به گزارش همشهری آنلاین، «پایتخت ۷» برگ برنده تلویزیون در نوروز ۱۴۰۴ بود، سریالی که پس از مدتها توانست ریزش مخاطب از دست داده تلویزیون را جبران کرده و او را به این رسانه برگرداند. سریالی که هنوز هم بعد از یک ماه از پخش، از دلایل موفقیت آن و اینکه چطور خانواده ایرانی را یک ماه هر شب ساعت ۲۲ دور هم جمع کرده است، بحث میشود و مثلاً شب گذشته سوژه بخشی از گفتگوی کارشناسان و منتقدان «هفت» درباره موضوع پرداخت به خانواده در سینمای ایران شد.
معدود و استثنا بوده است سریالهایی که در چند سال اخیر تا این میزان محبوبیت داشته و توانسته باشند بحث برانگیز شوند و اگر بتوان تعداد این سریالها را به انگشتان ۲ دست به حساب آورد «پایتخت ۷» سرآمد آنها بوده است.
سیروس مقدم در گفتگویی مفصل به همه حواشی و پرسشها درباره این مجموعه پاسخ داد. گفتگویی که شاید ابتدا به سختی پذیرفته شد و زمانی طول کشید تا اصل گفتگو و مصاحبه مورد موافقت قرار بگیرد اما این کارگردان شناخته شده و مطرح در نهایت با آرامش و طمانینه به همه پرسشها، پاسخ داد. او در بخش اول این گفتگو درباره سریال، حواشی آن و حتی ناگفتههایی از فصل ۶ این مجموعه سخن گفت. در بخش دوم درباره نقاشیهای خود که در تیتراژ سریال آمده است و همچنین سبک آثارش و تاثیری که از هنرمندان گرفته است، صحبت کرد و در قسمت پایانی این گفتگو به برخی دیگر از حواشی مطرح شده نسبت به سریال پاسخ داد.
مردم برای پایتخت به صداوسیما زنگ میزنند و میگویند...
این گفتگو همزمان شد با تدوین قسمتهای پایانی سریال که مقدم از استرس خود برای نظارت بر تدوین و روند آماده سازی نهایی سریال میگفت. شاید عجیب باشد کارگردانی که سالها سریال ساخته است اما هنوز هم برای بردن هر قسمت از اثرش روی آنتن دقت و نظارت و نگرانی ویژه ای دارد!
فکر کنم در فیلمنامه اولیه سفر به تاجیکستان هم دیده شده بود چه شد که تاجیکستان را در سریال نداشتیم؟
سیروس مقدم: قرار بود به تاجیکستان و ترکمنستان برویم که برای ترکمنستان کمی به مشکل ویزا خوردیم و هنوز هم ویزای ما نیامده است. مساله دیگر هم این است که در قصه به پیچشهایی رسیدیم که دلیل رفتن به تاجیکستان به تنشهایی در داستان میرسید و گرهها باز میشد. با این حال یک سفر به تاجیکستان رفتیم و با مواردی آشنا شدیم و سفر دیگری هم علیرضا نجف زاده مدیر پروژه رفت و بازیگران را انتخاب کرد.
ماجرای روانشناس «پایتخت ۷»؛ ایده اسامی «دولت» و «ارشاد» چطور پیدا شد؟
نکتهای درباره نگاه تاجیکستان به هنرمندانش گفتید، فکر میکنم در قسمت حضور تاجیکها نگاه آنها به شاعران و چهرههای ملی کشورمان هم با ظرافت و نقادی به تصویر کشیده شد.
در سفر اول بیشتر با مردم سر و کار داشتیم و جز رئیس یک استودیو فیلمسازی با مدیر و مسئول دولتی و … دیدار نداشتیم. بیشتر دیدارهای ما با مردم کوچه و بازار بود و عجیب بود که حتی در یک ارتباط ۳ دقیقهای هم بیشترین مثال و واژههایشان از ادبیات بود و ما حیرت میکردیم که مثلاً در کلام عادی و روزمره دائم از شاهنامه و مولانا شعرهایی را به کار میبردند.
آن قسمت برگرفته از همین نگاه بود یا پیش از آن نوشته شده بود؟
نوشته نشده بود، وقتی رفتیم آنجا و ماحصل آن تجربه را منتقل کردیم قصه به آن سمت رفت. در آن سفر البته نکات دیگری هم پیش آمد و متوجه یک تفاوت فرهنگی هم شدیم که به شدت متضاد و کمدی بود اما نگران بودیم به کسی برخورد و چندان استفاده نکردیم. «مثلا تاجیکها وقتی میخواهند به کسی بگویند چقدر روی فرم و خوب هستی می گوند چقدر خراب شده ای». اینها در فرهنگ ما و آنها تعابیر متضادی دارد ولی خیلی تفاوت باحال و بامزه ای بود. واقعاً انسانهای شریف، فرهنگی، محترم و اهل مطالعهای هستند. من هرچه خوبیهای این تاجیکها را بگویم، به خصوص این چهار مهمانی که مهمان ما بودند، کم گفتهام. بسیار انسانهای فرهیختهای هستند و به خصوص خود آقای قربان صابر که بازیگری فوقالعاده بود.
یک نکتهای که در «پایتخت» وجود دارد این است که روابط آدمها مثل اکثر خانواده هاست که هم چالش دارند و هم همدیگر را دوست دارند. اوج انتقاد در فصل ششم، هم این بود که آدمها به سمت شیادی و قالتاق شدن پیش میروند و مخاطب گویی دوست نداشت این خانواده روابط صمیمانه اش از بین برود. کمااینکه در این فصل، ما همان نقی همیشگی را دیدیم که علی رغم خطاهایش اما طرفدار زن و خانواده و فامیلش است و مخاطب هم همین اتفاق را دوست داشت. میدانیم که شخصیتها تغییر میکنند اما برای خود شما چقدر مهم است که این شخصیتها این مدل روابط و مناسباتشان را حفظ کنند و همچنان پایدار بماند؟
من موافقم که بخشی از جامعه برنمی تابد که از «پایتختی» ها یا هما کار خلافی سر بزند یا حرف زشتی از دهان مثلاً فهیمه بیرون آید. برخی به من انتقاد میکنند که دارم رشد و تکامل آدمها را نفی میکنم و میگویند آدمها تغییر کرده و ادبیات و نگاه و لباسشان عوض میشود. ولی من میگویم ما نمایش میسازیم، در این نمایش نباید قداست از بین برود. قهرمانان را نباید تخریب کرد. هرچند کوتاه، باید بگذاریم این رویاهایی که مردم دارند و شاید در جامعه نمیبینند، خراب نکنیم، قهرمان نمایششان را خراب نکنیم، به هم نزنیم. به همین دلیل با شما کاملاً موافقم و تمام تلاش محسن، بچهها، نویسندهها همین است. اگر سر صحنه تمرین بیایید، میبینید که یک حرف خارج از این مدار زده شود، خود بچهها سریع آن را تصحیح میکنند و مثلاً میگویند «فلان جمله از زبان هما در نمیآید» شخصیتها هم نسبت به هم نوعی مراقبت دارند مثلاً ممکن است ارسطو به نقی درباره سنگ نقی حرفی نزند و استدلالش این است که میرود و آن را تحویل میدهد اما معتقد است باید سهمش را بدهد. فکر میکنم یک قداست در روابط شخصیتهای «پایتخت» وجود دارد که باید حفظ شود ولی از سوی دیگر هم نمیشود که تاثیرات اجتماعی و تکاملی را نادیده گرفت.
سکانسهای حرم شاید مذهبیترین و دینی ترین سکانسها باشد، همه این لحظه را حال کردهاند و این لحظه خلوت را تجربه کردهاند. این لحظهای است که اگر آقای تنابنده اعتقاد نداشته باشد و تجربه نکرده باشد نمیتواند بازی کند
اعتقادات و باورهایی در سریال نمایش داده میشود که بیرون نمیزند و گل درشت نمیشود مثلاً فهیمه بعد از دعوای نقی و بهتاش میگوید یادمان باشد برویم صدقه بدهیم یا از نذر و مسائل دیگر حرف میزنند که خیلی در روزمره ما ایرانیان وجود دارد اما در سریالهای دیگر یا کارگردان از ترس گل درشت شدن این موارد را نمیآورد یا اگر هم بیاورد شعاری میشود. مخاطب هم احساس میکند سفارش تلویزیون بوده است شما چطور اینها را در روزمره زندگی این شخصیتها میآورید که این احساس بهوجود نیاید؟
در هیچکدام از «پایتخت» ها چنین سفارشهایی وجود نداشته است، مثلاً در «پایتخت ۵» سکانسی داریم که وقتی برای بازبینی پخش رفت، تازه دوستان فهمیدند چنین سکانسی گرفته شده است و آن نمازی است که یک خانواده اهل تسنن با خانواده اهل تشیع کنار همدیگر ایستادهاند و با هم میخوانند. به هر حال آقای تنابنده از سوئد نیامده، در همین جامعه بزرگ شده، رشد کرده و خلق و خوهایی که به خودش و دیگر شخصیتها منسوب میکند ویژگیهایی است که با آنها بزرگ شده است. مثل صحنهای که در یکی از فصلها یک دختر به بلوغ رسیده و نماز میخواند.
سکانسهای حرم شاید مذهبیترین و دینی ترین سکانسها باشد، همه این لحظه را حال کردهاند و این لحظه خلوت را تجربه کردهاند. این لحظهای است که اگر آقای تنابنده اعتقاد نداشته باشد و تجربه نکرده باشد نمیتواند بازی کند. مخاطب باهوش است و می فهمد که این سفارش است و بازیگر برای دوزار پول دنیا این سکانس را بازی کرده است یا نه باور و اعتقاد دارد. اعتقاد داریم که وقتی به تنگنا میخوریم باید به یک نیروی برتر پناه ببریم. اینها جزو باورهای بچههاست.
سریال «پایتخت» فراز و فرود زیادی در این هفت فصل داشته است خود شما کدام فصل از سریال را بیشتر میپسندید؟
آخرین «پایتخت» همیشه از سایر فصلها برای من محبوبتر بوده است و بیشتر دوستش داشتهام.
در صورت موافقت مدیران، تمایل دارید مجموعه «پایتخت» را ادامه دهید یا ترجیح میدهید یک سریال جدید تولید کنید؟
تولید فصل جدید «پایتخت» مشروط به خواست عمومی، درخواست مخاطبان، آمادگی گروه تولید، موافقت آقای تنابنده و مدیران فرهنگی است.
اسامی «ارشاد» و «دولت» ۲ شخصیت خواستگار که در سریال «پایتخت» حضور داشتند، پیشنهاد چه کسی بود؟
این اسامی برآمده از نظرات جمعی بود. شوخی میکردیم و در جریان همین شوخیها انتخاب شد مثلاً یکی پیشنهاد داد یکی از اسمها را مرتضی بگذاریم یا اسمهای دیگری مطرح شد و درنهایت این اسامی انتخاب شدند. سهیل مقدم پیشنهاد من نبود پیشنهاد محسن تنابنده بود
حضور آقای سهیل مقدم فرزندتان پیشنهاد شما بود یا خانم غفوری تهیه کننده؟
اصلاً پیشنهاد ما نبود. پیشنهاد محسن تنابنده بود که یک جوان ساده و نخبه میخواست که سرش مشغول فعالیتهای تخصصی خود مانند شطرنج بود، شخصیتی که کمحرف و خجالتی است. یک روز پسر من را دید که اینجا شطرنج بازی میکند و در حال خودش است و بعد گفت ارشاد همین سهیل است. او این پیشنهاد را مطرح کرد و من شخصاً آن را نه تأیید و نه رد کردم، چرا که معتقد بودم خود «سهیل» بهتر میداند چون او خجالتی است و اصلاً علاقه ندارد جلوی دوربین بیاید. حتی خانم غفوری مخالف هم بود اما در نهایت انتخاب محسن بود.
خروجی و اجرایی کردن کدام سکانس برای خود شما از همه سختتر بود؟
سکانس خرس.
روانشناسی که ابتدای سریال و در قسمت اول دیدیم قرار بود هجو روانشناسی زرد و برخی مشاوران غیرعلمی باشد یا صرفاً شوخیای با برخی روانشناسان بود؟
برای پاسخ دقیقتر باید از نویسنده مجموعه سؤال شود. این ایده از ابتدا در فیلمنامه وجود داشت. با توجه به اینکه مخاطبان چهار سال این شخصیتها را ندیده بودند، قرار بود نوعی یادآوری باشد، ما در هر فصل از سریال «پایتخت» در شروع قصه با تمهیدات و ترفندهایی نشان میدادیم که حال و روز این شخصیتها چیست و وضعیت کنونی آنها را نمایش میدادیم. به عنوان مثال در یک فصل شروع قصه با صحنهای بود که همه دسته جمعی در یک ماشینی هستند و مشخص میشد که مثلاً ارسطو پولدار شده است و یا ماشین خریدهاند و … در این فصل وقفهای طولانیتر در پخش سریال رخ داد. بنابراین در فیلمنامه اینگونه طراحی شد که هما نزد یک روانشناس میرود و ما به نوعی از زبان او میفهمیم اعضای خانواده چه حال و روزی دارند. نقی و هما یک فرزند آوردهاند و چه اتفاقاتی رخ داده است. با این حال فکر نمیکنم به جز یک شوخی، نگاه دیگری بوده باشد و خیلی از تصوراتی که پیش آمد براساس اتفاق بوده است. من دیدهام میگویند عینک او باعث شده است شبیه فرد دیگری شود.
با یک فرد واقعی در دنیای واقعی شبیه سازی شد...
ای شخصیت در ابتدا عینکی نداشت، روزی که میخواستیم ضبط را شروع کنیم، گفتیم کسی عینک دارد یا نه تا ببینیم با عینک چه مدلی میشود و از یک نفر عینک گرفتیم و روی صورت بازیگر گذاشتیم که دیدیم بهتر شد.
به عنوان سوال پایانی خیلیها دوست دارند بدانند چقدر ممکن است سریال دستخوش ممیزی و نظارت شده باشد؟
درواقع روتوش کردنهایی داشتیم که برای بیمه شدن سریال لازم بود. خود ما ممکن است در اجرا زیاده روی کرده باشیم و فکر کنیم برای سریال «پایتخت» ممکن است خیلی اتفاقات راحت باشد اما وقتی پشت میز تدوین می آییم، متوجه میشویم که ممکن است حرکت دست هم به گونهای دیگر تعبیر شود! برخی هم به فشار داستانها و تفسیر و تعبیرهایی تبدیل میشود که برای سریال میسازند مثلاً در قسمتی که پهپاد میآید ارسطو حرکتی با دستش دارد و به گونهای دیده شده است که برخی گفتند این نماد شیطان پرستی است! و ما اینها را درآوردیم یعنی فکر کردیم وقتی اینقدر دنبال تفسیرهای مختلف هستند که یک اشکالی دربیاورند ۲ تا این سرت را از قسمتهایی از سریال درآوردیم.
حتی برای اسامی «ارشاد» و «دولت» هم نمادسازی عجیب و غریبی شد خود شما فکر میکردید چنین تصوراتی پیش بیاید؟
خیر اصلاً فکرش را نمیکردیم.
یک نکته در پایان بگویم که در این مصاحبه یک یا دو اسم آورده شد اما این سریال برگرفته از ۵۰ تا ۶۰ نام است که برخی از آنها هنوز در حال آمادهسازی سریال برای قسمتهای پایانی هستند. اگر به طور مثال سریال ریتم خسته کنندهای ندارد چون تدوین خوبی دارد. اگر صدا خوب است چون صداگذاری درستی انجام شده است. اگر خرس هیچ جا لو نمیرود که در کمپر و فضایی دیگر در یک دنیای دیگر بوده و بازیگران در مکان دیگری حضور داشتهاند فردی به اسم امیر ولیخانی زحمت کشیده است. هرچند که ممکن است سریال و همه این صحنهها اشکالات و کمبودهایی هم داشته باشد مثل همه آثار هنری. در این سریال از شیر مرغ تا جان آدمیزاد برای خیلی از اتفاقات فکر شده است. طراحی شده است که یک ماشین بپرد و همین اتفاق اجرایی شده است؛ اینها نیاز به طراحی و مهندسی و هزینه دارد اما همه اتفاقات و همفکریها دست به دست هم داده است تا سریال «پایتخت» به خروجی برسد. اگر این سریال با درایت حمایت نمیشد و شخص خود آقای جبلی رئیس صداوسیما پشت کار نبود ممکن بود در این فصل هم به مشکلات و داستانهایی بخوریم ولی خوشبختانه این فصل از سریال میخهایش را محکم کوبید.
به گزارش همشهری، بنا بر نقد و نظر کاربران در شبکههای اجتماعی شخصیت روانشناسی که در سریال حضور دارد، از نظر ظاهر و لحن بیان به دکتر سعید عزیزی شباهت دارد؛ عزیزی بهعنوان مشاور خانواده و کارشناس سبک زندگی شناخته میشود و در اینستاگرام بیش از یک و نیم میلیون دنبالکننده دارد.