همشهری آنلاین: رابرت بنتون ۹۲ سال داشت. مرگ او توسط دستیار و مدیرش ماریسا فورزانو به نیویورک تایمز تأیید شد.
به گزارش ورایتی، بنتون که کار خود را به عنوان مدیر هنری مجله اسکوئر آغاز کرد، از همان ابتدا با دیوید نیومن، همکار سابق خود در اسکوئر، همکاری داشت. آنها فیلم نوآورانه و برنده جایزه سال ۱۹۶۷ «بانی و کلاید» را نوشتند که باعث راهاندازی حرفه هر دو شد. آنها به تدریج مسیرهای جداگانهای را دنبال کردند، زیرا بنتون با کارگردانی فیلم «شرکت بد» با بازی جف بریجز، به عرصه کارگردانی وارد شد.
پس از «کریمر»، او به ساخت فیلمهای دراماتیک ادامه داد که اغلب هم نویسنده و هم کارگردان آنها بود. او برای بازیگرانی از جمله داستین هافمن، مریل استریپ، سالی فیلد، جان مالکوویچ، جین الکساندر و پل نیومن اقبال اسکار را به ارمغان آورد که سه نفر اول برای بازی در فیلمهای بنتون برنده اسکار شدند. خود او نیز برای کارگردانی «کریمر علیه کریمر» و همچنین فیلمنامه آن و فیلمنامه «مکانهایی در قلب» برنده اسکار شد.
بنتون همکاری خود با نیومن را در اسکوئر آغاز کرد. اولین فیلمنامه آنها، «بانی و کلاید»، بارها رد شد تا اینکه آرتور پن به عنوان کارگردان و وارن بیتی به عنوان تهیهکننده و بازیگر وارد پروژه شدند. این حماسه خشونتبار و جنجالی در سال ۱۹۶۷ به یک حس بزرگ تبدیل شد و برای این دو نفر نامزدی اسکار به همراه آورد.
آنها همکاری خود را با فیلم «یک مرد حقهباز بود» به کارگردانی جوزف ال. منکیهویچ در سال ۱۹۷۰ و فیلم «چه خبر دکی جون؟» به کارگردانی پیتر بوگدانوویچ ادامه دادند، از جمله نویسندگان فیلم پرفروش سال ۱۹۷۸ «سوپرمن» بودند و در نسخه سینمایی «اوه کلکته!» مشارکت داشتند. وقتی نیومن تصمیم گرفت کارگردانی کند، بنتون نیز به این کار علاقهمند شد. اولین فیلم او، «شرکت بد» در سال ۱۹۷۲ که در نوشتن آن نیز مشارکت داشت، با استقبال گرمی روبرو شد اما در گیشه به سرعت شکست خورد. این موضوع حرفه کارگردانی او را برای چند سال به تأخیر انداخت.
سپس، بنتون از طریق نماینده خود سام کوهن، فیلمنامه طنزآمیز جنایی خود به نام «شوی دیروقت» را به رابرت آلتمن ارائه داد که موافقت کرد آن را در سال ۱۹۷۷ با بازی آرت کارنی و لیلی تاملین تهیه کند. دومین تجربه کارگردانی بنتون یک موفقیت متوسط بود.
در سال ۱۹۷۹، بنتون پس از کنارهگیری فرانسوا تروفو از پروژه، با همکاری داستین هافمن و مریل استریپ تازهوارد، فیلم «کریمر علیه کریمر» را کارگردانی کرد. این فیلم دو اسکار برای او به ارمغان آورد و بیش از ۱۰۰ میلیون دلار فروش داشت.
فیلم هیجانانگیز به سبک هیچکاک او به نام «سکوت شب» در سال ۱۹۸۲ با بازی مریل استریپ و روی شایدر با استقبال کمرنگی روبرو شد. اما دو سال بعد، «مکانهایی در قلب» که در زادگاه او در تگزاس اتفاق میافتاد، موفقیت متوسطی در گیشه داشت و اسکارهایی برای سالی فیلد و فیلمنامه دقیق بنتون به همراه آورد. «مکانهایی در قلب» آخرین فیلم پرفروش بنتون برای یک دهه بود. فیلمهای «نادین» و «بیلی باتگیت» ناامیدکننده بودند.
بنتون با فیلم «احمق کیست» در سال ۱۹۹۴ با بازی پل نیومن بازگشت پررنگی داشت و چندین نامزدی اسکار از جمله برای فیلمنامه به دست آورد و در گیشه نیز عملکرد خوبی داشت. سپس او با بازی پل نیومن، جین هکمن و سوزان ساراندون در فیلم نوآر «گرگ و میش» (۱۹۹۸) عملکرد درخشانی ارائه داد.

بنتون همچنین در سال ۲۰۰۳ آنتونی هاپکینز و نیکول کیدمن را در فیلم «لکه انسانی» که اقتباسی از رمان فیلیپ راث بود، به بازی گرفت. اما بسیاری از انتخاب هاپکینز در نقش یک مرد سیاهپوست با پوست روشن که خود را سفیدپوست جا زده بود، انتقاد کردند.
تلاش بعدی بنتون، فیلم کمدی «برداشت یخی» در سال ۲۰۰۵ بود که فیلمنامه آن را با ریچارد روسو نوشت و به عنوان تهیهکننده اجرایی فعالیت داشت. هارولد رامیس کارگردانی این فیلم را بر عهده داشت. برخی از طرفداران مشتاق بودند، اما این فیلم در گیشه موفق نبود.
این کارگردان در چندین مستند درباره فیلمسازی از جمله مستند «واندرلاست» در سال ۲۰۰۶ و «غولها و ستارههای سینما: تاریخ هالیوود» در سال ۲۰۱۰ شبکه TCM حضور داشت.
بنتون در سال ۱۹۹۵ توسط انجمن نویسندگان آمریکا با جایزه «یان مکللن هانتر» برای دستاورد یک عمر فعالیت نویسندگی و در سال ۲۰۰۷ با جایزه «لورل» برای دستاوردهای فیلمنامهنویسی مورد تقدیر قرار گرفت.
رابرت داگلاس بنتون در وکساهاچی، تگزاس متولد شد و لیسانس هنرهای زیبا را از دانشگاه تگزاس دریافت کرد. او فوقلیسانس خود را در دانشگاه کلمبیا دنبال کرد و آرزو داشت نقاش شود، و سعی کرد به عنوان کاریکاتوریست امرار معاش کند. او به عنوان دستیار مدیر هنری در مجله اسکوئر مشغول به کار شد. او در سال ۱۹۵۴ به خدمت سربازی فراخوانده شد و در طول دوران خدمت در ارتش در فورت بلیس دیوراما نقاشی میکرد. پس از آن، او دوباره به اسکوئر بازگشت و از سال ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۴ به عنوان مدیر هنری این مجله کار کرد. اولین همکاری بزرگ او با نیومن، کتاب «افراطگرایی: یک کتاب غیررسمی» بود. سپس آنها موزیکال هال پرینس به نام «این یک پرنده است، این یک هواپیما است، این سوپرمن است» را نوشتند که در سال ۱۹۶۶ شکست خورد، قبل از این که دو نفره فیلمنامه «بانی و کلاید» را بنویسند.