برترینها: رسول بهروش در یادداشتی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: راستش را بخواهید نه خلف وعده محمد دانشگر با استقلال اتفاق چندان غریبی است و نه بازارگرمی ناشیانه و فاجعهبار کنعانی جای شگفتی دارد. دور، دور چشمان گرسنه است؛ زرپرستهای بیپرنسیپ که جان به جانشان کنی، به خاطر دوزار بیشتر از همه چیز میگذرند.
درست چهار سال پیش در چنین روزهایی، ویدیوی آن پسرک خراسانی وایرال شد که در حمایت از استقلال گفته بود: «من تیمم را نمیفروشم.» همین آقای دانشگر برای خودنمایی و گرفتن لایک و توجه مجازی، تا مشهد رفت و کنار پسر بچه عکس یادگاری انداخت، اما به یک سال نرسیده، تسلیم پیشنهاد چرب سپاهان شد و پیراهن آبی را به سکههای زرد فروخت. معامله شیرینی بوده انگار؛ طوری که حتی هنوز هم میشود استقلال را بابتش دست انداخت و با طرح اسم باشگاه سابق، روی رقم قرارداد کشید. داستان کنعانی هم خیلی قشنگتر از این نیست. هشت سال پیش وقتی از خدمت سربازی در ملوان برگشت، با مدیران پرسپولیس برای عقد قرارداد جدید به توافق نرسید. با چند بار دعوت به اردوی تیم ملی، هوا برش داشته بود که چه خبر است. در اعتراض به رقم پیشنهادی، به رفقایش گفت: «فکر میکنند من همان کنعانی سابقم.» از همان جا مستقیم رفت باشگاه استقلال و قرارداد بست، هرچند پارگی رباط امانش نداد. امروز کدام سادهاندیش کج خیالی میتواند از این آدم با آن سوابق مشعشع، انتظار رفتار شیک و حسابی داشته باشد؟ در جهنمیترین شب سالهای اخیر پرسپولیس، وقتی این تیم چهار گل از الهلال خورده بود، دقیقه نود کنعانی به جای شرمساری از نتیجه کل استادیوم را به هم ریخت که چرا نمیگذارید من پنالتی بزنم؟ بخت سیاه ماست که اینها ستارگان فوتبال مملکت شدهاند.
کاش همین دو نفر بودند. مشکل اینجاست که امثال کنعانی و دانشگر، مشتی از خروارند؛ این مشی و مرام، تبدیل به قاعده شده و انگار اگر کسی متعهدانه و بزرگوارانه رفتار کند، استثناء است. چند نمای رعبآور دیگر از این سریال سقوط را ببینید؛