عصر ایران؛ لیلا احمدی- توماس فریدمن، تحلیلگر برجستۀ نیویورکتایمز، در این مقاله با نگاهی انتقادی و آیندهنگرانه به سیاست صنعتی آمریکا پرداخته و خود را «دموکراتِ وِیمویی» نامیده است.
سیاق تحلیل او، آمیزهای است از دغدغههای تکنولوژیک، انتقاد از اقتصاد راستگرایانۀ ترامپی و نقدهای درونگفتمانی به جناح چپ.
فریدمن با تکیه بر تجربۀ شخصی و آگاهی از تحولات چین و آمریکا، بازاندیشی در مدل توسعۀ صنعتی آمریکا را مطرح کرده است.
پرسش بنیادین مقاله، بازگرداندن تولید و اشتغال معنادار به آمریکا در عصر فناوریهای نوین است.
فریدمن بر این باور است که راهبرد ترامپ (بازگشت به تعرفهگذاری گسترده و صنایع فرسودهای چون سوختهای فسیلی و خودروسازی سنتی)، واکنشی نامناسب به مسألهای درخور است.
او ضمن تحسین چپگرایانی چون سندرز و اوکاسیوکورتز، آنها را به نداشتن راهبردی سازنده برای آیندۀ صنعتی متهم میکند و تمرکزشان را بر حفظ مزایای موجود میداند تا خلق فرصتهای نو.
پیشنهاد او معطوفشدن به صنایع آیندهمحور مانند خودروی خودران است که شبکهای از مشاغل پردرآمد (از مهندسی نرمافزار تا مکانیک و امنیت سایبری) را دربرمیگیرد.
او معتقد است این صنعت نهتنها از چین عقب نیست، بلکه میتواند به موتور بازسازیِ صنعت آمریکا بدل شود.
فریدمن بر ضرورت سیاستگذاری فعال در حوزۀ فناوری تأکید دارد؛ از سرمایهگذاری دولتی و تخصیص ویزای تخصصی برای نخبگان خارجی گرفته تا بازتعریف آموزش عالی و حمایت حقوقی از استارتآپها.
او از ایلان ماسک میخواهد بهجای رفتارهای جنجالی، رهبریِ آیندۀ حملونقل را برعهده گیرد و رقابتی سازنده با وِیمو را آغاز کند.
نویسنده با زبانی محافظهکارانه، مطایبهآمیز و آیندهمحور، نقدی بیپرده و صریح به سیاستهای ترامپ کرده است.
او بازسازی صنعتی آمریکا را نه در بازگشت به گذشته، که در تسخیر آینده میبیند.
او خود را «دموکرات وِیمویی» (Waymo Democrat) نامیده است؛ عنوانی استعاری و نوآورانه که گرایش کنونی و حالوهوای سیاسیاش را نشان میدهد و به دموکراتی اشاره دارد که بهجای تمرکز صرف بر حفظ ساختارهای قدیمیِ رفاه اجتماعی، بهدنبال نوآوری، فناوریهای پیشرفته و بازسازی اقتصاد آمریکا بر پایۀ صنایع آیندهمحور مانند هوش مصنوعی و خودرانهاست.
وِیمو (Waymo)، یکی از شرکتهای فناوری آمریکایی است که در گوگل (و آلفابت) تأسیس شده است. این شرکت بر خودروهای خودران یا روبوتاکسیها متمرکز است؛ ماشینهایی که بدون راننده و با استفاده از هوش مصنوعی، سنسورها، لیدار و نقشهبرداری دقیق شهری حرکت میکنند. این فناوری نمایانگر اوج پیشرفت در حوزۀ حملونقل و خودروسازی مدرن است.
مقصود فریدمن این است که بهجای بازگشت به گذشته یا مخالفتِ صرف با راستگرایان، به آیندهای معطوف شویم که در آن آمریکا با سرمایهگذاری هوشمندانه بر فناوریهایی مثل ویمو، اقتصاد خود را بر پایۀ دانایی و نوآوری بنا مینهد. او در این مقالۀ تحلیلی، رویکردی انتقادی به سیاست آمریکا در قبال آیندۀ صنعت و اشتغال دارد، با زبانی طنزآمیز اما اندیشمندانه، از نیاز به تغییر بنیادین در سیاستگذاری دموکراتها سخن میگوید و لقب «دموکرات ویمویی» را بهعنوان هویتی سیاسی و اقتصادی برمیگزیند.
ویمو، نهفقط خودرو که مصداق اکوسیستمِ تولید در آینده است. در این نگاه، آیندهنگریِ فعال جایگزین حمایتگریِ سنتی شده است. فریدمن به جای تمرکز مطلق بر حفظ برنامههای رفاه اجتماعی، به استقبال فرصتهای نوین اقتصادی میرود و از دموکراتها میخواهد «پاسبان مزایای گذشته» نباشند و با درایت، «پرچمدار و پیشبرنده صنایع آینده» شوند.
او بهجای تأکید مداوم بر شعارهای حزبی یا دوقطبیسازی سیاسی، بر مفاهیمی مانند نوآوری، آموزش، رقابت و مسئولیتپذیری اجتماعی تمرکز دارد.
فریدمن سرمایهداری را ساختاری مفید و اصلاحپذیر میبیند، نه سیستمی که باید از آن عبور کرد. به باور او، مشکل در ذات بازار آزاد نیست، بلکه در بینظمی، فساد و فقدان نظارت هوشمندانه نهفته است.
فریدمن بارها در نوشتههایش از خطر دوگانهگرایی حزبی در آمریکا سخن گفته است و به این موضوع اشاره دارد که رقابت تخریبی دموکراتها و جمهوریخواهان، قدرت حل مسئله را از نظام سیاسی گرفته و کشور را دچار فلج نهادی کرده است.
او برونرفت از این وضعیت را در گرو ائتلافهای تازه، گفتوگوی بینجناحی و تمرکز بر دغدغههای مشترک مردم میداند. راهحل فریدمن، بیشتر از جنس بازسازی درونی، تطبیقپذیری با دنیای مدرن و بهکارگیری ظرفیتهای فکری و فناوری برای حل بحرانهاست، نه تکیۀ صرف بر نظریههای ایدئولوژیک. در مسائل جهانی نیز مدافع جهانیسازی هوشمند و عادلانه است.
برخلاف برخی منتقدانِ جهانیسازی که این پدیده را عامل تضعیف طبقات متوسط میدانند، او معتقد است جهانیسازی اگر بهدرستی مدیریت شود، میتواند فرصتی برای توسعۀ پایدار و اشتغال باشد.
او پیشنهادهایی برای جهش ملی دارد و در این راستا از بازتعریف وزارت آموزش به وزارت نوآوری و مهندسی (DEI)، اختصاص ویزای ویژه به متخصصان هوش مصنوعی، حذف شهریه برای فارغالتحصیلان رشتههای علمی و الزام وکلا به کمکهای رایگان به استارتاپهای فناوری سخن میگوید.
فریدمن به رقابت ملیِ چین و تسلا اشاره میکند و هشدار میدهد: چین ممکن است در این رقابت پیشی بگیرد. حتی انتقادی صریح به تسلا و مالک آن ایلان ماسک دارد که چرا هنوز از روبوتاکسیِ وعدهدادهشده، رونمایی نکرده است.
«دموکرات ویمویی»، پاسخی به این نیاز تاریخی است؛ قهرمان خردمندی که به جای جنگ با گذشته، به خلقِ آینده روی میآورد.
ترجمۀ مقالۀ جدید توماس فریدمن به قرار زیر است (با این توضیح همیشگی و بدیهی که انتشار برگردان متنی به قلم یک روزنامه نگار و تحلیل گری در اندازه و آوازه توماس فریدمن از یک رسانه معتبر بین المللی در عصر ایران الزاما به منزله تأیید تمام محتوای آن نیست و به قصد اطلاع و گشودن پنجرهای به دنیای جدید است).
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
توماس فریدمن: این روزها وقتی از من میپرسند: «گرایش سیاسیات چیست؟» واقعاً معذب میشوم و اگر ناچار به پاسخ باشم، خود را «دموکراتِ وِیمویی» مینامم. وِیمو همان تاکسیبرقیِ خودرانی است که گوگل راهاندازی کرده و شعار حزبی ما از حالا میتواند این باشد: «یک مرغ در هر دیگ، یک ویمو در هر شهر!»
اگر خاطرتان باشد، در تبلیغات اخیر ریاستجمهوری میگفتند: «ترامپ طرفدار "او" (چنین فردی) است ... بر خشم، انتقامجویی و فسادش صحه میگذارد و به بازگرداندنِ چیزهای قدیمی مثل زغالسنگ و ماشینهای بنزینی علاقه دارد.
دموکراتهای وِیمویی طرفدار چه هستند؟ «ما مردم» بر زبانشان است و احیای مجدد صنایع آمریکا را طلب میکنند.»
[م. "We the People" «ما مردم»، آغازگر قانون اساسیِ ایالاتمتحدۀ آمریکا و یکی از شناختهشدهترین واژگان سیاسی در تاریخ مدرن است. پیشدرآمد قانون اساسی آمریکا این است: «ما مردمِ ایالات متحده برای اتحادی کاملتر، برقراری عدالت، تضمین آرامش، تأمین دفاع مشترک، رفاه عمومی و حفظ برکاتِ آزادی برای خود و نسلهای آینده، این قانون اساسی را وضع و برقرار میکنیم.» قانونگذار مهمترین مستند سیاسی را با این دو واژه آغاز کرده که نماد حاکمیت مردم است و آشکارا اعلام میکند قدرت و مشروعیت دولت از مردم برمیآید، نه از خداوند، پادشاه، اَشراف، یا نهاد دیگر. این شعار، هستۀ اصلی دموکراسی آمریکایی را نشان میدهد و میگوید: «مردم منشأ قدرتاند.»]
[م. اشارۀ فریدمن به تفاوت ضمایر است و میخواهد بگوید سیاستهای ترامپ بیشتر حول «او» میچرخد. بهجای توجه به مطالبات عمومی و مسائل ملی یا جهانی، به شکایات شخصی، انتقامجویی و بازگرداندن چیزهای قدیمی نظر دارد. ترامپ از مشکلات شخصی و «ظلمها»یی که در حق او شده، بهعنوان نیروی محرکۀ سیاستهای خود استفاده میکند که به نوعی بیانگر این است: «سیاست او شخصی و مرتبط با احساسات خود است، نه نیازهای جامعه». در سیاستها و فرامین اجرایی ترامپ، به وضوح تمایل برای تسویهحساب با دشمنان سیاسی، رسانهها و آنهایی که به او ظلم کردهاند، دیده میشود. منتقدان ترامپ بر این باورند که او از موقعیت خود برای منافع شخصی استفاده کرده و عملاً به فساد و تضاد منافع در سیستم سیاسی دامن زده است. شعار «عظمت را به آمریکا بازمیگردانیم»، بهنوعی بازگشت به گذشته است. توحه به صنایع فسیلی مثل زغالسنگ، نفت و خودروهای بنزینی هم در همین راستا است. به زعم او، باید در مقابل تغییرات مدرن، آیندهنگری، اتلاف هزینه و گرایش به انرژیهای پاک ایستاد.]
چرا حالا این موضوع را مطرح میکنم؟ چون همانطور که همکارم «دیوید بروکس» میگوید، ترامپ اساساً به پرسشهای مناسب، پاسخهای نامناسب میدهد. او با اعلام جنگِ تعرفهای علیه جهان و بازسازی خط مونتاژ دهۀ ۶۰، به پرسشی کاملاً مهم و بجا، این که «چگونه میتوانیم آمریکاییهای بیشتری را به اشتغالزایی و تولید واداریم؟»، پاسخی فاجعهبار داده است.
من از شور و اشتیاقِ عدالتخواهانۀ «برنی سندرز» و «الکساندریا اوکاسیوکورتز» در مقابله با برنامۀ «100 روزۀ ترامپ» با هدف نابودی آمریکا، قدردانی میکنم، اما وقتی به مباحثشان گوش میدهم، راهحلی برای آینده نمییابم. تمرکزشان بر شماتت میلیاردرها و دفاع از تأمین اجتماعی، «مدیکر» و «مدیکید» است. البته حفظ این اصول مهم است، اما اگر دموکراتها بخواهند بار دیگر حزب طبقۀ کارگر باشند و کشور را متحد کنند، باید فراتر از «حفظ مزایا» باشند و راهی برای توسعۀ صنایع جدید و ایجاد مشاغل نو بیابند.
[م. دونالد ترامپ و برنی سندرز دو چهرۀ کاملاً متضاد در سیاست معاصر آمریکا هستند؛ یکی نمایندهی راستگراییِ پوپولیستی و دیگری صدای چپگرایی مترقی است. ترامپ با شعار معروف «عظمت را به آمریکا بازگردانیم» بهدنبال بازگرداندن شکوه گذشته، صنعتیسازیِ سنتی، انرژیهای فسیلی و ارزشهای محافظهکارانه است. تمرکز او بر خود، قدرت شخصی و نمایش اقتدار فردی است: خشم، شکوه و انتقامجویی شخصی در مرکز گفتمانش قرار دارند. او صنایع قدیمی را ارزشمند میداند و محیطزیست را قربانی رشد اقتصادی کرده است. در مقابل، برنی سندرز با شعار «من نه، ما» نمادی از سیاست مشارکتی، برابریخواه و آیندهنگر است. سندرز از درمان رایگان برای همه، تحصیلات دانشگاهی بدون شهریه، مالیات بر ثروتمندان و مقابله با تغییرات اقلیمی دفاع میکند. او نماد تلاش برای تغییر ساختاری در نظام سرمایهداری آمریکاست؛ با تأکید بر عدالت اجتماعی، نه قدرت فردی. در حالی که ترامپ نماد بازگشت به گذشته و تکیه بر «منِ مقتدر» است، سندرز نمایندۀ آیندهگرایی جمعی و امید به تغییر از پایین به بالاست. یکی از قدرت و نظم سنتی سخن میگوید، دیگری از انقلاب سیاسی و همبستگی عمومی. به زبان فریدمن میتوان گفت: ترامپ برای "او"ست؛ سندرز برای "ما".
این دو چهرۀ سیاسی، شکاف عمیق جامعه آمریکا را نمایندگی میکنند؛ نبرد میان گذشته و آینده، فردگرایی و جمعگرایی و ثروت و عدالت.]
[م. الکساندریا اوکاسیوکورتز، معروف به AOC، یکی از چهرههای برجسته و نوظهور در سیاست مترقی ایالات متحده است. او در سال ۲۰۱۸، وقتی فقط ۲۸ سال داشت و از سابقهای مختصر در کارهای خدماتی برخوردار بود، موفق شد یکی از اعضای قدیمی حزب دموکرات را در انتخابات مقدماتی شکست دهد و بهعنوان نمایندۀ نیویورک به مجلس نمایندگان آمریکا راه یابد. این پیروزی او را به سمبل جوانان، مهاجران، زنان رنگینپوست و حامیان عدالت اجتماعی مبدل کرد. کورتز، عضوی از گروه The Squad است؛ مجموعهای از نمایندگان زن با گرایشهای چپگرایانه که خواهان تحول ساختاری در سیاست آمریکا هستند. او خود را سوسیالدموکرات میداند و سیاستهایی مانند درمان همگانی (Medicare for All)، تحصیلات رایگان در دانشگاههای دولتی، مقابلۀ جدی با تغییرات اقلیمی به مدد Green New Deal و افزایش مالیات بر ثروتمندان را دنبال میکند. اوکاسیوکورتز با استفادۀ گسترده از شبکههای اجتماعی و بیانی صریح، توانسته ارتباطی قوی با نسل جوان برقرار کند و صدای اقشار حاشیهنشین را وارد کنگره کند. منتقدان او را به رادیکالیسم و سادهسازی مسائل پیچیده متهم میکنند و حامیان او را سمبل امید، صداقت و شجاعت در برابر ساختارهای فاسد میدانند. او نماد سیاستمداری است که برخلاف جریانهای سنتی، با صدایی تازه و جسور، خواهان بازتعریف نقش دولت در برقراری عدالت اجتماعی و اقتصادی است.]
[م. ستوننویس برجستۀ نیویورک تایمز، بهجای آنکه صرفاً در اردوگاه دموکراتها بایستد یا بر مواضع حزبی کلاسیک تأکید کند، نگاه عملگرایانهتری به مسائل دارد و تلاش میکند در گفتمان موجود آمریکایی، بهویژه گفتمان لیبرال دموکراتیک، راههایی برای اصلاح یا بازسازی نظام سیاسی و اقتصادی بیابد. تلاش فریدمن حاکی از نوعی میانهروی است که رگههایی از نوگرایی دارد. او همیشه بر لزومِ کنار گذاشتن افراطگرایی چپ و راست تأکید میکند و معتقد است آمریکا نیاز به ائتلافهای فراحزبی و راهکارهای واقعگرایانه دارد. ایدئولوژیهای خشک و تقابلی در دیدگاه او جایی ندارند.
نویسنده به ظرفیتهای داخلیِ گفتمان لیبرال سرمایهداری اشاره دارد و بهجای عبور رادیکال از نظام موجود، به نوآوری، آموزش، کارآفرینی، رقابت آزاد و همزمان مسئولیتپذیری اجتماعی دولت باور دارد؛ نوعی سرمایهداریِ اصلاحشده با حساسیت به عدالت اجتماعی و زیستمحیطی. فریدمن به جهانیسازی انتقاد نمیکند، بلکه خواهان جهانیسازیِ هوشمندانه و منصفانه است که منافع طبقۀ متوسط و کارگر آمریکایی را هم در نظر بگیرد؛ نگاهی جهانمحور با هویت ملی قدرتمند. فریدمن منتقد دوگانهگرایی حزبی است. او بارها اشاره کرده رقابت بیمارگونه بین دموکراتها و جمهوریخواهان، توان حل مسئله را از سیاست آمریکا گرفته است و بهجای گسست یا رادیکالیسم، اصلاح از درونِ گفتمانِ غالب را مطرح میکند.]
ترامپیها آینده را کنار گذاشتهاند و دموکراتها باید آن را از نو خلق کنند. به همین دلیل هم میخواهم دموکرات ویمویی باشم؛ چون ما باید پاسخهایی بجا به پرسشهای درخور بدهیم و بگوییم چگونه میتوانیم مشاغل بیشتری در صنعت پیشرفتۀ تولید ایجاد کنیم؟
من 3 دلیل برای طرح این دیدگاه دارم: نخست آن که تاکسیهای خودرانِ صنعتی در حال توسعه هستند. ویمو در شهرهایی مثل سانفرانسیسکو، فینیکس، آستین و لسآنجلس، هفتهای ۲۰۰ هزار سفر پولی انجام میدهد. دوم آن که اگر میخواهید آیندۀ تولید را ببینید، باید به چین سفر کنید، نه آمریکا، مگر در برخی صنایع خاص مثل ویمو. آمریکا در این حوزه، کماکان از فناوری رقابتی برخوردار است. سوم آن که بیکار شدنِ رانندگان تاکسی غمانگیز است، اما این حرفه دیگر صنعت آینده نیست و در عوض، مشاغل مرتبط با شبکۀ ویمو، از پژوهشگران هوش مصنوعی گرفته تا مهندسان، مکانیکها، طراحان چیپ و کارکنان مراکز داده، پردرآمد، روبهرشد و در صدرخواهند بود.
هیچ برنامهای بهاندازۀ این طرح ملی و بلندپروازانه به پیشبرد تولید در آمریکا کمک نمیکند و هدف میتواند این باشد که محصولات ویمو، تسلا و برندهای دیگر تاکسیهای خودران آمریکایی، در همۀ شهرهای کشور فعال شوند. اگر به یکی از ویموها دقت کنید، میبینید که تراشهها، باتریها، حسگرها و قطعاتی که در زیستبومِ صنعتی قرن ۲۱ بهکار میروند (از جمله رباتها، پهپادها و خودروهای پرنده)، همه با اتکاء بر هوش مصنوعی ساخته شدهاند.
ویمو از سیستم اختصاصی هوش مصنوعیاش برای رانندگی بهره میبرد. این سیستم بر پایۀ تراشههای خاصِ وظیفهمحور، مانند GPUها (واحدهای پردازش گرافیکی) و TPUها (واحدهای پردازش تانسوری) کار میکند؛ تراشههایی که در آمریکا طراحی و در تایوان تولید میشوند. هیچ دلیلی وجود ندارد که با گسترش صنعت، این تراشهها در خود آمریکا ایجاد نشوند.
ویمو مجهز به مجموعهای از حسگرهای پیشرفته شامل لیدار، لیزر، رادار، حدود ۳۰ دوربین و گیرندههای صوتی است که همگی با نرمافزاری آمریکایی ادغام شدهاند تا دید ۳۶۰ درجه را فراهم کنند. همچنین دارای کامپیوترهای داخلی و سامانههای پشتیبان برای کنترل ترمز و باتری در تشخیص و پیشگیری از تصادف است. ناوگان ویمو متشکل از خودروهای برقی جگوار I-PACE ساختهشده در آمریکاست که از پشتیبانی شرکتهایی مانند امریکناکسل، مگنا و سامانۀ امنیت سایبری هوشمند برخوردار است و طبق بررسیهای متعدد، از رانندگی انسانی ایمنتر است.
ویمو قصد دارد نسل بعدیِ رباتتاکسیهای خود را با همکاری زیکر Zeekr در چین تولید کند، اما باز هم دلیلی وجود ندارد که این خودروها یا انواع مشابه آمریکاییشان (در شرکتهای فورد یا جنرالموتورز)، در خاک آمریکا ساخته نشوند. متأسفانه جنرالموتورز در دسامبر گذشته پروژۀ رباتتاکسی کروز Cruise خود را به دلیل فشار اقتصادی کنار گذاشت و اشتباهی فاجعهبار را رقم زد.
[م. جنرال موتورز (General Motors)، یکی از بزرگترین شرکتهای خودروسازی جهان است. این شرکت بهطور ویژه در تاریخ صنعت خودروسازی آمریکا و حتی جهان نقش برجستهای داشته است. جنرال موتورز در سال 1908 تأسیس شد و بهسرعت به یکی از بزرگترین و معتبرترین تولیدکنندگان خودرو در جهان مبدل شد. این شرکت مالک برندهای معروفی مثل کادیلاک، شورولت، بیوک، GMC و اولدزموبیل بود که بعضی از آنها همچنان محبوب و شناختهشده هستند. جنرال موتورز بهعنوان یکی از نمادهای صنعت خودروسازی آمریکا، نهفقط در اقتصاد این کشور، که در فرهنگ آمریکایی نیز تأثیر زیادی داشته است.
شعارهای تبلیغاتی معروفی مانند “Built like a rock” از برند شورولت در اذهان باقی مانده است. همسو با تغییرات جهانی در صنعت خودروسازی، جنرال موتورز هم در سالهای اخیر به سمت تولید خودروهای برقی و هوشمند حرکت کرد. این تغییرات بهویژه با تأکید بر حفظ محیطزیست و رقابت با شرکتهایی مانند تسلا، روند جدیدی در آیندۀ این شرکت ایجاد کردهاند.
یکی از نقاط عطف مهم در تاریخ جنرال موتورز، بحران مالی 2008 بود. این شرکت به دلیل مشکلات اقتصادی به ورشکستگی رسید و دولت ایالات متحده مجبور شد برای نجات آن اقدام کند. پس از این بحران، جنرال موتورز احیا شد و از نو جان گرفت. ترامپ در دوران ریاستجمهوریاش، از صنایع خودروسازی آمریکا و مخصوصاً جنرال موتورز برای معرفی تلاشهای خود در جهت حمایت از صنایع داخلی و بازگرداندن مشاغل به آمریکا استفاده کرد. او بهویژه در بحث تولید خودروهای بنزینی و عدم تمایل به سیاستهای محیطزیستی که بر تولید خودروهای برقی و تغییرات زیستمحیطی تمرکز میکرد، به این برند اشاره داشت.]
[م. «فورد» در دوران ریاستجمهوری ترامپ به یکی از شرکتهایی مبدل شد که در برابر فشار ترامپ برای بازگشت تولید به آمریکا و حمایت از صنایع داخلی ایستاد و در تلاش برای تولید برخی از خودروهایش در مکزیک، با انتقاد ترامپ روبهرو شد. ترامپ بارها از فورد و دیگر خودروسازان خواسته بود تولیدات خود را به ایالاتمتحده بازگردانند و بهطور خاص اشاره کرده بود که باید مشارکت بیشتری در اشتغالزایی آمریکا داشته باشند.
ترامپ در سال 2017، فورد را به خاطر تصمیم به توقف ساخت کارخانۀ جدید در مکزیک و ساخت آن در ایالاتمتحده ستایش کرد. فورد با سرمایهگذاری در خودروهای برقی و اتومبیلهای خودران با رویکردهای جدیدی مواجه بود که از دید ترامپ و برخی سیاستمداران آمریکایی (بهویژه در راستای حفظ مشاغل قدیمی و صنایع سنتی)، ممکن بود با چالشهایی روبهرو شود. فورد و جنرال موتورز همزمان با تحول در صنعت خودروسازی، (بهویژه در زمینۀ خودروهای برقی و سبز)، در عین حمایت از صنعت داخلی، با فشارهای محیطزیستی و سیاستهای ترامپ در حوزۀ محیطزیست و انرژیهای فسیلی مواجه شدند.]
میتوان تصور کرد که روزی تاکسیهای خودران در همۀ شهرهای آمریکا فعال باشند و ما - نه چین- ، به بزرگترین بازار جهانی این صنعت مبدل شده باشیم. در این صورت، انگیزۀ عظیمی برای تولید داخلی قطعات صنعتی ایجاد خواهد شد. ما باید از تعرفهها و سرمایهگذاریهای دولتی بهره ببریم تا این صنعت تقویت شود.
دموکراتهای ویمویی برای سرعتبخشیدن به این صنعت آمادهاند و بهسیاق خود، همان کارهایی را خواهند کرد که ترامپ امروز از سر شرارت انجام میدهد. ما از شرکتهای حقوقی بزرگ که خواهان همکاری با دولت فدرالاند، میخواهیم که به استارتآپهای فعال در حوزۀ هوش مصنوعی یا روبوتاکسی، مشاوره رایگان بدهند.
از دانشگاههایی مانند هاروارد میخواهیم که هرچه و هرطور میخواهند تدریس کنند، اما از دانشجویان رشتههای ریاضی، زیستشناسی، شیمی، فیزیک، مهندسی یا هوش مصنوعی شهریه نگیرند.
ما به مهاجران نخبه (بهویژه از چین و روسیه) خواهیم گفت که اگر تخصصی در هوش مصنوعی دارید، «ویزای تخصصی» و اقامت دائم دریافت خواهید کرد.
بهجای نابودکردن وزارت آموزش و واگذار کردن آن به کسی چون مدیر سابق کشتیکج که A.I را با سس استیک ایوان «A1» اشتباه میگیرد، آن را به «وزارت مهندسی و نوآوری» — D.E.I — تبدیل میکنیم که نام دلربایی هم دارد.
ما بهجای ضربهزدن به مؤسسات پژوهشی بزرگی مثل مؤسسۀ ملی سلامت یا آزمایشگاههای ملی، بودجۀ این مراکز را سه برابر میکنیم و پژوهش در حوزۀ خودروهای خودران را توسعه میدهیم.
و در نهایت، به ایلان ماسک خواهیم گفت: «لطفاً وقتت را با دیوانهبازیهای دوج DOGE تلف نکن. ارهبرقی خرفتات را کنار بگذار، بیل مکانیکی دست بگیر و از رباتتاکسی تسلا — که یک دهه است وعدهاش را میدهی — رونمایی کن. بزرگترین خدمتی که میتوانی به آمریکا بکنی این است که با ویمو بر سر تاکسیهای خودران رقابت ملی راه بیندازی.»