یکی از رایجترین پرسشهایی که در محافل مختلف از یک دیپلمات میشود سوال درباره نوع رویکرد رئیسجمهور ترامپ است. سالها قبل ــ در بهمن ۱۳۹۹ طی گفتگویی با روزنامه شرق ــ این توجه را داده بودم که «ترامپ میراثی ناتمام دارد». متعاقب آن در گفتگویی با خبرآنلاین به تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳ تحت عنوان «ترامپ به کجا نظر دارد و به دنبال چیست؟»، کوشش کردم از زاویه دیگری به رویکرد او قبل از موفقیت در انتخابات اخیر آمریکا و ورودش به کاخ سفید نظری بیاندازم. آن زمان هنوز ترامپ خواهان کانال پاناما یا الحاق گریلند، کانادا و مکزیک نشده بود، حتی اشارهای به این نداشت که باید نام خلیجمکزیک را به خلیجِ آمریکا برگرداند. اما اینک او آشکارا این مواضع را اعلام کرده و در نیل به برخی انتظاراتش چون کانال پاناما امید دارد به توفیق نسبی دست یابد. اکنون درک این موضوع که هدف او چیست و چرا این مواضع سخت را گرفت، از این جهت مهم است که پرتویی بر دامنۀ افکار وی و جریانی که در حال ساخت این اندیشه است، میافکند.
در این مقال کوتاه و فارغ از تعابیر فنی مایلم به این موضوع از نگاه یک پژوهندۀ تاریخ که آموخته است «حوادث تاریخ در سرزمین جغرافیا روی میدهد» ورود نمایم و تصویر ذهنی خود را با خوانندگان به اشتراک گذارم. در نگاه اول باید توجه داشت که تصور ترامپ از جغرافیای کشورش چیست؟
اگر به نقشه زیر از جهان که معمولاً در آمریکا چاپ و توزیع میشود نظر اندازیم با این ادراک روبرو میشویم که یک فرد آمریکایی برخلاف مردم خاورمیانه که خود را ساکن «چهارراه جهان» میدانند، معتقد است که قاره آمریکا در وسط نقشه جهان جای گرفته است. دو اقیانوس پهن پیکر اطلس و آرام در دو سوی این سرزمین یک امنیت خاطر را برای ساکنان کشورهایی چون آمریکا که بر کرانه هر دو اقیانوس دسترسی دارند، ایجاد کرده و تضمینی به آنها میدهد که آمریکا به صورت طبیعی از تیررس حملات و ضربات لشکرهای نظامی مهاجم مصون و در امان است.
از سوی دیگر چنین نگاهی، دو پهنه خشکی بزرگ آسیا و اروپا که بیشترین نقش را در اقتصاد جهان دارند را نیز در دو سوی سرزمین میبیند و تصور میکند سواحل شرقی و غربی آمریکا امکان اتصال بحری و مناطق شمالی این قاره امکان دسترسی برّی این قاره را به عمق سرزمینهای دو قاره دیگر فراهم ساخته است. امری که در نیمکره جنوبی به دلیل عدم اتصال خشکی به قاره جنوبگان برای هیچ کشوری در جغرافیای سیاسی جهان مزیتی را نساخته است.
همچنین مطالعه گزارشهای آماری از سواحل شرقی و غربی ایالات متحده آشکار میسازد که بهرغم پیشرفتهای اقتصادی آمریکا سواحل دو سوی این کشور از ظرفیت یکسانی برای ایجاد ارتباط بحری با دو سوی این سرزمین برخوردار نیست. در این میانه؛ استیلا بر کانال پاناما که توسط خود آمریکاییها احداث شد این اجازه را میدهد تا سواحل اقیانوس آرام نه فقط در اتصال دریایی با سواحل آن کشور در اقیانوس اطلس قرار گیرند، بلکه با رشد و توسعه اقتصادی این سواحل، آمریکا بتوانند به نیمکرۀ شرقی جهان در آسیا و پاسفیک متصل شوند. لذا از این منظر چون مدیریت کانال پاناما نقشی بسزا در حفظ برتری تجاری و اقتصادی ایالات متحده برجای خواهد گذاشت، مطلوب تشخیص داده میشود.
یک موقعیت با ارزش دیگر که با نفوذ آمریکا در مناطق آمریکای شمالی و گریلند از یکسو و آلاسکا از سوی دیگر حاصل خواهد شد اشراف و احاطه اقتصادِ آمریکای شمالی و منجمله ایالات متحده بر گسترۀ پهناور بخشهای کمتر توسعه یافته بزرگترین کشور جهان، یعنی روسیه است.
بدیهی است این چشماندازِ وسوسهانگیز رویای آمریکای اول ترامپ را ساخته و او را به این باور رسانده که آمریکای بزرگ تنها وقتی به منصۀ ظهور خواهد رسید که کشورش بتواند در محیط این مناطق استراتژیک برای خود قلمرویی ایجاد کند.
اگر این استدلال را پایۀ اندیشه ترامپ بدانیم و از پیشرفت تبادلات زمینی میان قارهای که در دهههای اخیر با ایجاد خطوط انتقال انرژی و سرعت گرفتن تبادلات ریلی و جادهای گسترش یافته، غافل نشویم، به اهمیت چگونگی زایش این نگرش در ذهن ترامپ بیش از گذشته واقف خواهیم شد و انگاه آمریکایِ رویایی ترامپ در بستر این نگرش معنایی تازه پیدا خواهد کرد.
این تصور رویاگونه همان سیاست دیرین امپراتور فرانسه ناپلئون بود که باور داشت با تسلط بر خشکی امکان مهار قدرت رقیب عصر خود انگلستان را دارد. ناپلئون هم با اشغال مصر تا فلسطین و سرتاسر قاره اروپا کوشش داشت خود را قدرت مطلق جهان روزگار خود کند. او وقتی به عکا در فلسطین رسید و احمد جرار پاشا والی عثمانی شهر را در محاصره گرفت، نامهای برای پادشاه ایران فتحعلیشاه که آن زمان در نبرد با روسیه بود، فرستاد. وی در آن متن پیشنهاد «اتحادی استراتژیک با ایران» را مطرح کرد.
درک ناپلئون از موقعیت ویژه ایران در قلب آسیای غربی که دولتی مستقل در کنار سه امپراتوری هندِ بریتانیا، روسیه و چین قرار داشت، درست و مبتنی بر واقعیات ژئوپلتیک آن زمان بود. صرفنظر از ناکامی این اتحاد و شکست ناپلئون در جبهۀ روسیه که این رویا را دور از دسترس کرد، آنچه مهم است و تغییری در آن بهرغم بیش از دو قرن حاصل نشده همانا موقعیت استراتژیک «جغرافیای ایران» به عنوان کشوری مستقل در همان مختصات جغرافیایی و در شرایطی است که چند قطب بزرگ دیگر اقتصاد جهانی یعنی چین، روسیه و هند را کماکان در همسایگی خود دارد.
ظرفیت جغرافیایی ایران هشت دهۀ پیش نیز محور توجه واقع شد. در زمانی که آمریکا مصم شد تا برای نجات روسیه و اروپا از چنگال فاشیسم وارد معرکۀ نظامی جنگ جهانی دوم شود، این ویژگی منحصربفرد خود را نمایاند. یک خط آهن سراسری از جنوب به شمال ایران «پلی را برای پیروزی» ساخت تا نخست «روسیه» نجات پیدا کند و متعاقب آن «اروپا» آزاد شود. اگرچه بهای این رویداد در آن روز به دلیل ضعف نظامی ایران سخت و همراه با اشغال بود اما ایران به سرعت توانست نظام حاکم را بازسازی کند و نه فقط کشور را از یوغ اشغال برهاند، بلکه خسارات دورۀ اشغال را از آمریکا وصول کند.
جمهوری اسلامی ایران اکنون با ظرفیتی بمراتب شکوفا در قیاس با آن ادوار تاریخی در همسایگی قفقاز، آسیای مرکزی و شبهقاره در قلب خاورمیانه و با قدرتی که تعهدات خود را نسبت به همسایگان و متحدانش در ۴۵ سال اخیر اثبات کرده است، کماکان لنگرگاه ثبات منطقه در مواجهه با تروریسم است. علاوه بر آن از موقعیت شراکت راهبردی برای روسیه، چین و هند برخوردار میباشد.
در تمام این سالها موقعیت کریدوری ایران و خطوط ترانزیتی آن ارزش افزودهای را برای ایفای نقش مکمل ایران در سیاست جهانی رقم زده و توانمندی دفاعی امروزین آن اسباب امنیتجمعی کشور و منطقه را موجب شده است.
دکترین خاورمیانه عاری از تسلیحات هستهای که بهرغم پیشرفت برنامه هستهای صلح آمیز شصتسالۀ ایران برقرار مانده و با فتوای رهبری تضمین گشته است، در کنار سیاست دویستساله احترام به حاکمیت سیاسی و تمامیت ارضی همسایگان، یک برآورد قطعی را از نقشی که ایران مایل است در صحنۀ مناسبات جهانی ایفا نماید، ترسیم میکند. از سوی دیگر؛ نقشی که ایران در تمام بحرانهای دهههای اخیر و در مبارزه با وجوه متنوع تروریسم بر عهده گرفته است، نشان از آن دارد که این کشور تمایلی ندارد تا زمانی که امنیت، تمامیتارضی و حاکمیت خود را در مظان تهدید نبیند، اقدامی پیشدستانه را مبنای عمل قرار دهد.
حفظ جغرافیای سیاسی کشورهای منطقه و یکپارچگی سرزمینی و حاکمیت ملی آنان نیز یک راهبرد قطعی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده که مسئولانه و متعهدانه به آن در تمام دو قرن اخیر پایبندی نشان داده است.
ایران همچنین در دویست سال گذشته به درخواست کشورهای سلطنت عمان، جمهوری اسلامی پاکستان، جمهوری عراق و جمهوری عربی سوریه از کمک نظامی برای حفظ دولتهای این کشورها دریغ نکرد و امروز کشور ما مفتخر به آن است که نیروی نظامی ایران پس از همکاری در آن کشورها، پایگاه و حضور نظامی دائمی خود را استمرار نبخشید و به استقلال، تمامیتارضی و حاکمیت ملی آنها احترام نهاد.
بدیهی است که در شکلدهی به مناسبات دورۀ گذار کنونی، جمهوری اسلامی ایران کماکان بر همان ادراک تاریخی خود آماده است تا سهم شایسته و متناسب با موقعیت جغرافیای خود را به ترتیبی عهدهدار شود که صیانت و امنیت مرزهای بینالمللی آبی و خاکی برقرار بماند و جغرافیای منطقه پیرامونی آن دستخوش سیاستورزی نگردد.
با این توصیف، مسیر مذاکراتی که جمهوری اسلامی ایران برگزیده است، برای اهل نظر معنایی تازه و مشخص پیدا میکند. این سیاست تا زمانی که استمرار آن تاثیری بر حفظ دستآوردهای ملی و توسعه تحقیق و پیشرفت ملی در همه زمینهها نگذارد، یک «نگاه راهبردی کلان و مستمر» خواهد بود. طبیعی است جمهوری اسلامی ایران همواره الگوهای متعددی از شراکتهای منطقهای و بینالمللی، کنسرسیومهای تجاری و اقتصادمحور به شرحی که بتواند به نگرانیها پایان بخشد و متضمن حفظ اینگونه اصول باشد، را با امعان نظر مدنظر و موضوع بررسی قرار خواهد داد.
طبیعی است که ایران با تجارب تاریخی خود تمایل ندارد در کشاکش جهان در حالِ گذار نقش غیرسازندهای را ایفا کند. عدم پایبندی قدرتهای بزرگ به تعهدات خود در دو قرن اخیر برخلاف پایبندی ایران به تعهدات و تکالیف بینالمللیاش در تمام این دوران خاطرهای تلخ را ساخته است که ترمیم و بازسازی اعتماد مشترک بر سر آن نیازمند برداشتن گامهای جدی، مثبت و مسئولانه دیگر طرفها است.
بازخوانی نقش ایران در حل و فصل مناقشات منطقهای از منازعه اعراب و اسرائیل پس از جنگ دوم جهانی که ایران در کارگروه سازمان ملل عضویت رسمی داشت تا بحران افغانستان، تاجیکستان و قرهباغ که ایران در همکاری با رویکردهای بینالمللی مانند کنفرانس بُن یا گروه مینسک مسئولانه نقش گرفت، نشانه مهمی برای راستیآزمایی نگرش راهبردی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است.
بنابراین در شرایط پیشرو؛ تحقق هر رویا و برنامهای که به صورت واقعی متضمن صلح جهانی و ثبات منطقهای باشد از نگاه جمهوری اسلامی ایران بشرطی امری سازنده است که حقوق ملی ایران و ایرانیان را متاثر نسازد.
از نگاه این قلم؛ ساخت رویای آمریکایِ اول، چینِ برتر، روسیۀ قوی، هند و برزیلِ پیشگام و اروپایمتحد که طی سالهای اخیر به عنوان سیاستهای اعلامی و اعمالی قدرتهای جهانی منظور نظر بوده است، اهتمامی در سطح حاکمیت ملی اینگونه کشورها برای تضمین آینده ملتهای آنان است که جمهوری اسلامی ایران با توجه به موقعیت کنونی جغرافیای سیاسی و توان علمی مردم خود میتواند در آن با حفظ استقلال و بشرط رعایت احترام به حاکمیت ملی، تمامیت ارضی، حفظ دستآوردهایش سهم مشارکتی داشته باشد.
*محقق تاریخ و مشاور وزیر امور خارجه
۳۱۱۳۱۱