلیل این انتخاب چیست؟
در این نمایش، بهجز «مگبت» و «لیدی مگبت»، تمامی شخصیتها ماسک به چهره دارند. علت این است که حرص و طمع در آنان هنوز بروز نکرده و ما تنها ظاهر آنها را میبینیم. اما مکبث و لیدیاش، چهرهی باطن یافتهاند؛ به عبارتی، گویی جادوگری در وجودشان آشکار شده است. این انتخاب آگاهانه صورت گرفته تا درک موقعیت دراماتیک و لایههای روانی شخصیتها برای تماشاگر واضحتر شود.
چه دغدغهای باعث شد این برداشت شخصی را از متن شکسپیر ارائه دهید؟
نمایشنامههای شکسپیر تاریخ مصرف ندارند. او بزرگترین نمایشنامهنویس تاریخ است، چرا که متونش همواره قابلیت تطبیق با زمانه را دارند. امروز در جهانی زندگی میکنیم که طمع، حرص و جنگ، همهجا به چشم میخورد؛ حتی در قرنی که انسان به هوش مصنوعی میاندیشد. از زمان نخستین قتل در تاریخ بشر تا امروز، میل به قدرت و ثروت، ریشه در انسان دارد و ما وظیفه داریم این موضوعات را یادآوری کنیم. «تلالای مرگ» تلاشی است برای این یادآوری.
نمایش شما تا چه اندازه به متن اصلی شکسپیر وفادار مانده است؟
در ساختار کلی روایت به متن شکسپیر وفادار هستیم، اما تغییرات مهمی هم صورت گرفته است. لحن نمایشنامه به شعر فارسی نزدیک شده و ۷۰ دقیقه کار پر از شاعرانگی است. لیدی مکبث در نسخه ما برخلاف نسخه شکسپیر، خودکشی نمیکند بلکه به دست مکبث کشته میشود. همچنین، روح دانکن در صحنهای ظاهر میشود و لیدی را آزار میدهد؛ این موضوع در متن شکسپیر نیامده است. در پایان نیز، حتی «مگداف» – که در شکسپیر شخصیت مثبت است – در مواجهه با جادوگر، ماسکش را برمیدارد و به طمع آلوده میشود. بنابراین، نمایش ما شکلی دایرهای و چرخشی به خود میگیرد.
درونمایه آثار شکسپیر را چقدر با مسائل امروز جامعه همافق میبینید؟
کاملاً همافق است. فساد اقتصادی، اجتماعی، قتل، طمع، خیانت… همه این مفاهیم در آثار شکسپیر و در جامعه امروز حضور دارند. «اُتللو» درباره بدبینی است، «شاهلیر» درباره خیانت و فراموشی عشق. شکسپیر حذفناشدنی است و ادبیات امروز همچنان تحت تأثیر اوست. در «طلالای مرگ» تلاش کردیم لحن و زبان فارسی را در پیوند با این درونمایهها بیاوریم تا تماشاگر حس نکند با یک اثر صرفاً غربی روبهروست.
چالشبرانگیزترین بخش کارگردانی این نمایش برای شما چه بوده است؟
بزرگترین چالش، تفهیم کلام سنگین به بازیگران بود. اینکه چطور این متن را به زبان بازیگری درآوریم و از آن اجرای روان و پرریتم بسازیم. تئاتر «تلالای مرگ» سرعت بالا و تمپوی شدیدی دارد. ما هشت ماه، روزی چهار تا شش ساعت تمرین کردیم تا به این زیست تئاتری برسیم. این انرژی مداوم و همپیمانی میان بازیگران، در شرایط فعلی جامعه کار بسیار دشواری بود.
مبنای شما در انتخاب بازیگران چه بود؟
برخی بازیگران از پیش با ما همکاری داشتند. برای بقیه تلاش کردم از چهرههایی استفاده کنم که تجربه صحنه نداشتند. تئاتر اصفهان متأسفانه به سختی بازیگر تازه میپذیرد و آموزشهای موجود هم معمولاً ناکافیاند. من بهدنبال کسانی بودم که دغدغه واقعی تئاتر داشته باشند. چون این نوع تئاتر، تماشاگر خاص و بازیگر خاص خود را میطلبد.
این اجرا چه نسبتی با وضعیت تئاتر معاصر ایران، بهویژه اصفهان برقرار میکند؟
در اصفهان باید آثار فاخر تولید شود. با اینکه امکانات، سالن و حمایت مالی محدود است، اما من معتقدم بهترین آثار باید در همین شرایط ساخته شود. نورپردازی در «تلالای مرگ» مثالزدنی است؛ ۱۵۸ لاین نوری تعریف کردهایم که پیوسته تغییر میکند. موسیقی کاملاً دراماتیک است و نور در این نمایش، همانند یک بازیگر عمل میکند. این رویکرد میتواند نقطه آغاز تحول در تئاتر اصفهان باشد.
بازخورد مخاطبان تاکنون چگونه بوده است؟
تا این لحظه هیچ تماشاگری نداشتیم که از اجرا ناراضی باشد. حتی اگر با سلیقهاش هماهنگ نبوده، نمیتواند منکر انرژی و اجرای زنده روی صحنه شود. ما بدون دکور و تنها با بازیگر تئاتر خلق کردهایم؛ کاری که در همهجای دنیا هم دشوار است. مهمترین سرمایه ما، بازیگرانی هستند که توانستهاند در این فضای مینیمال، درام واقعی خلق کنند.
در نهایت، «تلالای مرگ» چه پیام یا مفهومی را به مخاطب ارائه میدهد؟
پیام این اثر این است که پیش از آنکه آواز مرگ را بشنویم، باید خود را مرور کنیم. «مگبت» در این نمایش، وقتی در زندان قرار میگیرد، تازه با مرگ مواجه میشود و درمییابد که جاودانه نیست. ما نیز باید پیش از مرگ، انسانیت را بازخوانی کنیم و بکوشیم به درجات بالای انسانی برسیم. این چیزی است که «تلالای مرگ» به تماشاگرش هدیه میدهد.