به گزارش مشرق، کبری آسوپار طی یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت: این فقط سهراب سپهری نبود که قطار فقه را سنگین و قطار سیاست را خالی میدید، برخی اهل فقاهت هم سیاست را دون شأن خویش و کاری دنیایی میدیدند.
سیاست در نگاه روحانیت سنتی، مکر و حیله بود و سوی متقابل صداقت دینی محسوب میشد. اگر به منصبی حکومتی هم منتج میشد که دیگر انتهای قاذورات دنیایی بود و اهل دین را با آن چه کار؟! اما سؤال مهمی وجود دارد؛ آیا نباید چنین دیدگاه و رویکردی در دورانی که حاکمیت ولیفقیه مستقر است، با زمان حاکمیت طاغوت متفاوت باشد؟ نه فقط ازآنرو که پذیرش مسئولیت در نظام اسلامی، کیفیتی متفاوت با دوران طاغوت دارد و میتواند از مسیر خدمت به استقرار اسلام، فرد را به کمال برساند، بلکه علاوهبرآن، نظام اسلامی برای طی مسیر خود به نیروهایی نیاز دارد که اسلام را بلد باشند و طبعاً چنین نیروهایی باید از خروجیهای حوزههای علمیه تأمین شوند.
تعبیر امامین انقلاب در مورد وسوسههایی که سطح قدسی دین را مبری از فعالیت سیاسی میداند، «تحجر و تقدسنمایی» است؛ توهم باطلی که در بعد عملی به سود جریان ضداسلامی در جهان است، اما بهلحاظ تئوریک، پوشش تقدیس و تطهیر دین به تن میکند.
پذیرش منصب در حکومت جور طبعاً مورد مذمت است، اما این مذمت نباید به انفعال روحانیت دربرابر طاغوت منجر شود و فعالیت سیاسی در آن دوران در قالب مبارزه بروز و ظهور مییابد. در دوره نظام اسلامی اما بخشی از نیاز حکومت به مدیران و نیروی انسانی باید از سوی حوزههای علمیه تأمین شود.
آیا حوزه علمیه توانسته نیاز نظام جمهوری اسلامی به نیروهایی از قشر روحانیت را تأمین کند؟ شاید هم لازم است سؤال ماقبل این سؤال را بپرسیم؛ آیا این دغدغه در حوزههای علمیه وجود دارد که برای نظام اسلامی نیرو تربیت کند؟ طبیعی است که اگر دغدغهای نباشد، کاری هم انجام نمیشود.
اگر فرض کنیم حوزههای علمیه این تکلیف را برای خود قائل بودهاند - که خود این فرض جای مناقشه دارد! - باید بگوییم حوزه نتوانسته این تکلیف خود را بهدرستی به مرحله عمل برساند و جاهای خالی زیادی در جمهوری اسلامی وجود دارد که خروجیهای حوزه باید آن را پر میکردند، اما نکردند.
نگاهی به تریبونهای نمازجمعه در سراسر کشور، نشان میدهد این منبرها نتوانستهاند چنانچه بایدوشاید مردم و خصوصاً قشر جوان را به خود جذب کنند. در پایتخت عملاً تریبون نمازجمعه از چهرههای جدید و جوانی که مورد اعتماد برای چنین منصبی قرار بگیرند، خالی شده و فضای سنتی نمازجمعه میگوید حوزه نتوانسته پیشنهادهای مناسبی از خروجیهای جدید خود برای این رسانه مهم دینی و سیاسی ارائه دهد.
جایگاهی بهمراتب مهمتر از تریبون نمازجمعه وجود دارد که آن هم جز با خروجیهای حوزههای علمیه نمیتواند پر شود؛ مجلس خبرگان رهبری. در آخرین انتخابات این مجلس، نقدها و تخریبهای رسانهای - حال ناشی از دلسوزی یا شیطنت - وجود داشت که تعداد کم نامزدها یا میانگین سنی بالای آنها را محور قرار داده بود.
خبرگان رهبری ناظر بر عملکرد رهبری است و البته در بزنگاهی سخت، قرار است کاشف ولیفقیه باشد و مسیر حرکت آینده نظام را ترسیم کند، کجا جز حوزههای علمیه باید نیروهای جدید برای این مجلس مهم معرفی کند و در معرض انتخاب مردم قرار دهد تا علاوه بر بالا بردن کیفیت این مجلس، بخشی از جمهوریت و اسلامیت نظام مصداق عینی یابد؟ مثالهای دیگر هم میتوان زد که کاستیها در آن به کمکاری حوزههای علمیه در تربیت نیرویی که جامع دین و سیاست باشد، برمیگردد.
به این عبارت در پیام اخیر رهبری به حوزههای علمیه توجه کنیم که «مسیر حرکت این ملت و آینده انقلاب را نیروهایی ترسیم خواهند کرد که امروز در حوزه علمیه تربیت میشوند.» آیا حوزههای علمیه متوجه این مسئولیت خطیر خود هستند؟
در سطحی دیگر، همین سؤالات در مورد حوزههای علمیه خواهران هم مطرح است که آیا توانسته نیاز جامعه اسلامی به زن اسلامبلد و فقهآموخته را در تعلیموتربیت اقشار مختلف و تصدی جایگاههای مورد نیاز کشور تأمین کند؟ یا در بزنگاه اجتماعی و سیاسی همچون وقایع پاییز ۱۴۰۱، آیا توانسته نقشی شایسته و بایسته با هویت حوزوی خود ایفا کند یا در موضوعات مرتبط با زنان، همچون طرح و لوایح مرتبط با مهریه یا امنیت زنان، تبیینگر و مشاور و کنشگری مناسب باشد؟
۴۵ سال پس از استقرار جمهوری اسلامی، عملکرد حوزههای علمیه و اهل فقه و اصول در تأمین نیروی انسانی برای این نظام، باید بهنحوی میبود که شعر معروف سهراب سپهری (من قطاری دیدم فقه میبرد و چه سنگین میرفت. من قطاری دیدم، که سیاست میبرد و چه خالی میرفت) دیگر مصداق نداشته باشد و سرنشینان قطار سنگین فقه، قطار سیاست را هم وزین کرده باشند، اما به نظر میرسد قطار حوزه به مقصد سیاست، صندلیهای خالی زیادی دارد که در پیام اخیر رهبری به حوزههای علمیه هم شاید بتوان مصداق آن را یافت، آنجا که میفرمایند: «باید تربیت نیرو برای وظایف خاص در نظام و اداره کشور مورد توجه قرار گیرد» حال شاید در نقد حوزه بتوان شعر دیگری نوشت بر این مفهوم که قطار فقاهت و سیاست هر دو میتواند سنگین باشد، اگر قطار حوزههای علمیه در شناسایی مقاصد خود دچار اشتباه نشود.