حسین پاک؛ خبرنگار جنگ حاضر در لبنان: درک رابطه سوریه با ایالاتمتحده، بدون درک «ماهیت سوریه» ممکن نیست. سوریه فقط یک کشور نیست، یک موقعیت ژئوپلیتیکی است. یک عامل تعیینکننده در نظم منطقهای؛ کشوری که از زمان استقلال، نه تابع نظمهای تحمیلشده بود و نه سکوت پیشه کرده. از همان دهههای نخست قرن بیستم، نظمساز بوده نه نظمپذیر و همین است که رابطهاش با قدرتهای جهانی، بهویژه آمریکا همیشه پرتنش و معنادار بوده است.
در میان رهبران معاصر عرب، حافظ اسد را میتوان نمونه نادری دانست که نه در برابر آمریکا خم شد و نه بازیگر دسته دوم شد. حافظ، اهل سیاستورزی بود، اما نه از سر ضعف. آمریکا را خوب میشناخت، میدانست امتیاز میگیرد، اما چیزی نمیدهد. فشار میآورد، اما وفا نمیکند. حافظ اسد هیچگاه کشورش را به میز چانهزنی نیاورد. در برابر فشارها ایستاد، در مذاکرات مثل یک دولت قدرتمند ظاهر شد، نه یک دولت در حال سقوط. اهل بدهبستان نبود؛ اهل صبر و طراحی بود.
در طرف مقابل، بسیاری گمان میکردند بشار اسد بهعنوان فرزند یک فرمانده نظامی، مسیر پدر را رها خواهد کرد و راه «تفاهم با غرب» را درپیش خواهد گرفت، اما برخلاف این تصور، بشار بارها ثابت کرد که وفادار به همان تحلیل تاریخی پدر است: سوریه جایی برای امتیازدادن به آمریکا نیست، چراکه امتیازدادن به آمریکا یعنی نابودی ساختار سیاسی، امنیتی و حتی جغرافیایی کشور.
نکته کلیدی این است که آمریکاییها در دوره بشار، نه یکبار و دو بار، بلکه بارها از طریق واسطهها پیشنهاداتی مطرح کردند. پیشنهاد گفتوگو، پیشنهاد برداشتن تحریمها، پیشنهاد همکاری امنیتی. برخی از این پیشنهادها حتی بسیار بیهزینهتر از آن چیزی بود که احمدالشرع دریافت کرده است، اما دمشق نپذیرفت. چرا؟ از سر غرور؟ از سر تعصب؟ نه، از سر یک درک دقیق تاریخی– جغرافیایی.
سوریه کشور کوچکی نیست، کشورگذار نیست، کشوری است که فروپاشیاش میتواند تعادل منطقه را فرو بریزد. نهتنها بهخاطر موقعیتش در شام و نزدیک به فلسطین اشغالی، بلکه بهدلیل بافت درونیاش، تکثر اجتماعیاش، عمق تاریخیاش و نقش بیبدیلش در محور مقاومت. هرگونه تغییر ناگهانی در رفتار سیاسی دمشق، میتواند کشور را نه اصلاح که از هم بپاشد.
آمریکا نه در دوره اوباما، نه در دوره ترامپ و نه امروز بهدنبال استقلال سوریه نیست. هدف آمریکا تبدیل سوریه به یک واحد تحت کنترل، یک دولت بیهویت و مأمور نظمبخشی به خواست اسرائیل است. آنها میخواهند سوریه مرزبان اسرائیل باشد، نه پناه مقاومت. ژاندارم شرق مدیترانه باشد، نه گرهگاه محور تهران– بغداد– بیروت.
بشار اسد با وجود همه فشارها، جنگجهانی، تحریم، تجزیهطلبی و تروریسم سازمانیافته، زیر بار این ساختار نرفت. آمریکا انتظار داشت دمشق همانطور که قذافی فروریخت و حسنیمبارک کنار رفت، بشار هم زانو بزند، اما ندانستند که دمشق مثل دیگران نیست. تکیهگاهش فقط کرسی قدرت نیست، بلکه تکیه به درکی عمیق از «سوریه بهمثابه نقش» دارد.
امروز که مجدداً زمزمههای مذاکره، کاهش تحریم، یا عادیسازی در برخی محافل شنیده میشود، مردم سوریه در برابر آزمونی بزرگ قرار دارند: آیا باید بهخاطر چند بشکه نفت و چند بسته دارویی، تن به خواستههای راهبردی دشمنان بدهند؟ یا بار دیگر ثابت کنند که آنچه سوریه را نگاه داشت، نه لطف غرب که اراده ایستادگی بود؟
تفاوت حافظ و بشار در ظاهر نسلهاست، اما در واقع تداوم یک منطق است؛ کرامت سیاسی را نمیتوان معامله کرد. نقش تاریخی را نمیتوان در برابر وعدههای توخالی فروخت و کشوری مثل سوریه اگر ابزار شود، دیگر سوریه نیست.